روزایی که سامان گلریز میدیدی یعنی تو ایام امتحانا بودی. از مدرسه برمیگشتی له توی گرمای خرداد مانتو مقنعه رو درمیاوردی ولو میشدی رو مبل و همینطوری که داشتی شلیل خنک میخوردی تلویزیونو بالا پایین میکردی تا می رسیدی به این و به دلایل نامعلومی تا تهشو تماشا می کردی.
روزای ساده تر عمر.