یه سری ام ی جایی مستاجر بودیم همسایه سمت راستی مشکلات خانوادگی داشتن دختراش با چوب و چماق به جون پدرشون میفتادن، همسايه سمت چپی ساقی شیشه و کراک بود، رو به رویی هم خونه مجردی خلافکارای شهر =))))یکی از بچه های همون کوچه هم خودشو انداخت جلو ماشین بابا افسر دلش سوخت دیه مفتی گرفت.