کارشناس بیهوشی که بخاطر اصرارخانواده رفته بود تجربی ولی بالاخره تونست بره سمت هنر و استندآپ کمدین بشه اما آخر سر به واسطه همون مدرک کارشناسی بیهوشی اومده انگلیس
آقای رییسی من نمیدونستم شما فرصت میکنید که برید خرید
وگرنه میسپردم یکی از دارو های مادرم،که بخاطر سیاست های شما،وارد ایران نمیشه رو،از همونجا تهیه کنید!
پولش هم هرچی بود کارت به کارت میکردم🙌
#مهسا_امینی
زمانی که داشتم از ایران مهاجرت میکردم با صدای بلند گریه میکردم،بابام پرسید چرا گریه میکنی گفتم شما مریض شید دیگه من نیستم که ببرمتون دکتر.همونجور لای گریه هام منو بغل کرد گفت مگه الان مریض میشیم تو ما رو میبری دکتر؟
پاییز سال ۹۵ بود.دانشجو بودم
توی خیابون مدرس ارومیه دیدم یه آقایی دستکش زنانه میفروشه.از اینا که نوک انگشتاش یه جوریه که با دستکش هم میشه با گوشی کار کرد.اولین بار بود همچین چیزی میدیدم.پرسیدم چند گفت ۲۰ تومن.من ۱۹ تومن بیشتر نداشتم
گفتم بهش من ۱۹ بیشتر ندارم گفت/
/گفت اوکیه
خیلی ذوق زده بودم از گرفتن همچین کادویی.در حدی که اصلا حواسم نبود باید پنج تومن نگه دارم برای برگشتن به خوابگاه
خوابگاه خارج شهر بود و تقریبا سه ساعت طول کشید پیاده برسم
ولی همیشه بابتش خوشحالم.بابت انتخاب کادوی درست برای آدم درست.آدمی که ارزش ساعت ها پیاده روی رو داره
واقعا به این انگلیسیا توی مدرسه زندگی کردن یاد میدن چون واقعا نسبت به ما از بابت اطلاعات عمومی و ریاضی ضعیفن.
رفتم سوپرمارکت وسایل خریدم شد هفت پوند
یه ده پوندی دادم،دیدم داره دنبال پول خورد میگرده،یه دو پوندی دادم که پنج برگردونه چون پنجی زیاد داشت اونجا
یهو همینجوری زل زد بهم
مریض پیر بریتیش ازم پرسید چرا اومدی انگلیس؟میخوای تا آخر عمرت مالیات بدی؟
گفتم نه میخوام هم سن تو که شدم مثل تو با ماشین تسلا بیام بیمارستان و سفر دو هفته ایم به مالدیو توی موبایلم رزرو شده باشه.
که چرا اینو به من دادی!!!
بهش گفتم پنج پوندی رو بدی به من اوکی میشه
گفت صبر کن
با انگشتاش حساب کرد و در نهایت با اکراه پنج پوندی رو داد بهم
حالا ما رو ول کنی همون جا از پول دبه ماست برات انتگرال میگیریم ولی خب که چه؟؟؟
بخدا بعضیا عجب رویی دارن
یارو به من زنگ زده میگه دنبال یه کتابم،برو از لندن اونو بگیر برام بفرس تهران
گفتم بهش حاجی ما از لندن دوریم.رفت و برگشتش ۹ ساعت میشه.تو اونو سفارش بده بیاد لیدز،اینم آدرس خونه ما.من از اینجا میبرم پست،میفرستم برات ایران
برگشته با ناراحتی میگه/
همکارم که یه خانوم آفریقاییه، هر سری میرفت برا خودش چایی بریزه، میپرسید برا تو هم بیارم میگفتم نه بابا مرسی خودم میریزم
اونروز بهم گفت یه چیزی میپرسم لطفا راستشو بگو،چون من سیاهپوستم نمیخوای من برات چایی بیارم؟
گفتم یا خدا!
حالا چجوری من به این توضیح بدم که من آدم تعارفی ای هستم/
امروز یک روحانی حوزه،برای عمل جراحی اومده بود اتاق عمل
گوشیشآیفون سیزده پرومکس بود
در کمال ادب و احترام ازشون پرسیدم که اجازه دارم سوال بپرسم!؟ گفت بله
گفتم اینکه میگید مرگ بر آمریکا با گوشی آمریکایی تناقض نداره؟؟
گفت که ما با دولت آمریکا مشکل داریم نه مردمش.گوشی رو هم در واقع/
شش سالم بود توی قطار تبریز-تهران در به در دنبال یه نفر میگشتن که با توریستی که ظاهرا گم شده بود بتونه انگلیسی حرف بزنه.بابام رفت جلو و صحبت کرد باهاش و مشکل حل شد.یادمه بدو بدو میرفتم سمت کوپه ها و میگفتم ببینید بابای من داره باهاش انگلیسی حرف میزنه!چقدر افتخار میکردم!
تا اینکه/
سری قبل که داشتم برمیگشتیم ایران چند تا اسباب بازی کوچیک گرفتم برای بچه های فامیل به عنوان یادگاری از انگلیس
وقتی که کادو دادم بهشون،بابای یکیشون جعبه اسباب بازی رو برگدوند و جلو همه با صدای بلند گفت اینا که روش نوشته مِید این چین!!!
از بازار خودمون خریدی!؟و هار هار خندید!
تقریبا پونزده سال پیش یکی از دخترای فامیل با اولین درآمدش از طرح،با دوستاش رفت کیش و اونموقع پنجاه هزار تومن داده بود برای غواصی.
حالا امکان نداشت بری جایی و توی فامیل پشت سر این بنده خدا صحبت نکنن.که چرا ولخرجی کردی چرا قدر پولتو نمیدونی،چرا آینده نگر نیستی!
حالا بعد پونزده سال/
سه روز بود نمیتونستم با بابام تماس تصویری بگیرم
امروز که بالاخره تماس برقرار شد بهش گفتم چرا سه روزه تصویری میگیرمت آنلاین نبودی
گفت وی پی ان کار نمیکرد و چون تو هم نیستی،
کسی نیست درستش کنه
و من این سر دنیا بغضم ترکید!
/ینی رفاقت ما ارزشِ ۹ ساعت رانندگی کردن رو نداره؟؟
نه نداره.معلومه که نداره.مگه چقدر رفیقیم.اصلا تو چقدر تو پر رویی.که انتظار داری من یه روز مرخصی بگیرم پاشم برم لندن ولی خودت حاضر نیستی یه ذره بیشتر پول بدی تا محصول بیاد دم خونه ما
ای بابا
همکارم اهل بیرمنگامه.اونروز چندبار ازش خواستم جمله هاشو تکرار کنه چون واقعا متوجه نمیشدم چی میگه.احساس کردم از دستم کلافه شده.گفتم ببخشید که امروز اذیتت کردم.
گفت تو زبان مادریت ترکیه،زبان کشورت فارسیه،اینجا هم انگلیسی حرف میزنی؛
باعث افتخار منه که با آدمی مثل تو همکار هستم!!!
امروز رفتم کتابخونه یه پسری ازم پرسید اهل کجایی؟گفتم ایران
شروع کرد که من علی دایی رو میشناسم،علی کریمی،عابدزاده،محمدرضا شجریان رو میشناسم و آخرش هم گفت که اهل لبنانه!
حالا ادب حکم میکرد که منم چند تا از مفاخر لبنان رو نام ببرم و خاک بر سر من که جز بانو خلیفه کسی رو یادم نمیومد😐
توی این یک سال و نیم که توی پروسه مهاجرت بودیم داشتم فکر میکردم که موقع رفتن چه متنی بنویسم.
ولی خب الان واقعا چیزی به ذهنم نمیرسه
جز اینکه خیلی مواظب خودتون باشید
دلم براتون تنگ میشه
فروردین چهارصد و یک-فرودگاه منچستر
توی فروشگاه یه خانومی داشت با پسرش فارسی حرف میزد،فهمیدم ایرانی ان
رفتم جلو گفتم سلام خوبید،ببخشید من شنیدم فارسی حرف میزنید،برا همین مزاحمتون شدم.ما تازه اومدیم اینجا میشه راهنمایی کنید که چه برنجی بگیریم اینجا خوبه!؟
بنده خدا هنگ کرد
گفت I don’t know! I don’t know
و فرار کرد😐
چند ماه پیش یه فیلمی بازی میکردم.حالا منتشر شه میگم اگر دوس داشتید ببینید.بازیگر نقش مقابلم یک آقایِ بازیگر نسبتا مطرح بود.بنده خدا خسته شده بود و تند تند دیالوگو اشتباه میگفت.کارگردان کات میداد.نزدیک به ۲۰ بار توی یک سکانس!
ولی چون اعتماد به نفس بالایی داشت همه چی اوکی بود.
امروز رفته بودم منچستر و با بابام تماس تصویری گرفته بودم،یهو یه آقایی از من آدرس رستورانی رو پرسید.من صبورانه بهش توضیح دادم و چند جای دیگه رو هم پیشنهاد کردم.آقاهه که رفت بابام گفت چقدر قشنگ انگلیسی حرف میزنی!چقدر توی قطار بهم افتخار کرده بودی؟من الان ده برابرش بهت افتخار کردم!
\این آدم دو تا بچه داره و یکی دو سال پیش هم با شوهرش تونستن توی بالا شهر تهران با پول خودشون خونه بخرن.
ولی باورتون میشه هنوز هم توی فامیل بخوان در مورد ولخرجی و قدر پول رو ندونستن صحبت کنن،غواصی رفتن اون بنده خدا توی سال هشتاد و هفت رو تعریف میکنن؟؟؟
ینی حتی پشیمون هم نمیشن😐😂
خانواده بیشترین نقش توی مهاجرت داره.من از دبیرستان یادمه که مامانم میگفت یه رشته ای بخون که بتونی بری اونور ادامه تحصیل بدی یا باهاش بتونی اونور بری کار کنی.روزی هم که ویزام قرار بود بیاد آیفونمون خراب شد مامانم گفت یا برو تعمیر کار بیار یا برو بشین پایین پستچی ویزا رو آورد/
منم خیلی خسته بودم، یه دیالوگو اشتباه گفتم.انقدر اعتماد بنفسم پایین بود که از همه عذر خواهی کردم
سری دوم که دوباره اشتباه گفتم دیدم همه گفتن ااااااه!!!
اونجا بود که فهمیدم اعتماد به نفس پایینِ من این اجازه رو بهشون داد که بگن ااااه
اعتماد به نفس بزرگترین حلقه گمشده زندگی منه
\ اگه برا بار دوم بپرسی میگم بیار😂
نمیدونستم چجوری مفهوم تعارف رو بهش برسونم.چند ثانیه بیشتر فرصت نداشتم.
خلاصه که توی این مدت زمان کم برای اینکه برچسب ناروای نژادپرستی بهم نچسبه تصمیم گرفتم بگم اخه من چایی دوس ندارم😐😐
حالا روزایی که اون شیفته چایی نمیخورم
قشنگ دارم عذاب میکشم
توی ایران خیلی پیش اومده بود که یه آدم غریبه همینجوری توی تاکسی یا مترو یهویی بهم بگم جوون یه ذره وزنتو کم کن،لاغر کن بخاطر خودت میگم
اوایل اذیت میشدم ولی انقدر تکرار شد که عادت کردم
اومدم انگلیس و خوشحال از اینکه کسی به خودش این اجازه رو نمیده چنین حرفی به کسی بزنه
تا اینکه/
اگر در مسیر مهاجرت هستید،توصیه من اینه که به هیچ کس نگید که میخواید اینکارو بکنید
نه بخاطر انرژی های منفی و این صحبت ها
بخاطر اینکه کلا پروسه رفتن به سفارت و اومدن ویزا،پر از موانعی هست که خیلیاشون دست خودتون نیست و ممکنه با هر اتفاق کوچکی،یک ماه یا دو ماه عقب بیوفته این پروسه
کلاس چهارم بودم،توی صف بغلی ما یکیو هل دادن سرش خورد به ستون،خون که اومد همه رفتن عقب من چون میشناختمش رفتم بالا سرش.ناظم که سر رسید فکر کرد من هلش دادم،یدونه محکم زد زیر گوش من!
اون لحظه که درد داشتم و میخواستم گریه کنم با خودم گفتم من چجوری ثابت کنم که من هلش ندادم؟؟/
بیمارستان گاندی دو سال پیش دنبال پرستار بیهوشی بود،با خودم گفتم انقدر گرونه اونجا حتما پول خوبی هم میدن دیگه،رزومه فرستادمو حقوقش رو پرسیدم گفتن ماهی هشت تومن.
عین جا های دیگه!بیشتر نه
ینی پول زیادی که از مردم میگرفتین صرف اون هفتصد نفر پرسنل نشده،پس حالا از اسم اونا مایه نذار!
امروز توی انگلیس همکارم یهو عین این جملات رو بهم گفت!
خواستم بهش توضیح بدم که لاغر شدن یک دکمه نیست که من فشارش بدم.من هر روز ورزش میکنم و در حال بهبود شرایط فیزیکیم هستم ولی خب یه لحظه با خودم گفتم چرا اصلا باید بهش توضیح بدم؟و رفتم.
راستی،بعله درست حدس زدید،همکارم هم ایرانیه :)
خیلی از کادر درمانای انگلیس،خارجی ان
چیزی که من دستگیرم شده،به دلیل سطح حقوق تقریبا یکسان بین همه اقشار و عدم وجود تفاوت های نجومی بین رشته های خاص،طرف میگه خب چه کاریه برم درس بخونم مثلا پرستار شم.میرم دنبال علاقه اصلی ترم.برگر میپزم،گل فروش میشم
این باعث چی میشه؟
دانشجو که بودم یه بار از رختکن اتاق عمل،کیف پول من رو دزدیدن😐پول نقد و کارت ملیم توش بود.
زنگ زدم حراست،رییس اتاق عمل هم زنگ زد حراست،هیشکی نیومد صورت جلسه کنه و گزارش بنویسه
من عصبانی شدم با صدایبلند به یکی از دخترای هم گروهیمون گفتم الان موی سرِ یکی از شما ها بیرون بود،
تقریبا یکی دوسال پیش مامان و بابام و خواهرم داشتن با ماشین میرفتن مهمونی که یکی از فامیل های خیلی دورمون رو میبینن و همینطوری از داخل ماشین سلام میدن و رد میشن.یهو متوجه میشن که اون آقا داره با دست علامت میده که نگه دارید.نگه میدارن و ایشون با حالت خیلی نرمال و طبیعی میگه که/
یه حس بد عجیبی بهم دست داد
مثل اینکه الان چجوری ثابت کنم واقعا از همونجا به یاد اون بچه ها بودم و همونجا خریدم!
ولی آخه مگه نیازی بود به ثابت کردنش؟؟
ولی خب من که حساب کتابم با قلب اون بچه هاس
بازم برگردم میخرم برا همه شون :) ❤️
این دفعه اصلا مید این بنگلادش!
من واقعا موندم ملت با چه جراتی میرن پیش مژه کار!!!
چشمتون زیر دست یه آدمیه اگه آسیبی بهش بزنه نمیتونه جمعش کنه،کَما اینکه بسیار آدم محترمی باشه و شغلش هم محترم باشه
ولی دوستان،چشم،محترم غیر محترم حالیش نیست!!!چشمه!چشم!حساسه!بفهمید
ولی خانواده ش زنگ میزنن و از بابام تشکر میکنن که دمت گرم که پدر ما رو آوردی خونه که لحظه مرگش توی خونه خودش باشه
اگر شمااونجا نبودین اون اتفاق توی خیابون براش میوفتاد
طرزنگاهشون به این اتفاق به قدری قلب من رو آروم کرد که هروقت یاد این جریان میوفتم از صمیم قلب براش طلب آرامش میکنم
چجوری ثابت کنم که ناظم منو اشتباهی زده؟؟
صورتمو که چرخوندم دیدم مامانم داره میدوعه سمتم
نگو اونروز اومده بود مدرسه تا وضعیت درسی منو بپرسه،و همون لحظه همه اتفاقاتو از نزدیک دیده بود
درد داشتم ولی انقدر خوشحال بودم که مامانم دیده همه چیو
تا آخرش هم از آموزش پرورش پیگیری کرد جریانو
حراست میریخت اینجا!
یه ساعت بعد حراست به موبایلم زنگ زد که چرا به خانوما گفتی موهاشونو باز کنن😐😐😐😐😐
گفتم نه آقا بخدا من چنین چیزی نگفتم!بخاطر اون جریان کیف پولم عصبانی بودم کلا
دیدم اصلا از جریان کیف پول خبر ندارن😂😂
خلاصه که بهم گفتن دیگه تکرار نشه✌️😐
کیف پول هم پیدا نشد
کارتون هورتون رو نمیدونم دیدید یا نه
یه جماعتی توی یه جهانی دارن زندگی میکنن که فکر میکنن خیلی خفن ان و بعد میفهمن که کل زندگیشون روی یدونه گرده گل که چسبیده به یه قاصدک خلاصه شده
الان که توی انگلیس هستم همون حس رو دارم
خیلیا اینجا،ایران رو اصلا نمیشناسن
حتی اسمش رو نشنیدن
من امروز توی کشور اسکاتلند استندآپ کمدی اجرا کردم.روی ابر هام و هنوز به زمین برنگشتم!
پنج سال پیش از اولین اجرام توی دانشگاهمون،
علوم پزشکی ارومیه تا امروز توی شهر گلاسگو اسکاتلند!!
اجازه بدید توی دنیای کوچیک خودم یه مجسمه از خودم بسازم و بذارمش وسط شهر!
یکی از آشنا ها رفته نشسته گفته نیما دروغ میگه رفتن انگلیس
اینا رفتن نخجوان
بعد بهش گفتن بابا هر روز داره از اونجا فیلم و عکس میذاره توی اینستاش
گفته اونا رو از پیجای دیگه برمیداره میذاره😐
میخوام بگم ببینید من از چه ایل و تبار سمی ای خودمو کندم اومدم اینور🚬
اول راهنمایی،معلم پرورشی روانیمون گفت اسم خودتون رو روی کاغذ بنویسید و زیرش اسم صمیمی ترین دوستتون رو هم بنویسید.
منم با ذوق تمام،اسم رفیقم عطا رو نوشتم.
وقتی معلم داشت نتیجه ها رو میخوند سه نفر از بچه ها اسم منو نوشته بودن به عنوان رفیق صمیمیشون،و عطا اسم یکی دیگه رو نوشته بود/
/این خبر رو که من شنیدم خیلی ناراحت شدم چون مرد شریفی بود اما دلم لرزید گفتم نکنه اینا زنگ بزنن به بابای من حرف نامربوط بزنن که مثلا چرا قبل از فوتش با شما بوده!؟نکنه مثلا یکی تهمت بزنه به پدر و مادرم که چیزی بهش گفتین و هزار تا فکر این شکلی!/
/اومده بودم سنگک بگیرم ولی بسته بودن همشون.میتونید منو برسونید دم در خونه مون؟براشون عجیب بود ولی مسیرشون رو تغییر میدن و میبرن میرسوننش و خانواده ش هم جلو در به اینا میگن بیاین داخل که میگن نه باید بریم مهمونی و برمیگردن.
دو ساعت بعد خبر میرسه که اون آقا توی خونه ش فوت شده!!/
حالا وقتی همه میدونن که شما در مسیر مهاجرت هستید،هر روز از شما میپرسن که چی شد پس چرا نرفتی؟؟ و این چی شد پس چرا نرفتی ها همون نیمچه آرامشی که براتون باقی مونده رو ازتون میگیره
کما اینکه اون آدم ها خیلی هم شما رو دوس دارن!
تعداد کادر درمانی که بیمارستانو ول کردن رفتن سراغ ناخن کاری روز به روز داره افزایش پیدا میکنه.چرا این شغل ناخن کاری هیچ وقت اشباع نمیشه!؟؟ ما که هرکاری خواستیم بکنیم گفتن ولش کن اشباع شده!!
روزی که شبش پرواز داشتیم به منچستر داشتیم توی تبریز کارامون رو به سرعت انجام میدادیم و خرید های نهاییمون رو انجام میدادیم،که یهو توی خیابون یکی از دوستای قدیممو دیدم.توی اون وضعیت ترافیک با هزار بدبختی ماشینو زدیم کنار،از راننده های پشت سرم که بخاطر گاو بودن من داشتن فحش میدادن/
تهران،توی بیمارستان سرباز بودم.آخر شیفت یکی از همکارا رفت طالبی خرید آورد قاچ کرد گفت بخورین ولی همه عجله داشتن و رفتن،من تنهایی نشستم همه ی طالبیا رو خوردم.نگو پس خراب بوده😂😂در راه برگشت به خونه م توی اتوبوس حالم خیلی بد بود و داشتم بالا می آوردم.به میدون آزادی که رسیدم/
خود من وقتی بیمارستان میرفتم توی تهران
تقریبا همه بیمارستان فهمیدن دارم میرم
حتی همراه بیمارا هم فهمیده بودن😐
بعد که سفارت انگلیس بسته شد،کارای ما عقب افتاد
بعد هر روز صبح که میرفتم سرکار،حراست میپرسید چرا نرفتی پس؟؟ هه هه😐
تو که گفتی دی ماه میری چرا اسفندو هم اومدی؟ هه هه😐
یکی از فامیلامون زنگ زده میگه اونور شرایط چجوریه!؟ میگم خوبه خداروشکر
میگه اگه خوبه پس چرا هنوز ماشین نخریدین!؟
آخه گوز ما الان فقط چهارده روزه که اینجاییم😐😐چی میخوای از جون من
یکی از چمدونامون رو هنوز فرصت نشده باز کنیم
بعد میگی چرا ماشین نخریدی😐
من توی ایران یه ادم تپل بودم که میگفتم عیب نداره عوضش قدم ۱۸۴ هست و قد بلند محسوب میشم
که متاسفانه الان اینجا علاوه از اینکه چاقم،نسبت به بقیه ادم ها،قد کوتاه هم محسوب میشم
کلا توی ایران دختر قد بلند تر از خودم ندیده بودم.نمیگم نیست.من از نزدیک ندیده بودم
ولی اینجا خیلی زیاده
یه بار یکی از دوستانم که از تبریز اومده بود تهران توی دربند با جیغ و داد دختری مواجه میشه که دارن میبرنش داخل ون
میره جلو و مداخله میکنه ولی خب اینو هم میکشن داخل ون
بعد که برام تعریف کرد این جمله ش عجیب بود برام
گفت: فکر کردم مثل تبریزه،اگه برم جلو بقیه پشت سر من میان!کسی نیومد!
و واقعا تک تک این جملات رو گفت.
و من داشتم به این فکر میکردم که اون همه فحش راننده های پشت سریمو بخاطر کی به جون خریدم؟؟؟
فقط به این نتیجه رسیدم همیشه قرار نیست همه، از خوشحالیِ شما خوشحال باشن.
و همین جمله ش انگار چیزی بود که مغز من سالیان سال منتظرش بود تا بشنوه.
و همین جمله ش باعث شد دوباره تا هشت ماه دیگه اگر کسی ازم پرسید تا اینجا از مهاجرتت راضی هستی؟بدون معطلی بگم بله!معلومه که راضی ام✌️
روزای اول آشناییمون بهش گفتم حاضری در آینده بجای ماشین شاسی بلند،ماشین معمولی داشته باشیم ولی بجاش با پولش سفر های بیشتری رو بریم؟
گفت من حاضرم حتی ماشین نداشته باشیم ولی جاهای بیشتری رو بریم از نزدیک ببینیم.
بیشتر از اون چیزی که تصورش رو داشتم پایه ست :)
بخاطر اتفاقات منطقه،پاکستان و افغانستان رو بیشتر میشناسن و من آدرس ایران از همسایگی با این کشور ها میدم
حالا خیلیامون توی ایران فکر میکردیم خیلی گنده ایم و خیلی خفنیم.کل مردم دنیا به فرهنگ دو هزار و پونصد ساله مون تعظیم میکنه.در حالی که نه
حالا بیشتر معنی این مصراع رو میفهمم که:
امروز یه خانم ایرانی که اینجا توی انگلیس مغازه داره و بسیار هم محترم و مودب هست بهم گفت شما ترک ها که به سختی فارسی صحبت میکنید،اصلا نمیتونستم باور کنم که بتونید انگلیسی صحبت کنید!!
حقیقتا تفکر نژاد پرستی یه جوری توی ذهن شما رسوخ میکنه که خودتون هم متوجه اش نمیشید
از بچگی عاشق سنتور بودم
و خیلی کلنجار رفتم تا خانوادمو متقاعد کنم که منو بفرستن کلاس سنتور
تا اینکه فیلم علی سنتوری در اومد.
سنتور نوازی که معتاد شد و در نتیجه کلاس رفتن منم از طرف خانواده کنسل شد:))
بزرگتر که شدم خودم یه سنتور گرفتم و افتادم دنبال یادگرفتنش.
بعد از چند وقت دیدم/
اگر تا دو سال آینده قصد مهاجرت دارید،
مهم تر از زبان خوندن،اینه که بشینید یه فکری به حال دستشویی کردن توی خارج بکنید!!
توی خونه اوکیه و سیستم شستشوی ایرانی رو میشه راه اندازی کرد
ولی بیرون و محل کار واقعا پدر ادم درمیاد.
عملا هیچی نمیخورم که دستشویی نرم😐✌️
/این حس دوست داشته نشدن از سمت عطا که فکر میکردم صمیمی ترین فرد زندگیمه،خیلی اذیتم میکرد.
اما اینکه با رفتارم،این حس رو در اون سه نفر ایجاد کرده بودم که فکر میکردن من رفیق صمیمیشونم در حالی که نبودم،بیشتر آزارم میداد.
مورد اول دست خودم نبود اما حداقل از مورد دوم یاد گرفتم که/
گفت ۸ روز پیش من اومده بودم همین خط،توی ماشین پیدا کردم چون حدس زدم گرونه گفتم خودم نگهش دارم.یه ذره هم وسوسه شدم خودم برش دارم ولی صاحبش تویی و حقته.منتظر بودم آهنگ کلید اسرار پخش بشه😂
شماره مو گرفت گفت فردا بیا میدون آزادی میارم برات
فردا یه جعبه شیرینی گرفتم و رفتم ازش گرفتم.
خدایا قربونت برم،تو که ستارالعیوب بودی،جاهلیت ��وانی ما رو انقدر به رخمون نکش!
آدمایی رو سر راهم بذار که شرمنده گذشته م نشم
اینهمه کشور مگه برزیل چشه؟فرانسه چشه؟حداقل فوتبالیستاشو بلدم
حالا نشستم دارم مفاخر لهستان رو یاد میگیرم که سری بعد با مشکل مشابه،مواجه نشم!!!
یه بار توی تهران بابام زنگ زد و باهاش حرف زدم.همکارم با کمال تعجب پرسید باهم ترکی حرف میزنید؟
در طول سه سالی که تهران بودم این جمله رو چندین بار شنیدم.ماجرا وقتی جالب شد که چند نفر بهم گفتن:وقتی زبان رسمی کشور فارسی هست،شما هم باید باهمدیگه فارسی حرف بزنید :)
توروخدا ببخشید دیگه.
عذر خواهی کردم و دویدم سمت دوستم و صداش کردم.بغلش کردم و گفتم فلانی من امشب دارم مهاجرت میکنم انگلیس.
یهو کپ کرد و خودشو از بغلم کشیدبیرون.
گفت چجوری داری میری؟تو کی زبان خوندی اصلا؟چرا من اینهمه سال دارم خودمو پاره میکنم نتونستم کاری کنم؟انصافه بین من و تو،اونی که میره تو باشی؟/
توی محیط کار حواستون باشه که با تعریف کردن از شما،گولتون نزنن.که فلانی خیلی آدم مودبیه خیلی باشخصیته.و همش مسئولیت های بیش از حد بکنن توی پاچه تون و شما چون نگران این هستید که شخصیت مودب و با شخصیتتون خدشه دار نشه،هیچ اعتراضی نکنید!
مودب باشید،ولی به وقتش یاغی گری رو فراموش نکنید
این آدم انقدر آدم حسابیه
انقدر درسته
انقدر حمایت گره
پتانسیل اینو داره که یه شبکه تلوزیونی داشته باشه که از صبح تا شب فقط امیر علی نبویان توش حرف بزنه
یکی از حسرتای زندگیم این شد که دیگه نشد دوباره باهاش توی پروژه ای باشم
خیلی خوبه
خیلی خیلی
ادمین اکانت فیلتر شکن که هر ماه میکشید روی هزینه اشتراک ماهانه،
صبح پیام داد که هزینه اشتراک این ماه رو واریز کنید و دوباره سی تومن کشیده بود روش!!!
یه عکس از فرودگاه منچستر براش فرستادم و در کنارش یک استکیر مزین به علامتِ فاک❤️
@jesuisannahita
واقعا یه نرس انقدر حقوق نمیگیره
حتی سوپروایزر هم انقدر نمیگیره
حالا اگر نرسی داره انقدر میگیره خیلی سابقه داره
تویی که هنوز درست تموم نشده چرا خودتو با اون که ۱۵ سال سابقه داره مقایسه میکنی😐😐
بیگاری که از تو دارن میکشن تقصیر اتنده
تجمع کنید،اعتراض کنید
مسیر رو گم نکن
/این کاره نیستم و صرفا علاقه مند به شنیدنشم.پشتکاری برای نواختنش ندارم.
خیلی خوب شد که به این درک رسیدم چون اگر نمیرسیدم تا آخر عمر میخواستم بگم؛قرار بود من بهترین سنتور نواز دنیا بشم،داریوش مهرجویی نذاشت :))))
توی توییتری که خودتون فیلترش کردین با وی پی ان میای بالا و ده دلار میدی بابت تیک آبی بعد به من میگی غرب زده!؟ حداقل ای کاش توی پیامرسان سروش این حرفو میزدی😐😐
بعد حالا من داشتم اون آدمی که اینو برام تعریف میکرد رو دعوا میکردم که اصلا اونا دارن یه چرت و پرتی میگن،تو چرا میای اینارو به من میگی اعصاب منو داغون میکنی؟؟
من راننده این خط نیستم،ده روز یه بار شلوغ شدنی منو میدن اینجا.باید بری از میدون ازادی بپرسی.داشتم برمیگشتم که بشینم سر جام گفت چی گم کردی حالا.گفتم ایرپاد.گفت لب تاب منظورته؟؟ گفتم نه نه هدفون.گفت چه رنگیه؟؟گفتم مشکی
یهو یه صلوات فرستاد گفت مال حلال اینجوری برمیگرده به صاحبش!!/
پریدم پایین از اتوبوس و در یک گوشه خلوت،خودمو هدایت کردم سمت یکی از جوبای کناری.کف خیابون دراز کشیده بودم کله م داخل جوب بود.غریب،تنها و بی پناه!!
کارم که تموم شد رفتم از دکه یه آب معدنی بزرگ گرفتم و ریختم داخل جوب و خوشحال و خندان سوار اتوبوس بعدی شدم رفتم خونه!/
امروز رفتم یه کاپشن نورس فیس توی نمایندگیش پوشیدم وایستادم جلوی آینه،و میخواستم زار بزنم از اینکه چرا حق ما ایرانی ها نبود که لباس اورجینال با کیفیت بپوشیم؟
@A_Khademian
سلام.در بعضی موارد که نیاز هست بیمار عکسی مرتبط با عمل جراحی یا نتیجه یه آزمایشی که قبل تر ها انجام دادن،رو به تیم جراحی یا تیم بیهوشی نشون بده.اجازه دارن گوشی رو تا جلوی در اتاق عمل بیارن با خودشون بعد که عکس رو نشون داد،گوشیرو میدیم به همکار محترم خدمات که تحویل همراهش بدن.
فرداش که حالم خوب بود اینور رو نگا کردم دیدم ایرپاد نازنینم نیست!اونور رو نگا کردم دیدم ایر پاد نازنینم نیست!!کجاست؟؟؟؟افتاده توی جوب!!!یا شاید کف خیابون!!!
اونموقع حقوق من از سربازی ماهی فقط ۳۰۰ هزار تومن بود.سال ۹۹
سه روز هر روز رفتم اونجا رو گشتم.نبود که نبود.معلوم نبود کدوم/