دوستدختر و سکس و الکلشون به راهه ولی یهو تخماشون باد میکنه و لچک سر دختر مردم میکنن و حس میکنن زن داراییشونه. انقراضتونو ببینم دیگه هیچی از این دنیا نمیخوام. هیچ موجودی از شماها بیمصرفتر و پستتر و تخمیتر نیست.
امروز داشتم از دانشگاه برمیگشتم، یهو یه خانومی رو دیدم تو ایستگاه اتوبوس نشسته بود که شبیه یکی از دوستای نزدیک لیسانسم که آلمانه بود. به دوستم پیام دادم گفتم یکیو اینجا عین تو دیدم. گفت برو بهش بگو شبیه دوستمی.
رفتم پیشش گفتم. گفت تو آلمانیای؟ گفتم نه ایرانیام. بعد یهو-
This is from your friend cause she told you to come talk to me
منم همینجوری گریه میکردم. دلم برای خودمون واقعاً سوخت. دوستیامون بخاطر مهاجرت از دستمون رفت دقیقاً همونجوری که یه اسباب بازی رو از دست یه بچه میگیرن.
گریهام گرفت. گفتم دیدمت دلم برای دوستم خیلی تنگ شد. بهش گفتم شبیهشی گفت برو باهاش حرف بزن.
گفت یه دیقه وایسا. یه بگ دستش بود. از توش یه بسته مافین دراورد گفت اینو با خودت ببر آدم وقتی ایموشنال میشه شکر براش خوبه.
گفتم you don’t have to
گفت -
از این پسره متنفرمممم. اون موقع اومده بود میگفت تو روزه نمیگیری؟؟ (خودش پاکستانیه)
بعد همهاش بهم تکست میده چرت و پرت میگه. از شانس بد منم این استاده با هم همگروهش کرده و خیلی وقتا سنگینی نگاهشو روم حس میکنم. دیروز از آزمایشگاه اومدم خونه انقدر بهم فشار اومده بود زدم زیر گریه :(
رفتم wellness center دانشگاه. ازم پرسید سوشال مدیا چه تأثیری روت داره؟ منفیه؟
گفتم گاهی منفی گاهی مثبت. مثلا وقتی استوریا و پستای دوستامو میبینم که پارتنر یا دوستای دیگهاشون کنارشونه حس بدی بهم میده.
I feel like they have everything that I lost
ازم پرسید:
اون روزی که پرواز داشتم و داشتم زار زار گریه میکردم و تنها و بیکس خودمو میکشیدم سمت گیت، اون سرباز جلوی گیت دید حالم چجوریه با نیش باز گفت گریه نکن بابا برمیگردی. بعد بلیطمو دید مقصدش مونتراله گفت اوه اوه نه برنمیگردی.
نذاشتم دوباره همین داستانا تکرار بشه و بهش گفتم نه. چون منتالی و فیزیکلی نمیتونم از پس یه heartbreak دیگه بربیام. با این حال باز دلم میخواد بعداً راهمون به هم بخوره. چرا انقدر احمقم؟
از این پسره متنفرمممم. اون موقع اومده بود میگفت تو روزه نمیگیری؟؟ (خودش پاکستانیه)
بعد همهاش بهم تکست میده چرت و پرت میگه. از شانس بد منم این استاده با هم همگروهش کرده و خیلی وقتا سنگینی نگاهشو روم حس میکنم. دیروز از آزمایشگاه اومدم خونه انقدر بهم فشار اومده بود زدم زیر گریه :(
بچهها جدی عقل ندارین؟ :)) حس نمیکنین بسته بندی محصولات باید متناسب با استفادهاشون طراحی بشه؟ لوبریکانتهای دورکس رو دیدین بعد اینجوری دارین از این دفاع میکنین؟ :))))) حالا من اگه میگفتم چه بستهبندی خوبی داره میومدن مخالفت میکردن 😂
دوستان میدونین از چی میترسم؟ اینکه یه روز به این حرف بانو لانا برسم که:
I moved to California, but it's just a state of mind
It turns out everywhere you go, you take yourself, that's not a lie
واقعا بعنوان یک زن خجالت میکشم که قسمت زیادی از همجنسهام تو این مرحله از زندگی موندن و بیرون نمیان. فکر و ذکرشون این مسائله.
تیتر کتابها و مجلات و پستها از وقتی یادم میاد اینه که چگونه قلب فلان مدل مرد را بدست بیاوریم، چگونه شوهر خود را فلان!
همین تلاش اگر در راستای علم
باور کنین جدی میگم دختر ایرانیه سر کلاس شال سرش بود بعد وسطای کلاس شالش افتاد اینجوری هم نبود که متوجه نشه ها! میدونست افتاده. بعد همونجوری شالش رو شونهاش بود آخر کلاس سرش کرد. 🤯🤯🤯🤯🤯
خیلی داره بهم سخت میگذره. اولش مهاجرت؛ بعدش فشار آکادمیا و استاد سختگیر و اسبابکشی بدون ماشین. بعدشم بابام قلبشو عمل کرد و بریک آپ.
همه اینا تو تنهایی و غربت. حتی یه دوست درست حسابی هم نیست پیشم.
دوستامم شرایطشون سخت بود و نتونستم پیششون باشم. نمیدونم چقدر دیگه میتونم تحمل کنم.
همین سنی بودم دوست داشتم بازیگر بشم. هر فیلمی میدیدم میرفتم سعی میکردم یه جوری شبیهترین لباس رو به یکی از کاراکتراش بپوشم و جلو آینه دیالوگاشو تمرین میکردم. خیلی برونگرا و outgoing بودم پیشنهاد بازی تو فیلمم داشتم ولی بابام نذاشت گفت سینما فاسده.
من اول این پیج رو دیدم و با خودم گفتم که چقدر این طوطیها بانمک و نازن. ولی یکم بیشتر که پیجشو بالا پایین کردم عصبانی و عصبانیتر شدم. نمیدونم تو سر آدمایی که این زبونبستهها رو میارن خونشون و اینجوری نگهداریشون میکنن چی میگذره. سشوار برای عروس هلندی سمه. باعث مریضی یا حتی/
داشتم با یکی تو گوشی لاس میزدم بعد نیشم باز شد سرمو اوردم بالا با یه پسره چشم تو چشم شدم فکر کرد دارم به اون لبخند میزنم اونم بهم لبخند زد یک تیر و دو نشان صد آفرین قهرمان.
ایران تو دانشگاه میشستم درس بخونم چند وقت یه بار یکی میومد بهم سلام میکرد و حرف میزدیم اینجا بقیه رو میبینم که هرچند وقت یه بار یکی میاد بهشون سلام میکنه و میگن میخندن و من بدبخت جهان سومی تنها نشستم اینجا و به این فکر میکنم که تا ابد هیچ خونهای ندارم نه تو ایران و نه اینجا 🙏