میدونی،از روزی که رفتی فهمیده نشدم.انگار همین که از دور وایساده بودم و تماشات میکردم،از اینکه داشتی به حرفایی که گفتی میرسیدی خوشحال میشدم و تحسینت میکردم برام تسکین بود.حتی وقتی خودت رو کشتی هم تحسینت کردم چون میدونم چقدر دوست داشتی نباشی.از دور که تماشام میکنی،نظرت چیه؟