این شعر شیرکو انگار درباره مردمیهنآبادیه:
در این مشرق زمین
هرگاه کوشیدم
تا در برابر آینهای
هر دو واژه «آزادی» و «زن» را
در کنار یکدیگر بر روی دو صندلی بنشانم
بیهوده بود
هر بار
واژه «توده» با سبیلی از بناگوش در رفته میآمد و
به همراه سجادهای به زیر بغل
به جای واژه «زن» مینشست