دارم تو اتاق لباسزیرهای جدیدی که گرفتمو میپوشم دونهدونه، هماتاقی جدیدم میگه چقدر این اتاق خوبه؛ من برای دسترسی به این محتوا همیشه از ویپیان استفاده میکردم :))))
شماها اگه فقط یک بار هم کنکور داده باشید میدونید که هر کنکوری همینقدر کتاب رو داره.
خانومی باهوشه و زحمت زیاد کشیده. چیزی که هیچکدومتون هیچوقت نمیتونید باشید.
@amirmorshedd
خب یه عده دوست دارن رابطه رو خصوصی بین خودشون نگه دارن؛ یه عده هم دوست دارن عمومی کنن و اگه اینکارو نکنن، انگار دارن قایم میکنن به دلایلی. بنا به "اعلام" کردن هم نیست لزوما؛ در همین حد که قایم نکنن.
به نظر من هیچکدوم این دو تا طرز تفکر, درست یا غلط نیست. ترجیح شخصی افراده.
@SAghdashloo
@Eshaghi_
آها راه مبارزه با پدران اون چنینی اینه که کلا خفهخون بگیرن دخترامون دیگه؟ چون عکس خصوصی پست کردن به قتل رسیدن. تقصیر خودشون بود. راست میگید. ساکت بشینیم یه گوشه هیچ بلایی هم احتمالا سرمون نمیاد. شیوه درست همینه. احسنت.
@Saeed__Hashemi
@inner_psycho
حالا تو کتاب نبود که نبود؛ معلم ادبیاتمون چرا بهمون نگفت داستان چیه؟! نمیبخشمش. تو چشم ما نگاه کرد اینو خوند و هیچی نگفت؟؟؟
کاش توانشو داشتم امشب کار رو تموم میکردم. ولی حتی بلد نیستم چجوری.
هی فکر میکردم یعنی تیغو بکشی رو دستت تموم میشه؟ نمیشه که به همین راحتی.
خوابگاهی جایی میشناسید که پیشپیش پول چند ماه رو نگیره؟
چون هم پول ندارم، هم سریعتر باید یه جایی رو پیدا کنم.
بله چون دردسر اصلی برای دخترهس که اگه حامله باشه، باید بیوفته دنبال دکتر و عذابهای بعدش. تازه احتمالا استرس قایم کردن از خانواده هم هست که اگه بفهمن، بگایی چند برابر میشه.
اگه بخواد نگه داره هم باز اونه که دهنش سرویس میشه.
کلا که بایدم برای شما فان باشه که استرس نداشته باشی.
رئیس خوابگامون زنگ زده بابای یکی از بچهها، گفته من نمیدونم دخترت هر شب کجا میره چیکار میکنه، فکر نکنی تو خوابگاه منه خیالت راحت باشه!
یکی دو هفته پیش با دختره دعواش شد و بعد اخراجش هم کرد. دیگه زنگ زدن چی بود این وسط؟!!
@Rahoosh3
@ShahedAlavi
اصلا حرف بقیه این نیست که از ترکی حرف زدن ترکها آزار میبینن! شما خودتون با خودتون ترکی حرف بزنید، چه آزاری برای بقیه داره؟!
حرف سر اینه که یه عده تو تبریز(قطعا نه همه تبریزیا) لج میکنن و اتفاقا اونا انگار آزار میبینن که یکی فارسی حرف میزنه!
وای الان یادم افتاد ترم یک، یکی از همکلاسیهام (همورودی؟ همدانشکدهای؟) که از من خوشش میومد، از بوفهی دانشگاه یه پیتزا خرید 5 هزار تومن که دوتایی بخوریم؛ بعدا که دعوامون شد میگفت من برای تو خرج کردم، 5 تومنو بده :))))))
مترو صادقیه, دو تا ون گشت ارشاد گذاشتن. حواستون باشه.
من رد میشدم سه نفر تو ون بودن. یکیشون فاکینگ مقنعه سرش بود!
تیپ اون در نفر دیگه هم شبیه حالت عادی من بود. (چون سر کار با مانتو اداریام)
اگر فکر میکنید جان باختن دو خبرنگار جوان محیط زیستی ایران در سانحه #اتوبوس_خبرنگاران همه رو آزرده کرده، در اشتباهید. نفرت پراکنی و تهدیدات اکانتهای ترول که نود درصدشون بی نام و نشان هستند سالهاست به کمک رفتارهای حاکمیت آمده تا تخم کینه و تفرقه رو در دلهای مردم پراکنده کنه.
من چاق شدم و واقعا پشمام میریزه از این همه تغییر رفتار.
انگار قبلا که لاغر بودم، تو جای جدید که میرفتم همه یه پیشفرض مثبتی ازم داشتن. زود محبوب دلها میشدم :)) چون بگوبخندم و زود ارتباط میگیرم.
الان از همین اولش باهام حال نمیکنن. مایل به برقراری ارتباط هم نیستن خیلی.
دیشب با هم اتاقیم رفتیم سوپری من یه مشت چیز میز خریدم اونم یه شیر کاکائو ورداشت من براش حساب کردم با چیزای خودم
از دیشب درگیر اینه که همراه بانک نصب کنه پولشو کارت به کارت کنه برام. ۶ هزار تومن 😐
جالبه که هرچی میگم خجالت بکش اهمیت نمیده
فهمیدم از مایع دستشویی منم استفاده نمیکرده
500 فاکینگ هزار تومن ویزیت روانپزشک میارزه به نظرتون؟
جواب سوالات احتمالی:
1- بله خب واجبه. در حال فروپاشی که هستم.
2- روانکاوی رو جدیدا شروع کردم و قصد دارم ادامه بدم ولی فکر کنم دارو هم میخوام.
وای آره
بدترین دیت من(که البته اولین دیت نبود)، با یه کسکشی بود که همچی بگی نگی آشنا بود و از قبل میشناختمش و بهش متاسفانه اعتماد کردم و رفتم خونهشون.
برنامه, ماچ و بغل بود که خب لخت هم شدیم که دتس اوکی.
ولی همونطوری که روم بود و لب میگرفتیم, یهو کرد تو :|||
به پوچی مطلق رسیدم. هیچی اونجوری که باید, پیش نمیره. با آدما کانکت نمیشم. کار, سخت و ناامیدکننده شده. خانوادهم میگن چطور تونستی ولمون کنی. خودمم که کلا به گا. مثل همیشه.
این پدسگا چرا دم مترو وامیستن؟!
زیر کاپشنم مانتو نپوشیدم، یکی از مامورا که مرد بود، زل زده بود به خشتک من، به همکارش گفت مانتو نپوشیده؟
دیگه تا اون برگرده نگاه کنه زود رفتم و درجا هم از خیابون رد شدم.
شانس آوردم مامورای زن حواسشون نبود وگرنه قطعا نگهم میداشتن.
وای این دومین باره تو اتوبوس، یه مردی صندلی پشت من میشینه و از گوشهی صندلی دستشو دراز میکنه و بهم دست میزنه!
دفعهی اول یه پسر جوون بود، این الان یه پیرمرده.
تو تاکسی نشستم، یکی از مسافرا گفت آقا راه داره همین بغل من پیاده بشم؟ راننده میگه نههه اینجا افسر واستاده؛ نگه دارم، همین صبح ناشتا درمیاره میگه بفرما =)))))
حالا منم کنارش نشستم! :))))
من از فِلوفمینیستهای عزیز عذر میخوام؛
ولی من انقدر دلم میخواد بعد ازدواج دیگه کار نکنم و بمونم خونه، چراغ خونه رو روشن نگه دارم و غذای گرم بذارم جلوی شوهرم و وقتی میاد برم به استقبالش و بوسش کنم و یه لیوان شربت خنک بدم دستش.
ببخشید من خیلی خایهمال شوهرم.
سوالی که پیش میاد اینه که تو خوابگاه غذا رو چیکار کنم؟ 🤦🏻♀️
چون همهجور مواد که نمیشه خرید و انبار کرد. یخچال جاش محدوده.
موقع پخت هم زیاد نمیشه طولش داد به هرحال. فر هم نداریم.
غذای جمعوجور چی بلدید؟
تا داریم درباره زایمان و بعد زایمان حرف میزنیم, اینو تعریف کنم.
یبار یه خانمی که شوهرش ترک بود, داشت میگفت خاندان اینا خیلی نفهمن. من زایمان که کرده بودم, داشتم میمردم, یهو 20 نفر از فامیلاشون اومدن خونمون مهمونی و فلان.
+
آره بابا. صد رحمت به اونا.
اونا اسلحه میگرفتن دستشون، چشماشونو میبستن شلیک میکردن. تیکهتیکه میکردن. میکشتن.
این وحشیها دو روزه دارن هی توییت میزنن و توضیح میدن چرا کاریکاتوره زنستیزانه بود. فاجعهس فاجعه.
وقتی یکی تو خیابون پیشنهاد میده، فکر میکنم این که هیچی از من نمیدونه و میگم نه.
وقتی یکی تو توییتر پیشنهاد میده، فکر میکنم این که منو ندیده اصلا و میگم نه.
منو به مهمانیهاتان دعوت کنید یکم آدم ببینم برای خودم جفت پیدا کنم.
این پسره هم که تاکسیکه قشنگ. تازه تازه داشتم خوب میشدم, منو گرفت کشید پایین.
انقدر رفتم پایین که زنگ زدم به یه کسی که نباید. یه کسی که جز حال بد هیچی برام نداره. دوباره خودمو انداختم تو چاه.
و اینکه چه اصراریه وقتی از یه بخشی از بدن یه نفر خوشمون نمیاد بهش بگیم؟ شاید حالش بد بشه و اینسکیور شه.
شاید یه نفر هرروز دست و پنجه نرم کنه با یه قسمتی از خودش که فکر میکنه قشنگ نیست. چرا باید زندگی رو برای یه نفر سختتر کنیم؟!