تاابد زن، زندگی، آزادی.
سعی میکنم بنویسم و آکادمیک و ادایی باشم. اونقدری که بهنظر میرسه هارش و عصبی نیستم و بههرحال زنم و فمینیست، نه اهل فضیلت!
من ۹۶ خودم رو پاره کردم برای رایدادن به روحانی. جوری ترسونده بودنمون که وای اگر رییسی بیاد تو پیادهرو دیوار میکشه و دیگه باید خونهنشین بشیم. روحانی اومد، دی ۹۶ رو گذروندیم، تلگرام فیلتر شد، دوستامون بازداشت شدند، ۹۸ شد، بنزین گرون شد،۱۰ فاکین روز نت نداشتیم و هزار کشته داشتیم
دارم فکر میکنم چجوری تکتک فضاهایی که داشتیم ازمون گرفته شد. ما زمانی ذوق نمایشگاه کتاب رو داشتیم. هرهفته سینما و تئاتر میرفتیم. هرروز تو مرکز شهر پرسه میزدیم. منتظر جشنوارهی فجر بودیم. هرازگاهی یک کنسرتی میرفتیم. دورهم فوتبال میدیدیم.
با همهی اینها بیگانه شدهم کاملاً.
دلم برای خودمون کباب میشه. ترسمون فقط یکیدوتا نیست. من فکر میکنم حتی خیلیهامون ترس گرفتهشدن نداریم، بلکه ترس اصلیمون اون خانوادهایه که ذرهای حامی و پشتیبان ما در ایندست اتفاقات نیست.
عمهم در عنفوان نوجوانی رو این آقای نظری تلویزیون، کراش سنگین داشت و به این واسطه، من رو سوژه میکرد تا از ایشون بتونه عکس بگیره و داستان، طبیعی جلوه کنه. بخشی از آلبوم کودکی من، عکسهای من و آقای نظریست. :)))
کتاب امیرحسین فرزانه رو نشر ثالث چاپ کرده، به قیمت ۵۸۰ هزارتومان.
دربارهی چیه؟ هیچی، پادکستهاش رو تبدیل به متن کرده. :)))))))
یعنی مثلاً اپیزود صحبت با امیرپارسا نشاط و سینا ساعی رو آورده روی کاغذ.
و ملت برای امضا و گرفتن کتاب صف کشیدهند. بیچاره کاغذ و کلمات.
قطار در ایستگاه چیتگر توقف کرد، زنی تقریباً ۵۰ ساله، چشمهایش را بست، نفس عمیقی کشید و گفت: آه بوی کرج عزیزم رو از اینجا حس میکنم.
:)))))))))))))))))))
به نسل z
دیس هاتون به جون ما، آدم عاقل به شما دیس بک نمیده سوتونها. نازتون رو باید بخرن. بیاین با هم یه اکیپ شیم #برای_ایران. باید روابط لانگ دیستنس رو نزدیک کرد و کاتها رو دوباره جوش زد. اینطوری میشه رفاقت کرد و ایران رو ساخت.
مامانم خیلی جدی گفت اگر همجنسگرام میتونم راحت باشم و بگم و ایشون حمایت میکنه. گفتم بنده که تا دسته استریتم اما چطور شد که شما چنین فکری کردید؟ فرمودند که آخه خیلی به مردها هیت میدی. :)))))))))))))))))))))
"من خودم دختر دارم" این جماعت، عجیب بههم میریزه منو. تو اگر دخترت تصمیم میگرفت که شبیه نیکا زیست کنه و ادامه بده که سرش رو میذاشتی لب باغچه.
تو خودت دختر داری؟ چه بد که دختر داری. چه بد اگر هر کدومتون دختر دارید.
داداشم اومد تو اتاقم، پرسید بین پنکیک و کلهپاچه کدوم؟ :)))) گفتم فرقی نمیکنه، گفت نه نظر تو برای ما مهمه، گفتم پنکیک. در اتاق رو بست و به بابام گفت: بیا زهرا هم میگه کلهپاچه.
=))))))))
سپیده رشنو پس از یک روز کاریِ بهظاهر معمول و عادی با اتوبوس بخ خانه برمیگشت و حالا باید برای گذراندن سه سال و ۱۱ ماه حبس خود را به اوین معرفی کند.
ریتم معمول روزمرهی ما زنان ایرانی.
اونجایی که میگه:" خطا کردم که تو را با شبم آشنا کردم" خیلی جالبه. سرزنش خویشتن بابت راهدادن کسی به خلوتترین و خالصترین زمانِ مختص به خود. سرزنش درست و بهجا.
یکی از اساتید والای جامعهشناسی دانشگاه تهران در کلاس فرمود: البته که بهترین جامعهشناسان و متفکرین مرد هستند، زنها هم اومدند یه درسی بخونن و تهش شوهر کنن برن. و زد زیرِ خنده. او و دانشجویان مَردش زدند زیر خنده.
میشه از دحترای تایملاینم بخوام هر تجربهای دارن که به خاطر زن بودن دیده نشدن، شنیده نشدن، در حقشون ظلم و اجحاف شد، بهشون زور گفته شد یا از جامعه و خانواده طرد شدن تعریف کنن؟
دوستان ازتون برای اولین و آخرین بار میخوام این توئیت رو ریت کنید یا منشن و کوت کنید
به این عموی آمریکاییم سفارش سامبا داده بودم. بعد میگه ببخشید که برات نیاوردم، خیلی زشت بودند، مگه میخوای بری تو کوچه فوتبال بازی کنی؟ :)))))))))))))))))))))
چرا فکر نمیکنید شاید طرف یه معذوریتی داره، مثلا قبلا بهش تذکر دادهاند یا خانوادهی سگی داره یا محل کارش دهنش رو سرویس میکنه و یا هرچیز دیگری و اونقدر براش ادای دینش مهم بوده که یه جماعتی رو تو کلوسش گذاشته و به شیوهی خودش کنش ورزیده.
مدیر پیام گذاشته و بعد از تبریک ۸ مارچ به زنان، از مردان قدردانی کرده که زنان رو در محیط کار به رسمیت میشناسند!
یکبار مردها رو وارد به چیزی نکنید، لازم نیست بابت امورات بدیهی هم ازشون تشکر کنیم. الان جدی فکر میکنند که به! چه لطفی در حق ما کردهند.
گردنبند زیبای فمینیسمم رو انداختم و همکارم در اولین برخورد گفت: اوه پس سمت من نیایا، من با فمینیستها مشکل دارم.
غربالگری خوبیه، ازینبهبعد هرروز میندازمش.✅️
نسل جدید از کجا داره با مزخرفات اندروتیتی و جردن پیترسونی آشنا میشه؟ مردهای دههی ۷۰ و ۸۰ چرا دارند روزبهروز بومرتر و ضدزنتر و فاشیستتر میشن؟ آدم دودیقه میآد توییتر وحشت میکنه، میره اینستاگرام همین، تو جهان واقعی هم دقیقاً وضع همینقدر فاجعهست.
عجیبترین برخورد من با اباذری تو یکی از دفاعهایی بود که داور بود، زدترکوند طرف و و هی نئولیبرالیسم کرد و با راهنماش هم وارد بحث شد. بعد اومد از در بره بیرون، با هم برخورد کردیم گفتم: بفرمایید استاد. بافریاد گفت: فکر کردی من مثل این نئولیبرالای بیشرفم؟ خانما مقدمترن، برو بیرون.
ببخشید ولی همهی اینها دربرابر ورودی ما که طرف اومد تو گروه شورای صنفی پرسید که چرا دانشکدهی علوم اجتماعی تهران نباید تو لابیش پیانو داشته باشه و من کجا تمرین کنم؟ هیچه. لیترالی هیچ.
=)))))))))))
این پسره که روبهروم نشسته بود واقعا زیبا و کراشخور بود، تا اینکه دهنش رو باز کرد و به دوستش گفت: آره دیگه، اینا (نمیدونم کیا) چون دهاتین، فهمی از غذای وگن ندارند.
=)))))))))) واقعاً فاصلهی آنکراششدن یک بازشدن دهانه. پس برادرم دهانت.
داور مقاله نوشته که: «هرچند که در جامعهی ما کلمهی دوستدختر و دوستپسر مرسوم است اما شایسته میباشد(!) که در مقالهی علمی از آن استفاده نشود».
یک فریم از کار پژوهشی کیفی جامعهشناسی در ایران.
آقای رانندهتاکسی داشت ازمون میپرسید که چجوری باباهاتون اجازه داده بیاید سفر شهر غریب؟ بعد گفت عامو شما دیگه باید ازدواج کنید، یه حکمتی بوده که پیامبر دخترش رو ۹ سالگی شوهر داده چون زن ضعیفه. دیگه نهایتا ۱۸ باید شوهر میکردید. بعد یهو گفت: خدا لعنت کنه این آخوندای فاشیستو. :))))
تو تجریش دنبال رستوران باز بودیم و وقتی وارد یکی از رستورانهای ادایی تهرون شدیم، با اون حجم از جمعیت و سوال دربارهی اینکه آیا رزرو کردهایم، فهمیدم که جهان موازیای در تهران وجود داره که نه رمضانی هست، نه تذکر به حجابی و نه چیز دیگری.
دکتر گوارش خیلی جدی پرسید: اینهمه بالبالزدن و استرست واسه چیه؟
گفتم: چون زنیام در جا؟
گفت: منطقی بود، پس ایشالا فقط با مهاجرتته که مشکل معدهت حل میشه. :))))))))
از ارتباط چشمی با خانم و آقاهای امربهمعروف و نهی از منکری خوشم میاد. انقدر اینسکیور میشن که تا حد ممکن بهت نگاه نمیکنن و چشمهاشون رو میدزدن. :)))))
باورم نمیشه! با نخبگان علوماجتماعی چندساعته دارم بحث میکنم که چرا نباید از کودکان و دیگری فرودست عکس واضح گرفت و درقالب مردمنگاری و شهرگردی منتشر کرد! و این اصلاً مردمنگاری نیست، بیشتر توریسم فقره که تهش روان آدمی ارضا شه که هورا! امروز رفتیم به زاغهنشینان پاکستانی سر زدیم.
جدی مردی که با پوزخند میآد و میپرسه: هه! فمینیستی؟! رو نمیتونم تحمل کنم. اون نگاه فرادستانهی تحقیرآمیز.
معلومه که میرینم بهت. بعد تو هم برمیگردی میگی: دیدی همهی فمینیستها عصبین؟
آره عصبیایم. حالا میخوای چه غلطی کنی؟
گمشید واقعا. یه مشت بلاگر دوزاری که از فقر و رنج مردم، ایمپرشن و توجه میگیرید.
ملت ادایی هم با گلیترزدن تو صورت این بچهها، اکلیلی و قلبقلبی میشن. تو موارد دیگر اما یا زبانشون تو کونشونه، یا اینها یکسری حاشیهنشین و تابعان که به ما ربطی ندارند و یا تروریستیچیزی هستند.
سمیه توحیدلو و محمدرضا جلاییپور در لیست پیشنهادی ظریف واسه کابینهی وزرا. :))))))))))))))))))))))))))))))))))))
خداروشکر بالاخره این سفره داره به شما هم میرسه.
تو کلاس زبان درمورد فرستدیت حرف میزدیم، ازم پرسید بدترین دیتت با چه افرادی بوده؟ داشتم میگفتم عموماً علومانسانیخوندهها، علیالخصوص علوماجتماعی، چون تو دوساعت میخوان تمام مشکلات خاورمیانه و جهان رو با تزهاشون حل کنند. یه آهی کشید و گفت وای منم. :)))))))
مرد سیسهت ایرانی کوتاه نمیآد. یککلمه از رنج زیست زنانهت میگی، شروع میکنه که زندگی ما مردها هم سختههه. چرا دربارهی اون چیزی نمیگید؟؟!!!!😨😨😨
نه زندگیتون سخت نیست، حالا زبونتون رو بکنید تو کونتون.
تو کاخ سعدآباد یه گروهی محض کیرنمکبازی مدام میگفتند: شادی روح شاه، صلوات و صلوات میفرستادند. مسئولش کلهش کیری شد و گفت بس کنید و فلان. بعد یکی از این آریاییهایی کسخل برگشته میگه: خانم شما حقوق و کارت رو هم از اعلیحضرت دارید، اگر این کاخ نبود، شما کجا میخواستید کار کنید؟
اگر معلم ادبیات چهارم ابتدایی هستید؛ من کلی پاورپوینت، کاربرگ و کلیپهای جالب دارم که دسترنج خودمه و ازونجایی که قرار نیست حالاحالاها دوباره معلم باشم، حیفم میاد اینا بلااستفاده بمونه و ترجیحمم اینه که انسانهای بیشتری ازشون استفاده کنند. لذا دایرکت.🤌
چندتا از همکارهام بعد از استوریهام دربارهی فلسطین و فمینیستبودنم بهسختی جواب سلام میدن چه برسه به معاشرت. از کنارگذاشتهشدن بدین شکل بدم میآد و بازتولیدش تو یک محیطی که همه معتقدند که باید "تفاوت"ها رو پذیرفت، آزاردهندهست.
داستان همیشگیطردشدن و عادتکردن.
از انسانهایی که تو هرحالت و وضعیتی به فکر خودشون هستند، خوشم میآد.
آقاهه درنهایت فشار و هلدادن تو مترو، با آرامش تمام، زیرکونیش رو از تو کیفش درآورد و بعد رو صندلی نشست.
واقعاً خوشم اومد که سلفکِیر. چون من سلفم رو فقط کیر.
«گاهی قرنها باید بگذرد تا مردم یک شاهکار تازه را دوست بدارند. از این رو نابغه به جبران بیمهری مردم شاید با خود بگوید که چون همعصران از فاصله بسنده برخوردار نیستند، این آثار را باید آیندگان بخوانند.
همانگونه که برخی نقاشیها از نزدیک خوب دیده نمیشوند»
- پروست (در جستجوی ج.۱)
دیروز برنامه «رانندگی با پلیس» (Ride Along Cops) داشتم. هر شهروندی اجازه داره شش ماه یک بار چند ساعتی تو ماشین پلیس بشینه و باهاشون تو گشت شرکت کنه. افسر پلیس اول یه تور اداره پلیس برام گذاشت و بخشهای مختلف را توضیح داد، بعد تجهیزات داخل ماشین و قوانین را و بعدش رفتیم گشت. تو
من هم موافق آزادی پوشش هستم ولی باور کنید تو غرب هم اینجوری لباس نمیپوشن.... به کجا داریم میریم ما؟ ما از دوران کوروش کبیر، چیزی به اسم پوشش داشتیم.
بانوی ایرانی شانش بیشتر از نمایشدادن خودشه.🙏🙏🌟🌟🌹🌹