خواهرم که سه تا بچه قد و نیم قد داره همیشه شبیه جنگزدهها گوشش کمشنوا و چهرهاش مبهوته. شبیه آوارهها شلخته است و بار و بندیل زیادی بهش آویزونه. تا کش چلگیسهای من رو کف خونه دید با خستگی پرسید: اینا از ما میریزه؟ از کجای ما میریزه؟ جلدی رو زانو نشست و با کف دست جمعشون کرد.