کارگاه ترجمه و ترجمهپژوهی: ترجمهی متونِ فلسفی، ادبی و علمی (علومِ انسانی)
دومین دورهی آموزشیِ ترجمهی متون تخصّصی با مهدی خلجی طی ده جلسه درسگفتار دربارهی آیین ترجمه و ترجمهسنجی برگزار میشود.
دورهی دوم کارگاه ترجمه از سیزدهم ژوئیه/ ببست و سوم تیرماه آغاز میشود.
از دانشآموزی در دبستان پرسیدند: «نام عموی پیامبر چیست؟»
پاسخ داد: «آنتونی کوئین!»
این لطیفه نقد حال کسانی است که میان «تصویر» و «واقعیت» فرق نمیگذارند، و هر چه را در رسانهها میبینند یا میخوانند عین حقیقت تلقی میکنند.
«بعد از تجربهی خودم در حزب توده، و نگاه به راهی که آل احمد و بیژن جزنی رفتند، دیگر عقیده ندارم هر عملی که از سرِ صدق باشد و به ضد دستگاه حاکم، الزاماً عمل مفیدی است، یا تلاشی در راه آزادی است. بسیاری از وقتها فعالنبودن در سیاست، بهتر از مبارزهی نادانسته است.
شاهرخ مسکوب
دکتر محقق داماد، از شریفترین انسانهای زندگی من است. یک ترم متون تخصّصی فلسفهی غرب را برای ما تدریس کرد؛ حقی گران و ناگزاردنی بر گردن بسیاری چون من دارد. او فخر فرهنگ ایرانی است. عمرش دراز و روزگارش خوش، که همیشه به حقوق انسانها میاندیشد و خاموشی در برابر ظلم را برنمیتابد.
خبر تازهی امروز برای من: انستیتو واشنگتن تصمیم گرفت بعد از هجده سال به قرارداد کاری من پایان دهد.
بنابراین از ظهر اولین روز زمستان به خیل عظیم بیکارشدگان جهان پیوستم!
آزادی بیان در آمریکا حداکثری است، اما جاهلانی که برای بستن دهان هموطن مخالف خود دانشگاه میزبانش را به بمبگذاری تهدید کردهاند، اصول بنیادگذار و قوانین این کشور را نشناختهاند یا هیچ از آن نیاموختهاند: اینان دشمنان نقابدار جنبش آزادیخواهی ایراناند.
سخن اصلی آقای رضا پهلوی این است: نه ادعای رهبری اپوزیسیون را دارم، نه طمع به حکومت کردن شاهانه. نه پیش از سقوط رژیم مسئولیتی میپذیرم، نه پس از آن. فقط «ایرانیها یاری کنید من سلطنتداری کنم.» آرمان نهایی ایشان کسب لقب پادشاهی و اقامت در کاخ سلطنتی است و بس. باقی کارها با بقیه.
زندهدلی گفته بود «روشنفکری در ایران از سمفونی پنجم بتهوون شروع میشود ولی سرانجام به «باباکرم» میرسد.»
شاید این دربارهی اهل سیاست ما در عصر جدید هم صادق باشد.
ویژگی فاشیسم: تقسیم آدمها به «دوست» و «دشمن»: «یا با ما یا بر ما»، آزادی برای ما و مرگ برای دشمنان ما.
معیار آزادیخواهی: باور به حقوق «بشر» برای همه انسانها، احترام به/ و دفاع از آزادی بیانِ همهی مخالفان
اعتقاد به ضرورت براندازی رژیم، به هر بها و با هر ابزاری، ولو اخلاقستیز و منطقسوز، چیزی نیست جز بر شاخ نشستن و بُنبریدن.
سیاست اخلاقستیز: راهنمایی مطمئن برای سفر به «ویرانشهر»ی تازه.
انقلابها در عصر جدید در پی براندازی نظم موجود و جایگزینی آن با نظم سیاسی تازهای بودهاند، یعنی نگاه به آینده و ایمان به یک آرمانشهر داشتهاند. ولی براندازی رژیم کنونی برای احیای سلطنت درست به عکس انقلاب است، چون نوستالژی گذشته را دارد، و فاقد اتوپیاست. نوعی سلفیگری سیاسی است.
خواندم که شهرداری تهران بزرگترین کتابفروشی جهان را در تهران ساخته است! به پریشانحالی می ماند که رانندگی نمی داند، ولی لوکس ترین ماشین را می خرد. رونق بازار کتاب به تضمین آزادی بیان است، نه به خودنمایی و فخر به در و دیوار.
خطرناکترین توهمِ خودکامگانِ خردباختهای چون خامنهای:
خود را قادر مطلق و شکستناپذیری میپندارند با عمری درازتر از همگان: روحی شوم و شریرند؛ کور از دیدن انسانها، و کَر از شنیدن ندای وجدان.
در مصاحبه با جیک تپر مجری سرشناس CNN
شرح میدهم چرا مردم ایران بعد از کشته شدن قاسم سلیمانی رقصیدند و حالا هم به سلامتی کشته شدن هفت تن دیگر از یاران خامنهای در سپاه شراب نوشیدهاند.
این یک نه بزرگ است به لابیهایی که سلیمانی را قهرمان کردند و سپاه قاتل را سفیدشویی میکنند.
«من در مبارزه علیه قدرتی دروغگو به وسیلهی پوپولیسمی [تودهگرایی] دروغگو هیچ علاقهای ندارم…. نیاز جامعهی ما به رهبرانی اخلاقی همانند واتسلاو هاول فوق العاده مهم است.»
میخائیل خودورکوفسکی، از روشنفکران روس و مخالف سرشناس ولادیمیر پوتین
وجه مشترک دیگر پهلویپرستی و ولایتمداری، روشنفکرهراسی مزمن، و اضطراب و نفرت از علوم انسانی است.
همچنین، هر دو، منتقد را دشمن خطرناک خویش میبینند، و در کشتن صدای دگراندیشان، حذف از قلمرو عمومی، ترور شخصیت و ارعاب ایشان دریغ و درنگی نمیورزند.
آنها که میدانند عمیقاند، سخت برای ساده و روشن نوشتن میکوشند. آنها که به عمیق بودن تظاهر میکنند، سخت برای پیچیده و نامفهوم نوشتن میکوشند.
نیچه
دانش شاد
ننگ بر مراجع تقلید و عارفان مفسّری که جرم و جنایت ولی فقیه و سرهای بریدهی بیگناهان میبینkد، ولی از ترس و طمع منافع، عمامه بر زمین نمیکوبند.
ننگ تاریخ انسان بر آن نجف و قم و مشهدی که شما در خاک آن، سری آسوده بر بالین میگذارید.
[در مقایسه با عربها] ایرانیها فرانسویانِ آسیا هستند. آنان شاعرانی خوب، و صاحبان ذوقی نیکو و ظریف هستند. آنها در عمل به احکام اسلام سختگیر نیستند، و با گرایشی که به شادی دارند، تفسیری معتدل از قرآن به دست میدهند.
ایمانوئل کانت
«سلطنت انتخابی» ابداع شاهزاده پهلوی، بدیلی برای بدعت «ولایت فقیه» آیت الله خمینی است: تز و آنتیتزی که بدیهی و بینیاز از دلیل و استدلال است، و «تصور آنها موجب تصدیق میشود و چندان به برهان احتیاج ندارد.» (خمینی، درسهای ولایت فقیه، سطر اول).
و بالاتر از این مسائلی است که…
با هر چه مخالفاید، دربارهی آن بیشتر مطالعه و تأمل کنید: فرقی ندارد دین، روحانیت، جمهوری اسلامی، مدرنیته، دموکراسی، مارکسیسم یا لیبرالیسم. مخالفت با چیزی مسئولیت شناخت آن را به عهدهی مخالف میاندازد. مخالفت بدون شناخت، یعنی رفتن از راهی که دقیقا به مقصد معکوس میرسد.
مدرنیته با شک دکارت به عقائد خود، و اعتراف کانت به نادانیاش آغاز شد. مدرن بودن، یعنی مدام در پیشداوریها و باورهای خود تردید کردن، خودآگاهی به نادانی، و به مرزهای محدود شناخت. مدرن بودن با مجموعهای از عقائد خاص و مد روز تعریف نمیشود. مدرن بودن یک منش است، یک سبک زندگی است.
یک پرسش که امیدوارم بی حب و بغض به پاسخ آن بیندیشیم:
آیا یک شهروند آمریکا میتواند از نظر حقوقی پادشاه ایران شود؟ حتی اگر او شهروندی خود را ملغی کند، آیا با سابقهی سوگند شهروندی آمریکا میتواند شاه ایران شود؟ به چه متن یا قانون یا عرفی در اینباره باید رجوع کرد؟
«خورجینِ کسی به سرقت رفت، و جامههایش در آن بود. گفتندش باید سورهی یاسین بخوانی و به خدا پناه بری. گفت: تمام قرآن در خورجین بود.»
عبید زاکانی، رسالهی دلگشا
هر مسألهای را نمیتوان به همهپرسی گذاشت. آرای عمومی مشروعیت مطلق ندارد. اعتبار رأی مردم محدود است. شهروندان حق ندارند از راه انتخابات به سلب حقوق اساسی و حقوق بشر خود مشروعیت قانونی دهند. خواست عمومی برای برقراری فاشیسم یا کشتار و خشونت نژادی و دینی فاقد اعتبار است.
من به هیچ وجه نمیتوانم درک کنم چگونه یک آزادیخواه میتواند پرخاشگر، بدزبان، دروغگو، تهمتزدن و خلاصه اخلاقستیزی تمامعیار باشد. آزادی سیاسی و اخلاق فردی به همپیوستهاند. کسی که انسانها را با حرف و عمل میآزارد، هرگز آزادیخواه نیست، ولو اینکه خود قربانی نظامی ستمگر باشد.
«اگر ما اسلام را در خطر دیدیم، همهمان باید از بین برویم تا حفظش کنیم…بر همۀ ما واجب است که جاسوسی کنیم… برای حفظ اسلام دروغ گفتن هم واجب است، شراب خمر هم واجب است.»
روح الله خمینی درسخنرانی عمومی برای فرماندهان سپاه، ۷ مرداد ۱۳۶۰
«در ایران با وجود همهی نعمات طبیعی و فراهم بودن اسباب ترقی، دولت، منکوبِ دُول اطراف است و گرفتار انواع ذلّت. به حقیقت، اولیای ما باید چقدر تدبیر کرده باشند که چنین مُلکی را به این چنین ذلّت رسانیده باشند.»
میرزا ملکم خان، رسالهی تنظیمات
آیت الله خامنهای بیتردید مسئول بیقید و شرطِ حفظ امنیت خاک ایران در برابر هرگونه تهاجم نظامی است و خود را فوراً آمادهی تأمین امنیت ایران و صلح در خاورمیانه بسازد.
در عین حال، مسئولیتِ پیشگیری از رویارویی نظامی میان ایران و اسرائیلِ بر دوش یکایک ما ایرانیان در سراسر جهان نیز
«حرام» با «جرم» فرق میکند. دروغ و غیبت حراماند، ولی جرم نیستند. روزهخواری حرام اگر باشد، جرم، بیگمان، نیست. دادستانِ جاهلِ کلِ کشور، نه حکم اسلام را میشناسد، نه فرق و اهمیت قلمرو خصوصی و قلمرو عمومی را میداند. نه از فقه سردرمیآورد، نه از حقوق. دستاری بسته بر سری تهی.
خشونت فزایندهی زبانی امثال پهلویپرستان را باید سخت جدی گرفت، و موضوع تأمل و مطالعهی علمی ساخت. از زشتزبانی خنجری زهرآگین ساختن، و سینهی همنوع و هموطن خود را آماج آن گرفتن، فقط از زخمخوردگانی برمیآید که دیری است زیر ماشین سرکوب و ستم حکومت، خرد و خراب شدهاند. 1)
واتسلاو هاول از دیدن وضع اخلاقی جامعه پس از سقوط کمونیسم سخت شگفتزده شد و نوشت «شر با ما خواهد ماند. هیچ کس در نهایت رنجهای انسانی را از میان نخواهد برد. عرصهی سیاسی همیشه آدمهای نامسئول و ماجراجویان بلندپرواز و شیادان را به خود جلب میکند.»
بحرانِ اصلاحطلبی در ایران، بیش از آنکه در فقر نظری ریشه داشته باشد، از ضعف اخلاقی مایه میگیرد؛ به ویژه فقدان دو فضیلتِ اخلاقی: شجاعت و صداقت. شجاعت در نقد خود، و صداقت در بیان باورها و خواستههای خود.
وگرنه چرا عمر اصلاحطلبی باید کوتاهتر از عمر جمهوری اسلامی باشد؟
«متفکران دوران باستان و مدرن، از ارسطو و سیسرون تا لاک، منتسکیو و ماکیاوللی، سلامت سیاسی جامعه را بسته به فضیلتِ شهروندان آن میدانند… مراد از «فضیلت» تسلط بر خود بوده است. وقتی فضیلت رنگ میبازد، و ما تحت سلطهی عواطف قرار میگیریم… جمهوری از میان میرود.»
اوکتاویو پاز
وقتی حسنک را پای دار آوردند بوسهل زوزنی او را «سگ قرمطی» خواند.
«حسنک گفت: سگ ندانم که بوده است… جهان خوردم و کارها راندم و عاقبتِ کارِ آدمی مرگ است. اگر امروز اجل رسیده است، کس بازنتواند داشت که بر دار کَشند یا جز دار، که بزرگتر از حسینِ علی نیَم.»
تاریخ بیهقی، ج ۶
«فاشیسم، ناگهان از آسمان پایین نمیافتد تا مردمانی آزاد و مختار را به زیر سلطه بکشد؛ فاشیسم بر تودههایی مسلط میشود که از قبل به خاطر شیوهی زندگی هرروزهی خود، آمادگی سلطهپذیری را پیدا کردهاند، و سبک زندگیای که دارند، آنها را برای فرمانبرداری تربیت میکند.»
«دشنام چیز وحشتناکی است…دشنام بزرگترین ابداع بشر، یعنی زبان، را تباه میکند. دشنام توهینی است به روح… سخن گفتن، یعنی سنجیدن، و تعریف به دست دادن.
کلمه، گرفتن تصمیمی است میان مرگ و زندگی.»
فرانتس کافکا
گوستاو یانوش، گفتوگو با کافکا، فرامرز بهزاد،
هرگز نباید جذابیت جادویی فاشیسم را دست کم گرفت، و مقاومت در برابر فریبندگی آن را آسان پنداشت . میل مهارگریز و ذاتی انسانها، تعطیل کردن عقل و ارادهی خویش، و سرسپاری چشمبسته به پیشوای خودکامه و خشن است. شعار آلمان نازی: فکر نکنید، پیشوا (هیتلر) به جای شما فکر میکند.
حلقههای اپوزیسیون، برای اثبات شایستگی خود در ایفای نقش سیاسی مثبت، یک راه بیشتر ندارند: همین الان که در ممالک متمدن، قانونمند، آزاد و امن زندگی میکنند، و هنوز به مقام و منصبی در ایران نرسیدهاند، تفاهم و ارتباط و گفتگو با یکدیگر، مخصوصا، رقیبان و مخالفان خود را یاد بگیرند.
«دموکراسی برای تبعیدیانِ سیاستزده، حکم بیت المال را برای ملّاها دارد. همه خودشان را مدافع آن میدانند، ولی فقط برای منافع شخصی از آن استفاده میکنند.»
مهشید امیرشاهی، در سفر، لوسآنجلس، شرکت کتاب، ۱۳۷۴، ص. ۲۳.
«هر روشنفکری باید مطالب خود را، تا حد امکان، ساده و روشن، در خور ادب شهروندی بنویسد؛ نه مسائل بزرگ پیشاروی نوع بشر را از یاد ببرد، نه فروتنی سقراطگونهی انسانی را که میداند که نادان است. وظیفهی فلسفه، تأمل نقّادانه دربارهی عالم و جایگاه ما در آن، ارادهی دانستن و عمل به خیر»
خامنهای به میزانی که از مردم فاصله میگیرد، تماس خود را با واقعیت از دست میدهد. «حسّ واقعیت» بدون حفظ «حس مشترک» (common sense) با دیگران محال است. خودکامگیِ خامنهای او را به ژرفای دروخ تاریک اوهام میراند؛ انتحار روحی، پیش از مرگ جسمی.
فروپاشی رژیم، به این خشونتها پایان نمیدهد؛ تنها با مسئولیتپذیری مردم به مهار آنها امید میتوان بست.
انفعال در برابر فوران کنونی نفرت و کینه، جز فردایی از خشونتهایی مهارناشدنی ندارد
سقوط رژیم هدف آزادیخواهی نیست، آرمان اصلی رسیدن به سیاست همزیستی، آشتی و آزادی است.
کسی که عاشورا را «انقلاب» میخواند، نه از تاریخ چیزی میداند نه از علم سیاست، ,ولو با دکترای تاریخ دانشگاه تهران و نیم قرن خدماتِ حکومتی.
از نظرِ تاریخنگاری و نقد تاریخی - به مفهوم مدرن - آنچه در فارسی به نام تاریخ اسلام در پنجاه سال اخیر منتشر شده، «تاریخسازی» ایدئولوژیک است.
كتاب انقلاب عاشورا، در واقع تفسير و تحليل دلايل واقعه عاشوراست. مولانا مودودى در كتاب خلافت و ملوكيت، تغيير فضاى سياسى اجتماعى در تاريخ اسلام را تغيير از خلافت به ملوكيت تفسير كرده است. انقلاب عاشورا تفسير ديگرى از همين دگرگونى است. چرا عاشورا اتفاق افتد؟
انتشارات اميد ايرانيان
سخت نیازمند «نقد» هستیم؛ نقدِ همه چیز و همه کس، ریشهای و همهجانبه.
اما «نقد» قواعد دارد، و با پرخاشگری، و تسویه حسابِ شخصی و ایدئولوژیک فرق میکند؛ کارِ اهل دانش و حسّاسیت به واقعیت، سند، دلیل، و استدلالورزان است. نقد، کار فرهیختگان، و نفی و نفرت، حرفهی زبونان و ابلهان است.
بازداشت بانوی قمی به خاطر لگدزدن به عمامهی یک روحانی، از لگد زدن به عمامه برای روحانیت بدتر است. لگد به عمامه به خاطر خشم انباشته از زورگوییِ چهلسالهی روحانیت بود بازداشت این بانو، به رخکشیدن دوبارهی همان زوری است که منشأ خشم فروخفته است. روحانیت باید از زورگویی دست بردارد.
خطری بزرگ جامعهی ایران را تهدید میکند: فراموشی تدریجی هویت واقعی «آیت الله جنایت» پشت نقاب مقام ریاست جمهوری. هیچ حجابی نباید مانعِ دیدن و نشاندادنِ چهرهی اصلی رییسی شود. باید حافظههای شهروندان را به مقاومت علیه فراموشیِ «هیأت مرگ» برانگیخت. این وظیفهای ملی و مدنی است.
یگانی از پلیس کشور را مأمور نقض حقوق بشر، و سلب آزادی و کرامت و امنیت شهروندان کردهاند، و بی هیچ شرمی آن را «پلیس اخلاقی» میخوانند! به این میماند که هیتلر وزارت جنگ را «وزارت دفاع مقدس» بگذارد.
یک بار دیگر رمان ۱۹۸۴ جورج اورل را باید خواند تا رفتارهای این رژیم را بهتر فهمید.
اکثریت انقلابی ۱۳۵۷، گوشی برای شنیدن سخن امثال بختیار، یا روشنفکرانی مانند مصطفی رحیمی نداشت. اقلیت برای اکثریت پشیزی نمیارزید. آنچه بعدها، مایهی پشیمانی بیهودهی بسیاری از آنان شد.
مهمترین درس انقلاب: ما نیازمند شنیدن صدای اقلیت، و درک رأی مخالفان خود هستیم تا کمتر خطا کنیم
«حاکمان مثالِ سَرند، و رعیّت مثالِ بدن. نادان سَری باشد که بدنِ خود را به دندان پاره کند… که پادشاه به رعیّت محتاجتر است که رعیّت به پادشاه؛ زیرا که رعیّّت اگر پادشاه هست یا نیست، همان رعیّّت است، و پادشاه بیوجود رعیّّت متصوّر نشود.»
سعدی
رسالهی هفتم
آقای رضا پهلوی، دموکرات و لیبرال است، تنها اگر در عمل، مسئولیت رفتار غیرمدنی آن دسته از پرچمداران پهلویپرستی را بپذیرد که ارعاب و خشونتورزی و کینهپراکنی علیه دگراندیشان را مشروع میدانند، و از برخورد شعبانوار با منتقدان وی شرمی ندارند.
با این دوستان نادان چه حاجت به دشمن؟
دشنام و پرخاش به دیگران، افزون بر آنکه نشانهی دوری از مدنیت و نابالغی عقلی است، خشونت و شرارتی است، که اگر عامل آن از تأثیر و دشواری جبراناش آگاه باشد، دهان بدان نمیآلاید. اما دریغ، که شرارت، حاصل نیندیشیدن است، همان چیزی که کانت، «حماقت و درد بیدرمان» خواند.
بنابر مصاحبههای خانم مسیح علینژاد دربارهی حضورش در کنفرانس امنیتی مونیخ، این کارشان نمونهای از «کنشگری» غیرحرفهای و زیانبار است. وقتی ایشان به جای نمایندهای از وزارت خارجهی جمهوری اسلامی به چنین کنفرانسی دعوت میشود، دستکم خودِ خانم علینژاد میبایست به این نکته پی برد که
پهلویپرستی و اسلامگرایی ولایی، ساختار فکری و الگوی رفتاری مشترکی دارند:
سلبی بودن محتوای ایدئولوژی، بدون هیچ ایده ایجابی، خوشباوری مفرط، تقدیرباوری منفعلانه، نیازمندی به لمپنیسم، و سازماندهی لشکر اوباش آتش به اختیار، و جایگزینی ایمان به اصولی فکری با پرستش شخص رهبر/شاه.
ما ایرانیان باید از هموطنان بهائی خود ادبِ دشمنی بیاموزیم. بهائیان رنج بینهایت میبرند و ستم مضاعف میکشند، ولی هرگز خود را مجاز به هر گونه واکنشی نمیدانند. ما باید از بهائیها ادب، اخلاق و صلحطلبی بیاموزیم.
مشکل بنیادی پهلویپرستان در کژفهمی آنان از مفهوم «سیاست» است. از «سیاست» چیزی درنمییابند، جز زور زیاد برای کسب قدرت حتی به بهای حذف دیگران؛ توانایی اعمال قدرت بر دیگران.
از این رو، زبان زشت و پلشتی را به کار میگیرند که ضد ارتباط و تفاهمستیز است، و دشمنساز و کینهپراکن 1)
ارتش سایبری شاهزاده، قربانیان رژیماند، که چون میبینند زورشان به انتقامگیری از حکومت نمیرسد، خنجر خشونت را در سینهی هموطنان بیدفاع خود فرومیکنند.
روانشناسان این عارضه را به خوبی شرح دادهاند. 1)
خطرناکترین کار مخالفان رژیم، سقوط جمهوری اسلامی را هدف نهایی دانستن است.
آرمان اصلی باید برقراری حکومتی دموکراتیک و آزاد باشد، و نابودی نظام، تنها گام اول و ناگزیر برای رسیدن به آن قلمداد شود. در صورت اول، هدف وسیله را توجیه میکند، ولی در فرض دوم، هدف وسیله را تعیین مینماید
اتهام «خیانت» به روزنامهنگاری که در جستوجوی حقیقتِ جنگ است، خود خیانت به جنگ و قربانیان آن است، چون خیانت به حقیقت است. مشکل نه فقط درک آقای آشنا از روزنامهنگاری، که ناآشنایی ایشان با مقولاتی مانند حقیقت و مسئولیت است.
@hosseinbastani
@hesamodin1
تغییر رژیم، بدون انقلابی فکری و اخلاقی، میشود گذار از اتحاد جماهیر شوروی به روسیهی ولادیمیر پوتین
ما محتاج جدیگرفتن تجربهی کشورهای کمونیستی سابق، و تأمل در پیچیدگیهای گذار به دموکراسی هستیم؛ و نیز عبرت از عاقبت تلخ خوشبینیها دربارهی رسیدن آسان به آزادی در فردای سقوط رژیم
«انسانها دو دستهاند: تحقیرشدگان و فروتنان. به گمان من، غالب روشنفکران از تحقیرشدگاناند، و انسان تحقیرشده، دیگران را زخمی میکند، میخواهد انتقاماش را بگیرد. به ندرت دو روشنفکر [ایرانی] میتوان یافت که در آرامش گفتوگو کنند، و کارشان به نزاعهای دردناک نکشد.»
داریوش شایگان
«در مملکت ما حرفهای مهمل زود مؤثر میشود و نتیجه میدهد. اما حرفهای حسابی به خرج هیچ کس نمیرود.»
(محمد علی فروغی، یادداشتهای روزانه، ایرج افشار، ص. ۱۷۶.)
کارد چقدر به استخوان آدمی مثل فروغی فرورفته باشد که بدین درماندگی شکوه کند.
تجربهی تحمیل ولایت فقیه بر یک ملّت، فاجعههای ویرانگرِ مادّی و معنوی به بار آورد. نهاد روحانیت، پشتیبان و شریک استبداد دینی و بهرهمند از امتیازهای استثنایی و تبعیضآمیزِ آن بوده، و اگر امروز مسئولیت این رسوایی تاریخی را به عهده نگیرد، جز عاقبتِ قوم عاد و ثمود در انتظارش نیست
«هیچ عملی را نمیتوان، صرفاً به خاطر هدف سیاسی مشروع آن، اخلاقی شمرد. همهی فعّالان ضدّ نازی آدمهای خوبی نبودند. هیچ عملی اخلاقی نیست مگر آنکه دیگران از آن بهرهمند شوند، و انسان انجام آن را از خودش توقع داشته باشد. در دادن درس اخلاق به دیگران هیچ فضیلتی نیست.»
تزوتان تودورف
شاه دربارهٔ نیویورک تایمز که اوضاع مملکت را رو به انفجار و آیندهٔ رژیم او را تیره میدید به عـَلم گفت ’’پدرسگ نوشته من مثل لوئی چهاردهم هستم. لوئی چهاردهم مغز ارتجاع بود. من لیدر انقلابم.‘‘
’’...نوشته روشنفکران خواستار تحولات اساسی در اجتماعاند.. روشنفکرا کدام گهیاند.‘‘
«رایانهسپهر» به جای «فضای مجازی» یا cyberspace غلط است. «رایانه» معادل «کامپیوتر» است، «مجازی» معادل virtual است، «سپهر» معادل sphere است نه space.
ملیگرایی آقای شما هم مثل آیت اللهیاش؛ همه چیزش به همه چیزش میآید.
ملّیگراترین رهبرِ تاریخِ ایران زمین، از جایگزینیِ ترکیب فارسی «رایانهسپهر» به جای ترکیب عربی «فضایِ مجازی» -و واژه فرنگی «Cyberspace»- استقبال کردهاند.
واکنشِ اسطورهپرستان در قبال این پیشنهاد، تماشایی است!
چرا چشم محکوم به اعدام را میبندند، وسپس او را اعدام میکنند؟ نه برای اینکه او چیزی را نبیند، بلکه برای آنکه چشم جلاد در چشم او نیفتند، و شرم، دست او را در کشتن نلرزاند.
دزست به همین دلیل، خشونت علیه دیگری در فضای مجازی آسانتر است 1)
فرض کنیم ما ایرانیها، از آغاز آفرینش، «ملّت» بودهایم، در حالی که دیگران، مخصوصاً عربها، تا همین دیروز، بیاباننشین بودهاند؛ نه ملّت میدانستند چیست، نه کشور.
خُب! از این مسألهی تاریخی چه نتیجهای عاید امروز و آیندهی ما میشود؟ یا بر سیاست خارجیِ چه اثری میگذارد؟
@DavariAbdolreza
او یا به کرنش شما نیازمند است، که در آن صورت «شاه آرمانی» نیست، یا نیازمند نیست، که در آن صورت شما کرامت انسانی خود را بیهوده با تملق تباه کردهاید.
«من باور دارم ما هرگز قادر به تأسیس دولتی دموکراتیک تحت حاکمیت قانون نخواهیم بود، اگر همزمان، دولتی انسانی، اخلاقی، عقلانی، معنوی و فرهنگی بنا نکنیم.»
واتسلاو هاول
Vaclav Havel, “Politics, Morality, and Civility” in Summer Meditations, p.18
عجیباند خداناباورانی که علیه دین و ایمان خشنترین زبان را به کار میگیرند تا اثبات کنند دین پدیدهای خشن است! انگار فقط خشونت دینی است که باید محکوم کرد، نه خشونت مطلق.
خداناباوری بدون عقلانیت انتقادی، اخلاق مدنی، رواداری انسانی، و مسئولیتپذیری هیچ فرقی با داعش و طالبان ندارد.
حرفهای یک استاد دانشگاه دربارهی به مدرسهی انتفاعی رفتن فرزندش بسیار دردناک است. میگوید من از «برندگان» جامعه هستم. انگار جامعه میدان مسابقه است، و هر کس پول بیشتری درآورد از دیگران پیشی میگیرد. افسوس که چنین کسی در مقام استادی دانشگاه است و از علم جز ثروت نمیفهمد!
محتملترین اتفاق در ایندهی نزدیک ایران نه اصلاح است نه انقلاب؛ بلکه فروپاشی نظام است. جمهوری اسلامی خودویرانگر است و برای ویران شدن به «اپوزیسیون» نیازی ندارد. ما نیازمند معماران ایران پس از فروپاشی هستیم
کانت، هگل، نیچه و هایدگر سابقهی تحصیلات حوزوی و دینی دارند. جمع زیادی از پیشگامان تجدد سیاسی و مفاخر فرهنگی معاصر ایران یا نخست طلبه بودهاند یا از خانوادهای روحانی برمیخیزند، مانند کسروی، تقیزاده، قزوینی.
دشنام پنداشتن «بچهآخوند» یا «طلبهی سابق» ناروا و نشان نادانی است
«مراقب آزادی باش، حقیقت از خودش مراقبت خواهد کرد»:
«صداقت» (truthfullness) جامعه را نجات میدهد، و نه هرگز «حقیقت» (Truth).
واداشتن دیگران به قبول یک
«حقیقت» دینی یا علمی و سکولار به همین اوین و خاوران راه میبرد و یس. دموکراسی تنها با ترجیح مطلقِ «تکثر» بر «حقیقت» ممکن است.
آباد نخواهد ماند خانهی حکومتی که خانهی شهرونداناش را بر سر آنان خراب کند.
شر، خودویرانگر است. هرچه بیشتر خراب کند، به خودویرانگری شتاب و شدت بیشتری میدهد.
چون با نااهل سخن گویی سیلی خوری، و سخنی که فهم نکند، بر کفر و دیگر چیزها حمل کند.
سخن به هر جای گفتن خطاست، و هر سخن از هر کس پرسیدن هم خطاست. سخن از اهل دریغ نباید داشت، که نااهل را خود از سخنِ مردان ملال بود.
سهروردی
الواح عمادیه (م. ۳/۲۵۴)
مجاهدین خلق و سلطنتطلبها دو جور هوادار دارند: گروهی که واقعا معتقدند، و کسانی که فعالان کرایهایاند و برای مراسم ویژه یا تجمعات و تهاجمات اینترنتی اجیر میشوند. اینها به مداحان بهشت زهرا میمانند که هر ساعت از یک صاحب عزا پول میگیرند تا سر قبر میت جدیدی روضه بخوانند.
اگر مخالف جمهوری اسلامی از مفهومی چون «آزادی» همان تصور و تعریفی را داشته باشد که رژیم دارد، در کنش سیاسی هم شبیه حکومت عمل خواهد کرد، ولو خود را «برانداز» بداند.
نوع رفتار انسان را بیشتر «فهم» او از چیزها تعیین میکند تا «باور» او.
«لفظ «جمهوری» را در ایران فرانسویان باب کردهاند تا برای خود شریک وهمراه پیدا کنند، واگر نه در ایران کسی نمیدانست که دولت جمهوری کدام است... از زمانی که معلمین فرنگی به ایران پا نهادند، برخی را اغفال نمودند… اگر علمای اسلام معاشرت با فرنگی را مطلوب ندانستهاند از همین بابت بوده
در چهل سال گذشته، صدها کتاب و مقالهی جدی در نقد ایدهی خدا با مجوز وزارت ارشاد منتشر شده است، ولی یک اثر جدی در نقد نظام روحانیت شیعه امکان انتشار با مجوز را ندارد. این درست نشان میدهد که مشکل اصلی بیش از خدا، نمایندگان خودخواندهی او، روحانیان، است.
داریوشِ پادشاه آموخت دروغ همانقدر ایران را نابود میکند که خشکسالی.
ظهور و بقای حکومت اسلامی بدون دروغگفتن آن قابل تصور نیست، پس تنها چارهی برانداختن آن دروغنگفتن ماست.
برای نابودی نیروی تاریکی مشعلهای روشن راستی را به دست بگیریم. مقاومت علیه نفرت، و خشونت = نابودی رژیم
در فلسفه و ادبیات، تا میتوانید به سراغ کلاسیکها بروید، به بازخوانی آنها خو بگیرید. نویسندگان و فیلسوفان سرآمد معاصر، پیگیرترین و ژرفخوانترین آثار کلاسیکاند. هایدگر میگفت فلسفه نه در پی یافتن چیزی جدید، که به دنبال فهمیدن و از آن خود کردن چیزهای کهن است. فلسفه جز این نیست.
هانا آرنت:
رژیم توتالیتر در پی تبدیل شهروند به هوادار متعصب خود نیست؛ هدف نهایی آن، ایجاد اختلال در ذهن شهروندان است تا نازکترین مرزی میان حقیقت و دروغ نیابند، و در تشخیص خیر از شر درمانند.
سلب قوای ادراک و قضاوت شهروند از او ماشین اطاعت یا زائدهای چون «خس و خاشاک» میسازد.
حتی اگر در بهار ۱۳۵۸ صددرصد ملت ایران به قانون اساسی موجود رأی آری داده بودند، و حتی اگر صد بار دیگر هم به آن آری بگویند، این قانون فاقد معیارهای لازم برای کسب اعتبار حقوقی است، و نه تنها رعایت آن به هیچ وجه بر شهروندان الزامی نیست، که اجرای آن نقض حقوق ملت، بشر و شهروندی است ۱)