روانپزشک،
نفر اول بورد روانپزشکی کشور،
عضو هیئت علمی و دانشیار دانشگاه علوم پزشکی ایران؛
اینجا از برداشتهای شخصیام می نویسم
موبایل جهت راهنمایی:
09102097022
با سلام
ضمن عذرخواهی بابت عدم پاسخ به صدها پیامی که دایرکت فرستاده شده و بخصوص آنها که با امیدی فرستادند.واقعا شرمنده ام.خانم آذرنیک فوق لیسانس روانشناسی بالینی قبول زحمت کردند که پیامهای شما را با نظارت من پاسخ بدهند.لطفا به شماره زیر بین ساعت ۴تا۸ عصر پیام بدید
+989102097022
پسر ۲۳ ساله ای است که تنها چندماه گُل کشیده بود و حال بیمار مقاوم به درمان اسکیزوفرنیا است و خانواده اش بدنبال یک مرکز نگهداری هستند.گاهی تجربه یک بار مصرف گل برای بیدارشدن بیماری اسکیزوفرنیا کافی است.ژن ها،غولهای خفته ای اند که گاه با نجوای یک دوست برای همیشه بیدار می شوند.
زن در شرف طلاق از همسر کارگر معتادش بود.گفت اوضاع زندگیم بهم ریخته و حتی صاحب کارخانه هم نگران ما شده و خودش هم آمده تا درمان را پیگیری کند.گفتم الان کجا هستند؟گفت بیرون اتاق.
بلندشدم و رفتم بیرون،دیدم مرد میانسال شیک پوشی کنار همسرش نشسته.واقعا صاحب کارخانه برای کارگرش آمده بود
دختری مذهبی و مبتلا به اسکیزوفرنیا بود. با وجود بیماری، هرروز سرکارش میرفت،۳ماهی بود که هیچ حقوقی خانه نمی آورد، هیچ جوابی هم به خانواده نمیداد.
خانواده کمدش را گشته بودند، چند دست کت و شلوار مردانه نو در کمدش بود. تمام حقوقش را برای امام زمان در موقع ظهور، کت و شلوار گرفته بود.
گفتم: عملکردت تو مدرسه چطور بود؟
گفت: خوب بود، معدلم حدود ۱۴-۱۳ بود.
گفتم: به نظرت معدل پایینی نبوده؟
گفت:با مادراسکیزوفرنیک و پدر فوت شده و سرطان هوچکینی که دبیرستان مبتلا شدم، به نظرم معدلم خوب بود.
راست می گفت، خوب بودن در پس زمینه ی رنجهایی که دیده نمی شود تعریف می شود.
بیمار شغلش باریستا بود و از درآمد کافه میگفت، درآمدی که خرج دررفتهی آن بالغ بر ماهی یک میلیارد تومان میشد. گفتم چطور درآمدتون انقدر بالاست؟
گفت:ما قهوه اسپرسو را فنجانی۹۸ هزارتومان با مشتری حساب میکنیم ولی برامون نهایت ۷هزار تومان میافته.
ایران بهشت شغلهای بیتعرفهاست.
مادر گفت:تنها میتونم با شما صحبت کنم؟
گفتم:بفرمایید
صندلی کنارم نشست و باشرم و آرام گفت: میتونیدکاری کنید پسرم بمیره؟
تنها جاییکه در روانپزشکی این را ازمادران میشنوم مربوط به فرزندان ضداجتماعی با سوابق متعدد قانونی است.
آبرو درایران،جاییست که مادران هم از فرزندانشان دست میشورند.
از دانشجوها بودند و برای مشاوره ازدواج چندجلسه آمدند.درآخر گفتم به نظرم مناسب هم نیستید ورابطه تون پررنج خواهد بود.
پسر بعداز چنددقیقه گفت:برفرض که درست باشه،مگر زندگی غیر از رنجه؟
دوهفته بعد کارت دعوت مراسم عقدشان را آورد وبهم داد.
بعداز سالها مجدد آمده بودند،رنج ازحد گذشته بود
یکی از غریبترین و پررنج ترین دیالوگهایم با یک بیمار اسکیزوفرنیای درحال عود بخاطر قطع دارو که بلاخره راضی شد داروهایش را ادامه بدهد و امشب پیام داد که بهتره؛
بیمار مبتلابه اسکیزوفرنیای درمان نشده بود. خواستگار پیگیر و مُصر دخترش را رد کرده بود.
پرسیدم چرا؟
گفت صداها گفتند، این پسر معتاده
بعدها اتفاقی پسر خواستگار را دیدم، صداها راست گفته بودند، معتاد بود.
دختر ۲۶ ساله ای بود. تنها داخل اتاق آمد.
+مشکل چیه؟
-خانواده محدودم کرده اند. الان هم سن و سالهام خانه مجردی دارند. من هم میخوام مستقل بشم.
.....
دختر بیرون رفت، پدر و مادر و دو برادر بزرگش با هم داخل اتاق شدند، حجم غیرت آنقدر بالا بود که مجبور شدیم دختر را بستری کنیم.
همیشه خانوادهها می پرسند که اعتیاد عزیزانشان کی خوب میشود؟
"هیچوقت"
این صادقانه ترین جوابی است که میشود داد.اعتیاد مثل دیابت و فشارخون و...تنها کنترل میشود و با عدم کنترل دوباره برمیگردد و این بار شاید شدیدتر
این قاعدهی تمام لذتهاست؛پرخوری،خیانت،قمار..
هیچ وقت خوب نمیشوند
پسر۴۰ساله مبتلا به اسکیزوفرنیاست که با خواهرش آمده بود.خواهرش گفت: همه مراقبتها از۶برادرم با منه.
پرسیدم چطور با۶برادر،مسئولیتها گردن پسر بزرگ نیافتاده؟
دستش را آرام روی شانه برادرش که چشمانش به زمین دوخته شده بود گذاشت و گفت:آخه داداش بزرگمون ایشونه که مریض شده،تا قبلش گردنش بود
پسر جوانی بود که خیلی افسرده بود، داشت میرفت پرسید؛ سیگارم را چکار کنم خیلی زیاد شده؟
گفتم فعلا ادامه بده.
سیگار اثرات ضدافسردگی قوی دارد و مکانیسمش شبیه داروهای ضدافسردگی MAOI است و سطح دوپامین، نرواپینفرین و سروتونین را بالا میبرد و قطع آن در فاز حاد افسردگی خطرناک است.
پسر ۲۴سالهی دانشجویی بود.
+چی مصرف میکنی؟
-لین
+لین چیه؟
-شربت اکسپکتورانت کدئین و اسپرایت را قاطی میکنند. به اسم نوشیدنی ارغوانی هم میگن.
این نوع اعتیادهای به ظاهر باکلاس را عمدتا در شخصیتهای خودشیفته میبینم؛ معتادهای VIP.
افسوس که مغز فرق VIP با غیر VIP را نمیداند.
بیمار HIV مثبت بود، بعد ویزیت، با کلی شرم و حیا اجازه خواست که صورتم را ببوسد، بعد که داشت میرفت با خجالت برگشت و گفت: آقای دکتر میدونید که این ویروس از طریق بوسیدن منتقل نمیشه.
خندیدم و گفتم میدونم، پرسیدم چطور مبتلا شدی؟
گفت از حجامت سنتی
پسرجوان مبتلا به اختلال دوقطبی بود که در طول یکسال علی رغم مصرف مرتب داروها و حمایت بالای خانواده ۴بار عود داشت.علت عودها معمایی شده بود تا اینکه متوجه شدیم مادرش در کنار داروهای ما هر روز به او چای کوهی میدهد.این چای داروی بسیار قوی روانپزشکی است وتداخل بسیار جدی با داروها دارد
این تعریف یکی از اساتیدم از خیانت را خیلی دوست دارم:
«هرنوع تعاملی با دیگری که وقتی آن را برای پارتنر یا همسرت تعریف میکنی، باعث ناراحتیاش میشود، نوعی خیانت است.»
زوجی بودند که پزشک قانونی فرستاده بود، شوهر استاد دانشگاه بود. اول مرد داخل آمد،مرد متشخص و باهوشی بود، بسیار مودب و موقر رفتار میکرد، از مشکلاتش باهمسرش و نگرانیهایش بابت وفاداریش گفت و رفت. بعد خانم داخل شد، زیر چشمانش کبود بود، بینی و ساعد یکی از دستهایش شکسته بود
پیرمرد مبتلا به پدوفیلیا بود و بالاجبار داروی عقیم سازی داده بودیم،بعد از دوماه آمده بود تا تشکر کند.افکار جن.سیاش نسبت به کودکان از بین رفته بود و چقدر خودش خوشحال و راضی بود. اگرچه از عوارض دارو هم شکایت داشت ولی میگفت مهم نیست.داشت میرفت چک کرد که دارو از قلم نیافتاده باشد.
تمام بیمارستان ودرمانگاه ما پرشده از اختلالات سایکوز،خلقی و تغییرات شخصیت ثانویه به مصرف گُل،خیلی دوست دارم نقطه نظرات طرفداران مصرف گُل را بدونم.این را هم مدنظر داشته باشید که گلی که در بعضی جاها آزاده،غلظت THC کمتراز نیم درصد داره و این درحالیست که دوز آن در ایران ۵ تا۱۵ درصده
در بین تریاکیهای بالای۳۰-۲۰سال مصرف کننده،کم دیدم که همسرانشان ناراضی باشند و اصرار به ترک داشته باشند.
تریاک هایپوگنادیسم وکاهش شدید تستسترون(شکلی از عقیمی)میدهد و این مردها خیلی آرام وحرف گوش کن و کاری میشوند و البته میل جنسیشان هم به شدت کم میشود.چهار مشخصه خوب یک مرد متاهل
مکرر می پرسند که اگر گُل ضرر دارد پس چرا در بعضی کشورها آزاد شده؟
بله خیلی چیزهای مضرر در آن کشورها آزاد است مثل سیگار،مشروب،قمار ولی آزاد بودن به معنی سالم بودن نیست،بلکه احترام به چیزی است که اکثریت خواهانش هستند حتی وقتی مضر است.چون رستگاری،از آزادی در تجربه ی اشتباهات میگذرد
ده سال پیش ادای بیماری اسکیزوفرنیا را درآورده بود تا از سربازی معاف شود، تازگی که دیدمش واقعا به این بیماری مبتلا شده بود. و این قاعدهی تکرار شوندهای در روانپزشکیست که کسیکه ادای هر بیماری را در میآورد تا امتیازاتی بگیرد، دراکثر موارد به آن مبتلا میشود. به نظرتان چرا؟
دانشجو بود و با شکایت حواس پرتی در کلاسها و سخنرانیها و..آمده بود و شک داشتADHD باشد ولی بعد بررسی،مشخص شد او جزو آدمهایی با سرعت تفکر بالاست( Fast Thinkers)آدمهای باهوشی که سرعت آموزشها و سخنرانیها با سرعت ذهنشان هماهنگی ندارد و حین کلاسها و سخنرانیهایِکُند،مجبورند ظرفیت خالی
پیرمرد بانگرانی داخل اتاق شد.دوهفته است که ترخیص است وهیچکس دنبالش نیامده.مکرر می پرسید شما به بچه هام زنگ زدید و نیامدند؟باورش نمیشد.دستهاش از ناراحتی میلرزید.از اتاق بیرون رفت.چند دقیقه بعد باخجالت سرش را داخل آورد وکاغذ پاره ای را داد وگفت این شماره خواهرمه،میشه بهش زنگ بزنید؟
پسر ۳۵ ساله ی مجردی بود. خودش برای ترک آمده بود.ازش پرسیدم:
+پول مواد را از کجا میاری؟
-از مامانم میگیرم
+مامانت چیزی نمیگه؟
-نه. میگه پیش خودم مواد بکشی خیالم راحته که با آدم ناباب نمیگردی.
کار درست مادر طبق شرایط پسر.
تطبیق ایده آلها با رئالیتی، بلوغ است.
در بیمارستان رسول اکرم رزیدنت بودم.پیرزنی با افسردگی شدید بستری شد. آنقدر کند بود که حتی راه هم نمیتوانست برود، زندگی از صورتش رفته بود و حدود ۱۵کیلو وزن کرده بود. استادم که فردا ویزیتشان کردند گفتند که کندی و لرزش اندامها با افسردگی قابل توجیه نیست. مشاورهی نرولوژی خواسته شد و
چندماه پیش دوستش با اوردوز جلوی چشمش ازطبقه۸سقوط کرده بود و او اول نفر بود که بالای سرش رسیده بود ولی هیچ علامتی ازاختلال استرس پس از تروما یا همانPTSDنداشت.بعد مصاحبه طولانی متوجه شدم که به یاد این اتفاق و مرگ دوستش،عکس عزراییل را پشت دستش تتو کرده بود و سرکنجکاوی بقیه بابت
۱/۲
دیروز دو بیمار مبتلا به اسکیزوفرنیا و اسکیزوافکتیو آمده بودند. هردو زیر ۲۵ سال و بدنبال مصرف خیلی کوتاه گُل و در فضای رفاقت و پارتی بیمار شده بودند. گُل حاوی دوماده است: THC که اثرات سرخوشی گل و شروع توهمات و حتی بیماری اسکیزوفرنیا زیر سر این ماده است.
و CBD که اثرات ضد توهمی
روانپزشک جوانی بود که تازه طرح رفته.هر بیماررا۲۰تا۳۰دقیقه میدید.بعداز مدتی بیماران،معترض میشوند که آقای دکتر تو اتاق چکار میکنه که انقدر ویزیتها طول میکشه؟احتمالا با بیمارها لاس میزنه!
او ازترس آبرو زمان ویزیتهایش را کم وکمتر کرد و الان۲دقیقه ای میبیند و هم خودش راضیست هم بیمارها
از بازاریهای قدیمی و کارکشته و بسیار ثروتمند تهران است. امروز پرسیدم به نظرت واکنش اسرائیل به حملهی دیشب ایران چی خواهد بود؟
با آرامش گفت: هیچی. همینجا تمومه
-چطور؟
+دلار اومد پایین، دلار زودتر و دقیقتر از همهی تحلیلگران میفهمه قراره چی بشه.
پسر ۳۰ ساله مبتلا به آسپرگر بود. برای بررسی توانایی شناختی ازش پرسیدم:
هرکه بامش بیش برفش بیشتر یعنی چی؟
گفت: اشاره به قبرستان داره. چون هیچ وقت قبرستان برف نمی باره برای اینکه آنجا خانه ها بام ندارند.
تمام زندگی اش نقاشیهای سورئال بود و موسیقی هوی متال.
دانشجویم پرسید؛ میشه خاطرهی لذت مواد را از ذهن پاک کرد؟
+مسیرهای نرونی ایجاد شده در مغز بدنبال تجربهی لذتهای شدیدی مثل مواد، خیانت، قمار و...، تا آخر عمر باقی میمانند و به همین خاطر تا لحظهی مرگ احتمال عود دارند. خاطرهی لذتهای شدید و نامتعارف را تنها مرگ پاک خواهد کرد.
پسر ۲۷ سالهای بود که مبتلا به اختلال هایپرسکچوالیتی(میل جنسی بالا) بود،آنقدر این میل زیاد بود که حتی لمس بدن یک زن هم باعث ارگاسم میشد وگاه در روز تا ۸-۷بار خودارضایی میکرد و بعد، پر از حس گناه میشد. برای کنترل این هجوم وحشیانهی میل جنسیاش،دوسالی بود که به تریاک پناه آورده
دختر جوانی بود و بخاطر اضطراب و مشکل خواب آمده بود.
پرسیدم شغلتون چیه؟
بدون استرس گفت: سکس ورکرم.
+از شغلت راضی هستی؟
-آره، روزی حداقل ۶-۵ میلیون درآمدمه و فقط با آدم حسابیا میچرخم.
ترکیب وسواس( OCD) با اختلال بیش فعالی_کم توجهی (ADHD) فلج کننده ترین حالت برای درس خواندن و نزدیکترین تجربه به احساس خنگ بودن است. پاهایی بسته اند(OCD) که میخواهند بدوند(ADHD).
پرسیدم:دوست دختر داری؟
گفت:یه فابریک دارم که ۱۲ ساله باهمیم
یه زن سن بالا هم هست که۸ساله خرجم را میده
بقیه شون هم دوستم دارند وگاهی بهم سر میزنند.درکل من آدم متعهدی هستم وبه دوست فابریکم وفادارم.
تمام شخصیتها اصطلاحا ایگوسینتونیک اند یعنی حقایق را آنگونه که دوست دارند درک میکنند
+چرا خانمت را طلاق دادی؟
-حوصلم ازدستش سررفته بود.
+یعنی باهم مشکل داشتید؟
-نه دختر خوبی بود.فقط اینکه تو خونم یه کس دیگه بود و آزادیم را محدود می کرد دوست نداشتم.
+ناراحت نیستی زندگیش را خراب کردی؟
-نه بهش گفته بودم که ۱سال بیشتر ازدواج نمیکنم،ولی حال بهش دادم و۳سال تحملش کردم.
با تجربهی خیانت، مسیرهای عصبی جدیدی در مغز شکل میگیرد که تا آخر عمر پاک نمیشوند حتی با الکتروشوک و دارو، مثل اعتیاد
زندگی تجربهی هرچیزی نیست، زندگی انتخاب بین تجربههاست.
دوشب پیش ساعتهای ۲ نیمه شب سوپروایزر بیمارستان به من زنگ زد. دختربچه ای خودکشی کرده بود و خیلی جاها رفته بود و بستری اش نکرده بودند. آخر رسیده بود بیمارستان ما. در منتها علیه جایی که تهران تمام می شود. منتها علیه بی پناهان. گفت چکار کنیم؟گفتم چکار میشود کرد، بستریش کنید.رفتند که
مادر مسنی بود که پسرش بعداز مصرف گُل دچار توهمات شنوایی شده و۴ساله که خانه نشین است و صداها قطع نمیشوند.مادرش خسته بود ومیپرسید:
آقای دکتر این صداها چرا همه چیز میگن الا اینکه بهش بگن خودش را بکشه،آپارتمان ما طبقهی چهارمه و خیلی برای خودکشی مناسبه.
پسر سرش پایین بود و گوش میداد
+سلام آقای دکتر میشه پسر دانشجوم را ببینید؟
-مشکل چیه؟
+میگه من مشکلشم
-چه مشکلی؟
-میگه لباسهات شیک نیست،ماشینت اتومات نیست،خودتم شلخته ای و پیش دوست دخترم خجالت میکشم
مرد دائم از شرم موهای تنک سفیدش اش را مرتب میکرد و سعی می کرد اشکهایش را زیر پلکهای افتاده ازگذر زمانش پنهان کند
مرد خیانت کرده بود و زن درخواست طلاق داده بود. پدر و مادر دختر، دخترشان را سرزنش میکردند که حتما در سکس کم گذاشتهای که او هوایی شده.آورده بودندش که راضیاش کنم به زندگی برگردد.
سرزنش زنان بخاطر خیانت مردان، از تاریکیهای فرهنگ(Dark Side) ماست.
امروز ترخیص بود، ۸ سال گل مصرف کرده بود و سه سالی روی کتامین تزریقی بود.
پرسیدم رابطه صمیمانه داری؟
گفت:من روابط زیادی تجربه کردم ولی به این نتیجه رسیدم که رابطه سالم و اصیل باید sober باشه.
ناحساب زیسته بود و حرف حساب میزد. همه دنبال چیزی اند که ندارند.
معنیش به نظرتون چیه؟
مرد میانسالی بود.
+مشکلتون چیه؟
-دختر ۱۲ سالهام به من حس بیکفایتی میده و احساس میکنم پدر نالایقیام.
راست میگفت، هیچ کس بهتر از فرزند، جای زخمها را نمیشناسد، حتی بهتر از تراپیستها
دانشجوم چند روزی آمده بود بخش ما، کلاس شلوغ بود، ازم پرسید، آقای دکتر یه سوال داشتم، حالا ما اولین دیت از طرف چی بپرسیمم خوبه؟
بچهها همه خندیدند و بعد ساکت شدند و دیدم واقعا خیلی جدی همهشون منتظر جوابند. خودم حقیقتا انتظار این سوال را تو جمع نداشتم. گفتم بپرسید چی بیشتر از همه
یکی از آشنایان زمینی در ملایر داشت که ارث پدری بود و چندسال رهایش کرده بود.اتفاقی متوجه شده بود که در زمینش درخت گردو رشد کرده و جالب اینکه این درختها حاصل گردوهایی بودند که کلاغها زیر خاک پنهان کرده بودند.الان سالی۶۰۰میلیون تومان گردو میفروشد و کارمندی را رهاکرده و برگشته شهرش
زندگی بسیار کوتاهتر از آن است که بخاطر رنج بیماریهای روان مثل افسردگی و اضطراب و...، بخواهید دارو نخورید. سخت نگیرید. مصرف «صحیح و در صورت نیاز» داروهای روانپزشکی، اعجاز میکنند.
پسر ۳۸-۳۷ساله ایاست که سوپرمارکت دو در دو کوچک استیجاری دارد. یکسالی هست ازش خرید میکنم تا به خیال خودم حمایتی هم کرده باشم. چندماه پیش دیدم که خیلی شاکیه و متوجه شدم که گردش مالی مغازه اش بیش از ۵میلیارد تومن در سال بوده و ۴۰۰میلیون تومان مالیات خورده، این درحالی بود که به قول
دانشجویم پرسید:
+آیا شبکههای عصبی که بر اثر تجربیات مختلف در مغز ایجاد میشوند، میتوانند پاک شوند؟
-نه
+دارو یا روشی هست که آنها را پاک کند یا تغییر بدهد؟
-نه
+پس راه حل چیست؟
-در انتخاب تجربهای که میخواهی بکنی دقت کن، در مغز راه برگشتی نیست.
پسر با مشت آنقدر به پیشانیاش کوبیده بود که وقتی دیدمش ترسیدم.کل پیشانیاش به اندازه یکی دوسانت ورم کرده وکبود بود.بانگرانی علتش را پرسیدم
گفت میخواسته صداهایی که آزارش میدهند را از سرش بیرون کند.
او ماههاست که بعداز مصرف قارچ جادویی یا ماشروم در یک پارتی،درگیر توهمات ترسناک است
دوستان مکرر میپرسند، خودتون حاضرید داروهای روانپزشکی بخورید؟
بله حتما، من مکرر از داروهای روانپزشکی در سختیها و رنجهای زندگی کمک میگیرم. دنیا برایم کوتاهتر و زیباتر از آن است که بخواهم برای رنجها، اضطرابها و وسواسهای بیهوده، هدرش بدهم.
با دختر۸سالم بازی میکردم.ازش جلو بودم و خوشحال.
نگاهم کرد و گفت:خوشحالی داری میبری؟
من هم مدل کل کل دهه شصتیها گفتم: ها داری میبازی؟!
دخترم خندید وگفت:قربونت برم که خوشحالی و بغلم کرد.
چقدر این محبت بلاشرط فوق العاده بود.عمری در بردن دنبالش بودم و نیافتم ودخترم در باختنش بهم داد.
دختر پدر بسیار پولداری بود که روزی ۴۰ میلیون تومان کوکائین با دوست پسر پایین شهریش می کشید. یعنی ماهی بیش از ۱ میلیارد تومن مواد می زد. و پدری که پول میداد و میگفت فقط با من کاری نداشته باش.
واقعا تهران شهر غریبی است، بعضیها با فقر و بعضیها با ثروت همدیگر را طرد می کنند.
داروهای روانپزشکی جزو باارزش ترین،موثرترین و مغضوب ترین داروهای عالم پزشکی اند.کاری برای کاهش رنج انسانها کردندکه قرنها ادیان،فرهنگها،فلسفه ها وتئوریها نتوانستند بکنند و اینان ازاین حقیقت عصبانی اند.اثربخشی آنها انعکاسی از تاثیر جسمانیت تحقیر شده و فراموش شده بر خرد و سعادتمندیست
سالها پیش بود،زنی میانسال آمده بود.آستین لباسش را که بالا داد جای کبودی کمربند همه جا بود.همسرش را خواستم.هفته بعد دیروقت آمد وتمام جلسه من را تحقیر کرد که خودش بهتراز هرکسی مشاوره بلد است و رفت.
چندوقت بعد اتفاقی در یکی از برنامه های تلویزیون دیدمش که درمورد حقوق زنان صحبت میکرد
پدرم استاد بازنشستهی مرکز تربیت معلم همدان است.در تمام مدت خدمتش، هیچ دانشجویی را ننداخت. حتی معروف بود که از یک دانشجو که درسش را افتاده بود، چهاربار در فاصلهی یک ماه امتحان گرفت تا بلاخره قبول شد و تمام نمرات بقیه را یکماه نگه داشت تا بلاخره دانشجو به آنها رسید. از پدرم
این رسم ناخوشایندیست که مراسم عزاداری را یا نمیگیرند یا بسیار خلاصه میگیرند و پولش را خیرات میکنند.عزاداری برای مردهها نیست بلکه برای زندههاست وهزاران سال این فرهنگ بلازده تلاش کرده تابهترین شکل سوگواری که تراپیست را طراحی کند.اگر برای عزا هزینه نکنید باید برای تراپی هزینه کنید
زن میانسالی بود که برایش MRIنوشته بودند ولی هرکاری کردند نتوانست فضای بستهی دستگاه را تحمل کند و دچار حملات پانیک(ترس) میشد،حملاتی که احساس میکرد الان خفه میشود. بعداز شرح حال متوجه شدیم که او در همهی فضاهای بسته دچار پانیک میشود؛از آسانسور گرفته تا اتاقی که درش قفل شده یا
مرد ۴۵سالهای بود که با شکایت مشکل حافظه و شک به دمانس آمده بود.کارگر یکی از کارخانههای تولید کنندهی پرههای شوفاژ بود. سنش برای دمانس خیلی پایین بود و سابقهی خانوادگی دمانس نداشت.با توجه به شغلش برایش سطح آلومینیوم خون درخواست شد که بسیار بالاتر از نرمال بود. در حقیقت
مهاجرت آنقدر استرس بزرگی است که شیوع اختلالات روانپزشکی را در جمعیت مهاجر ۳ برابر میکند و این شیوع بالا در فرزندانشان هم ادامه پیدا میکند ولی در نوه هایشان کاهش می یابد و برابر با جمعیت کشور مقصد می شود.
دوستان کمی از رنج مهاجرت برایمان بگویید.
باپسرم رفته بودیم مغازه کوچک سرکوچه تا کمی خرید کنیم.صاحب مغازه اجاره ای، پسر دهه شصتی زحمت کشی است.حین خرید،ناگهان دستش را روی سرش گذاشت ونشست.پرس و جو کردم ومتوجه شدم مدتی است که باتشخیص تومور مغزی کاندید جراحی است.گفتم چرا عمل نمی کنی؟گفت از زندگی خسته شده ام و منتظرم تا بمیرم
تمام هماهنگیهای عقد دختر انجام شده بود، چقدر خوشحال بود.ناگهان مادربزرگ دختر شروع به مخالفت کرد.هرچه خانواده ها صحبت کردند نشد. خیلی پیگیری کردیم و متوجه شدیم،پیرزن دعاگوی روستایشان"درکتاب"بازکرده و گفته ستاره های این دو بهم نمیخورد.مادربزرگ را خواستم،حرفهایم پشیزی اعتبار نداشت.
گفتم پدرجان چرا الان که بچههات گرفتارند ارثشون را نمیدی؟
گفت آخه پسرم، احترامی که الان دارم مال همینه که دستشون زیر سنگه وگرنه از خونه میندازنم بیرون.
بعدها که خانوادهاش را بیشتر شناختم، دیدم راست میگفت.
این تتو مجبور شده بود که ده ها بار این اتفاق را باجزییات تعریف کند و این مواجهه سازی خوبش کرده بود.اولین بار بود که همچین چیزی میدیدم.راهی خلاقانه برای کنار آمدن با تروما.
درمان اصلی تروماها مواجهه سازی است.آیا شما تجربه مشابهی درباره ی تروما دارید که با عکس تتو برامون بگید؟
۲/۲
همیشه دانشجوهای دخترم که در شُرف ازدواجند از من در مورد مقدار مهریه و حق طلاق می پرسند. جوابش ساده است، جاییکه از هر دو سه ازدواج یکیش به طلاق می رسد، بهتر است عقدنامه را نه عاشقانه که کاملا عاقلانه و منطبق با اصول حقوقی محضرخانه و برای روز دعوا نوشت.
پایان نامه رزیدنتم در مورد تجربه بیماران مبتلا به نارسایی قلبی از مرگ بود.
متخصص قلب ��جازه نداد و گفت ممکنه استرس زیادی به آنها وارد بشود.قرار شد فقط در مورد نگرانیهایشان بپرسیم. با ۳۰ نفر مصاحبه کردیم. پرسیدیم: مادر، پدر حالتون چطوره؟
جمله اول همه آنها در مورد مرگ بود؛
پسر مبتلابه اختلال شخصیت مرزی بود و درگیر روابط پرخطر با دختران متعدد. بارها بستری شده بود و اصلا همکاری نداشت. به عنوان آخرین راه حل پیشنهاد دادم سگی بگیرد و قبول کرد. بعدها که دیدمش از همهی روابط پرخطر خارج شده بود و بسیار باثبات شده بود.
عشق با ثبات یک سگ، با ثباتش کرده بود.
مرد هموسکچوال متاهل ومذهبی بود که یک فرزند داشت.در تمام طول مصاحبه اشک در چشمانش حلقه زده بود،پر بود ازحس گناه و شرمساری.هیچ میلی به همسرش نداشت.فکر کرده بود ازدواج کند خوب میشود ولی نشده بود.وقتی دیدمش قصد خودکشی داشت.او فقط مطمئن بود گناهکار است و مستحق مرگ ولی نمیدانست چرا او؟
افراد با هوشیمرزی(هوش پایینتر از نرمال ولی بالاتر از عقبماندگی) در کشورهای غربی، معمولا تا کلاس هشتم بیشتر نمیتوانند بخوانند و اینجا دانشگاه را هم تمام میکنند.
مادر دهه شصتی بود و خیلی نگران حرف گوش نکردنهای دختر ده ساله اش بود. جزییاتش را که پرسیدم و بعد ویزیت دخترش مشخص شد که منظور مادر از بی توجهیهای دخترش،تجربه های ترنس یا اتوهیپنوز دخترش بود که موقع تمرکز روی کارها پیدا میکرد و از محیط جدا میشد و صداها را نمیشنید.به مادر توضیح
یک سمت اختلالات شدید روانپزشکی،همیشه به خواب میرسد؛
با بی خوابی ژنهایشان روشن میشوند
با بیخوابی عود میکنند.
با بی خوابی تشدید میشوند.
با بیخوابی عارضه دار میشوند.
با بهبود خواب خوب میشوند.
با بهبود خواب جلوی عودشان گرفته میشود.
و دوز مناسب دارو وقتیست که خوب میخوابند.
تمام بدن مادر کبود بود و جای دندانهای پسر مبتلا به اوتیسمش بود. مادر سفت در آغوشش گرفته بود، کودک میزدش و او میبوسیدش و اشک میریخت و چون شمع باهم آب میشدند.
متوجه شدیم شوهرش روی شک به خیانت او کتکش زده است. شوهرش مبتلا به سندرم اتللّو یا اختلال هذیانی حسادت بود. اختلالی که فرد بجز این حیطه در سایر زمینههای زندگی، رفتار کاملا سالمی دارد. آدمهای متشخص و موجهای که میتوانند روی این اختلال، اقدام به قتلهای ناموسی بکنند.
پیرمرد۷۰ساله ای بود که به اصرار همسرش برای ترک نوشابه آمده بود.بوی سیر تندی میداد. ۵۰ سال رانندهی دهتن بود و ۵۰ سال بود که روزانه یک نوشابهی خانواده میخورد.حالا قندش لب مرز بود و برای این کمک میخواست. میگفت اینکه تا حالا دیابت نگرفته است لطف خدا بوده ولی در حقیقت
علی اکبر پسر۶ساله ای بود که دیشب در مراسم عزاداری روستای پدر خانمم در اطراف همدان دیدم،پدرش یکماه پیش در تصادف فوت شده بود و همه ی روستا در یک تئاتر دسته جمعی به او گفته بودند که پدرش رفته کربلا و برمیگردد.برادر ده ساله اش حقیقت را میدانست،او هم پیش برادرش بازی می کرد و چقدر خوب
زن وشوهر دعوا میکردند.زن میگفت من دلم شمال میخواد ولی همسرم زیر بار نمیره
مرد گفت:آقای دکتر شمال چی داره که حیاط ما نداره؟درخت داره که حیاط ما پراز درخته،آب داره که تو حیاط شیرآب بغل دستته.تازه دودقیقه ای هم میای خونه راحت میخوابی
به نظرم مهمترین زبان برای یادگیری،زبان شخصیتهاست
کارگر ساده ساختمانی است.با اقدام به خودکشی بستری شده.
ازش پرسیدم:وقتی روحیت خوبه و انرژی داری چکار میکنی؟
گفت:کار میکنم.
وقتی روحیت خوب نیست و غمگینی چطور؟
کار میکنم.
چرا؟
مجبورم.
آقای دکتر لطفا زودتر من را ترخیص کن.
چرا؟
باید برم سرکار.خرج خونه با منه.
برای مردن هم فرصت نداشت.
زن متاهلی است که ماه هاست گلوریا برای لاغری مصرف میکند،قرصی که حاوی آمفتامین(شیشه)است.۴۰کیلو وزن کم کرده،ولی کاملا شیشه ذهنش را تسخیر کرده و بهمین خاطر درگیر روابط و رفتارهای پرخطری شده و حالا پیرمرد ثروتمندی از او کلی چک دارد و مجبور است برای اینکه زندان نیافتد،گاهی با او بخوابد
لرزش و سفتی اندامها، حتما ویزیت نرولوژیست و احتمال زیاد MRI میخواهد.
افسردگی علامت اولیه بسیاری از بیماریهای جسمی است که ماهها پیش از علائم تیپیک بیماری جسمی ممکن است تظاهر پیدا کند.»
امروز ویزیت بخش زنان رفته بودم. از بیست نفر بستری، ۷ تاشون بخاطر عوارض شدید مصرف گُل(توهم، مانیا...) بستری شده بودند و ۵ تاشون معتقد بودند، گُل عوارضی نداره.
واقعا به گُل حسودیم شد.
شوهرش خیانت کرده بود و پدر و مادرِ دختر، او را برای درمان آورده بودند. پرسیدم چرا؟
گفتند: حتما دخترمون ایرادی داره و سرد بوده که شوهرش خیانت کرده.
دختر را نگاه کردم. از شرم داشت آب می شد.
گاهی از استرسهای زن بودن می ترسم.
#Dark_Side_Of_Culture
مرد خیانت کرده بود و حالا همسرش طلاق میخواست. از مرد داستان را پرسیدم، دختری او را فریفته بود و ماهها از نظر مالی از او سواستفاده کرده بود. با توجه به سابقهی کاری و هوش مرد، درک این سادگی در رابطه سخت بود. بخصوص که هیچوقت در سالهای طولانی ازدواجشان سابقهی خیانت نداشت.
با خوابتان شوخی نکنید.
در ویدئو زیر، دانشمند شهیر نروساینس و خواب شناس از ارتباط قوی و اثبات شده کم خوابی و اختلالات خواب با شروع سرطان، ناباروری، دیابت، سکته های قلبی و...میگوید.
در گوشه ویدئو امکان فعال کردن زیرنویس فارسی وجود دارد.
از دست تنبلیهای خانمش شاکی بود و فیلم خانهی نامرتب و ظرفهای نشسته و لباسهای تلانبار شده و...را به من نشان میداد. دائم غر میزد که او صبح تا شب کار میکند ولی زنش خوابیده و تنبلی میکند.
تنبلی بیشتر مواقع علامت رنج بزرگیست که تحقیرِ دیگران،دردش را چندین برابر میکند. شرایط زیر
با همسرش آمده بود.کارگر روزمزدی بود و روزی۵۵۰هزارتومان میگرفت.امروز که برای ویزیت آمده بود،کارفرما پولش را نمی داد.عملا ویزیت امروزش با ویزیت۱۴هزارتومانی من،۵۶۴هزار تومان شد البته بجز پول اسنپ ودارو.پیش خودم گفتم که ویزیت من برایش انقدر نمی ارزد.تلفنم را دادم تا من بعد زنگ بزند.