مامانم تصادف کرده با کامیون و تقریباً ماشین نصف شده. بعد بابام خونه بوده و محل کار منم خیلی نزدیک به محل تصادف اما چون دراما کویینه به هیچکدوممون زنگ نزده و وقتی راننده کامیون پرسیده پسری شوهری نداری گفته نه هیشکیو ندارم بیاد :)))))))
۶ تا بچه بهترین لباساشون رو پوشیدن و دورهم جمع شدن و تنها الکلی که تو این خاک نفرین شده هست رو میخوان بخورن و خوش باشن و یه عکسی هم گرفتن. پدرسگا چیکارشون دارین؟
بابا تو استخر باهام حرفای جدی میزنه. فکر کن شالاپ شلوپ سر تو از آب ��یاری بیرون یه نفسی بکشی، بعد عینکی هم باشی و آدمها رو تشخیص ندی، یه دفعه یکی بزنه سر شونهات بگه بعد از من تو و خواهرت همه چیو یادت باشه نصف کنید.
درمان دندون اطفال تازه اگه دائمی باشه سود مالیش برای من دقیقا اندازه یک دندان دائمی یه بیمار بالغه. دردسرش اما هزار براره. علتی که من تنها دندانپزشک کلینیکم که کار اطفال میکنم علاقه خودمه. بعد کسی که نه سواد داره نه لحظهای با بچهها در تماس بوده نوشته داد نزن.
مریض گفت درمانم امروز تموم میشه؟ گفتم نه سه جلسه زمان میبره. گفت پس بذارین از شوهرم بپرسم. گفتم چیو؟ گفت نمیدونم باید از شوهر بپرسم. واقعاً دلم شوهر خواست. چه گهی میخوای با زندگیت بخوری آرمین؟ نمیدونم، باید از شوهرم بپرسم.
مامان یه فامیلِ دور داشت که قبلاً خواستگارش بوده و رفته آلمان. همیشه به بابا میگفت من اگه با خسرو ازدواج کرده بودم الان هم پولدارتر بودم هم آلمان بودم. دیشب تو اینستاگرام فهمید مُرده. گفت خوب شد پس ازدواج نکردم الان بیوه میشدم. بعد سر شام گفت بدم نمیشد، میشدم بیوه پولدار تو آلمان
استوریای امیرپارسا فلان، باعث ترویج فرهنگ میکروفون پروری میشه. چرا درس بخونیم، چرا یه حرفه یاد بگیرم، چرا کار کنیم اصلا. یه میکروفون میذاریم جلومون حرف میزنیم، پولدار میشیم میریم سفر و خوش میگذرونیم. جامعه میشه یه مشت میکروفون روشن که هیچ آدم عاقلی نیست پشتشون حرف بزنه.
بیمار برای هزینه ترمیم انگشتر فروختم. من موندم و یه دندون که باید درست میشد و یه زنی که شب، وقتی دست میکشه رو انگشتش ، دیگه انگشتر نیست. و یه پولی که قراره بره تو جیبم و نمیدونم چی قراره بخرم که ارزش خالی شدن انگشت یه زن رو میخواد داشته باشه. حالا مطمئنم حالم برای مدتها کثافته.
فرشته حسینی، دختر افغان، تو سلطه بیرحمانه طالبان بر افغانستان جایزه هنری میگیره و روی سن، هیچ حرفی از دختران افغان نمیزنه و به شوهرش میگه مرسی منو نگاه میکنی. جغرافیای نفهمی.
یه متخصص زنان ۶۰ ساله اینقدر درگیره و البته پول داره که تعداد شرکای جنسی یه بچه ۲۰ ساله به هیچ جاش نباشه. اگه حرف یا نصیحتی میزنه، احتمالا از سر خیرخواهیه.
درمان مریض شده سه تومن. دختره میگه من کلا حقوقم سه تومن تو ماهه. اگه هیچی نخورم. چه خاکی به سرم بریزم من؟
مریض بعدی ۱۴ سالشه. فردا امتحان داره. درد داره. باباش یک و پونصد نداره. میگه تو کارتم سیصد تا اخر ماه. همشو بکشم. این اتفاقات از ساعت ۵:۳۰ تا ۵:۴۵ افتاد.
بعد میلیون سال کار اطفال، حالا آدمایی که هیچ ایدهای از وحشتناک بودن کارش، گریه بچه، ترس بچه و دردش و میزان خرابی دندون دائمی تو ۱۱ سالگیش ندارن بهم ایراد گرفتن. نشوندن این بچه رو یونیت راضی کردن والدینش به نکشیدن و کار درست از مصائب مسیح سختتر بود.
یه فروشگاه بود که چون نزدیک کتابخونه بود میرفتم اونجا. یه بار یه چیزی که پشمی و چارخونه بود رو بهم پیشنهاد کرد گفتم این چیه؟ گفت وقتی با دختره تو تختی و میخوای بعدش بری تو بالکن سیگار بکشی، لباس تنش نکنه، همینو بندازه رو دوشش.
تو شمال قرار شد هر کسی یه وعده ظرفا رو بشوره. نوبت خواهر کوچیکم (۲۰ سالشه) که شد. این بچه دستکش دستش کرد انگار چاقو زدن تو قلبم. سریع گفتم نوبت اونم با من. طاقت ندارم این بچه بیست دقیقه حتی بخواد ظرف بشوره.
انگشتشو نگاه کنید که صاف گرفته. یه تجربه کوچیک کاریم اینه که یه کامپوزیت تاریخ مصرف گذاشته روی انگشت میذارم موقع بیحسی و میگم مواظب باش نیوفته. به پرت شدن حواسش خیلی کمک میکنه.
چالش امروزم دختر ۱۶ سالهام بود، با دوتا دندون که بهش گفته بودن باید کشیده باشه. من میخواستم شانسمو امتحان منم برای نجات دادنشون. ترسش و البته عمل قلب باز دیروز پدرش باعث اشکاش میشد. مهمترین قسمت داستان برای من گریه نکردنش بود:
من پایاننامهام در مورد شکستگیهای فک و صورت موتور سوارا بود. صفحه اولش عکس بهروز وثوقی و گوگوش و منصور تو کلیپ قرارمون یادت نره بود. بعدم تقدیمش کردم به بهروز وثوق و منصور :))
يك نمايشگاهى از لباس قربانيان تجاوز بود كه مى گفت تجاوز ربطى به لباس قربانى هاش نداره، اينكه يكى در حق شما نامردى و خيانت كنه و شما رو ترك كنه هم همينه، ربطى به رفتار شما نداره، بى خودى دنبال دليل و چرايى خيانت نگرديد.
عجیبترین قسمت جاجها در مورد آدمایی بود که «فکر» میکردن کار من اشتباه بوده و بعد میگفتن مثلا با بچه من این کار رو بکن تا بیایم فلانت کنیم. شبیه حمله با چاقو به پزشک وقتی بیمارشان با صدتا زخم چاقو فوت میکنه. جلوی اینا باید با اتفاقاً خیلی سفت واستاد.
راننده اسنپ گفت زیر میدون امام حسین چنتا امامزاده پیدا کردن، بعد گفتن که بزرگراه نزنید اینجا. اما به حرف گوش نکردن و زدن. حالا واسه همین همهاش اینجا تصادفه. بعد از پشت زد به یه دنا.
ما مأمور در داشتیم. یعنی موقع زنگ تفریح دم در وامیستاد و نمیذاشت تا تموم شدن زنگ تفریح کسی برگرده تو سالن. سالهاست دارم به دلیلش فکر میکنم و به نتیجهای نمیرسم.
از کانال مامان فهمیدم امروز مطب نرفته. زنگ زدم بهش گفت اومده چکاپ و سونو. کمی نگران شدم، زودتر اومدم خونه، به محض رسیدن بابا با عکسای قدیمی مامان رفت بیرون. به جفتشون زنگ زدم و جواب ندادن نزدیک دو ساعت. سرطان و مرگ اومد نشست رو شونهام، الان اومدن خونه و گفتن خوب بوده همه چی.
دیشب خونه پدر مادر خوابیدم. صبح با صدای دعوا و جیغ از خواب بلند شدم. بابا میخواسته گوشی مامان رو آپدیت کنه و الان اینستاگرامش بالا نمیاد. آخرین باری که اینطوری به جون هم پریدن، مامان فکر میکرد بابا با منشیش ریخته رو هم.
یک گهخوری پسر ایرانی تو مهمونی، اینه که میره دم گوش ساقی میگه برای دوستدختر من پیک سبکتر بریز. بعد یک لبخند رضایتی هم میزنه که چقدر مواظب و ساپورتیوه. نیمساعت بعدم خودش میره تگری میزنه.
موقع تراش دندون یه دفعه داد زدم زارع. مریض و دستیارم پشماشون ریخت. به روی خودم نیوردم اما در واقع اسم یکی از استادام بود که دیروز تو میوهفروشی دیدمش و اسمش یادم نیومد.
من تنها بدمستی زندگیم یه بار بود که تو مستی داشتم اینستاگرامم بالا پایین میکردم بعد بلاگر اهل کردستان استوری کرده بود که موهاشو میخواد بفروشه به بالاترین قیمت. پیشنهاد اولیهشم سه میلیون بود. بعد من ریپلای کردم ۵ تومن مال من. صبحش بیدار شدم دیدم بنده خدا گفته بود آدرس بده بفرستم
بیست تا سیسالگی انگار یک سینک ظرفشویی پُر از ظرفای کثیف بود. ظرفا کثیف میشد و پرت میشد تو سینک و میرفتم سراغ ظرف بعدی و میگفتم وقت هست بشورمش حالا. با شروع سی، دونه دونه ظرفا رو آروم شستم و حالا امسال همه ظرفام تمیزه. کابینت رو دستمال میکشم و میزم سراغ دم کردن چایی.
دندونپزشکادفکر میکنند میتونن مردم رو مواخذه کنن چرا مانیکور کردن و نیومدن دندونی که به شیرینی حساسه رو درست کنن. دندونمهمتر نیس از ناخن؟ نه،نیست. زیبایی برای بعضی آدمها اگر اجبار برای دوام آوردن در محیط مردسالار نباشه، آخرین پناه و طناب آدمهاست که به زندگی وصلشون میکنه.
کامیونیتی دندانپزشکان، شبیه پلتفروم نماوا و فیلیمو شده. یه تعداد دندانپزشک/حامد آهنگی، هی همو تگ میکنن/ میرن برنامه جوکر ، هی استوری میکنن/ میرن برنامه شبهای مافیا، هی درمانهاشون رو بهم تقدیم میکنن. همه جا هستن. یه دنیای صورتی ساختن واسه خودشون که دندونپزشکی توش گرون نیست.
اگه من با یه ترنس برم دیت و ایشون به من نگه که کیر داره و من بعد از سه ماه بفهمم پارتنرم کیر داره و پارتنرم میدونسته من سلیقه جنسیم چیه، یعنی احتمالا حدس میزدم بدونه من با کیر خیلی راحت نیستم و بعدش من باهاش کات کنم. من ترنسفوب میشم و در توییتر فارسی توسط جندههای توجه هو میشم.
من همیشه دلم میخواست ولنتاین از این خرسای یه متری بخرم کادو بدم. اما جوونیا که کسی بود همیشه ادا بود، چه میدونم تو جعبه کبریت کلید بذار، تو سیدی براش شعر ضبط کن و اینا. اه اه اه. همش درگیر ادا بودم و لذت نبردم.
پدربزرگ من قبل انقلاب رفته با مادربزرگم مصر. اونجا با مادربزرگم دعواش میشه. برای منت کشی تو یکی از این موزهها به گردنبد یک فرعون اشاره میکنه بهش میگه: بیگُم، میخی ای رِ برات بِخَرُم؟ مادربزرگ منم میگه ها ممدآقا. بعد ممدآقا و دوستش میرن با مسئول موزه برای خرید گردنبد چونه بزنن.
وقتی من دانشجو بودم. این انتقالیا که رفته بودن یه روستایی چند ترم خونده بودن و بعد پول داده بودن اومده بودن ایران از فرط خجالتشون، هیچ حرفی نمیزدن. بندههای خدا هوش و سوادی هم نداشتن دلمون میسوخت کاری بهشون نداشتیم. الان میان جار میزنن مدرک خریدن :)))