ما زنهای ناصر، به ظاهر خوشبختیم ولی در باطن زنهای غمگین تنهاییم که شاه ما رو
دوست نداره.
نشر توییت ها بدون دخل و تصرف با درج نامم بلامانعه.
insta:zan.naser202
۱۱ سال پیش محمود شوهر خواهرم بعد از ۱۵ سال زندگی خواهرم رو برگردوند خونه مادرم با شناسنامه و مارت ملی و دفترچه بیمه.
تومور مغزی مجددا متاستاز داده بود دکتر ها خواهرم را جواب کرده بودند.
گفت این زن به درد من دیگه نمیخوره
امروز توی پاساژ یه پسر کوچولوی حدودا ۵ ساله داشت گریه میکرد و میگفت من این بسته خرید رو نمیارم.
مادرش خیلی منطقی و بدون توجه به گریه و خونسردانه داشت براش توضیح میداد که خودت اصرار به خرید این اسباب بازی داشتی و الان مال تو هست و باید مراقب خریدت باشی
دیت اول رفته بودیم یه رستوران خیلی شیک و گرون من زرشک پلو سفارش دادم حجمش زیاد بودم باقی غذا رو پک کردم که بیارم ! یارو پسره یه نگاه بدی کرد پوزخند زد بلند شد رقت حساب کرد و رفت!
کار بدی کردم؟
🥲
دو روز بعد عکس های شمال رفتنش با دوست دختر جوانش رسید دست خواهرم.
خواهرم که ۵ سال یه تنه با سرطان و تومور و شیمی درمانی و پرتو درمانی جنگیده بود.ول کرد و چند ماه بعد فوت کرد
.نجنگید
از زنهایی که با پول پدر،همسر،دوست پسر و شوگر ددی هاشون میشینن تو خونه به عشق و حال و باشگاه و ارایشگاه و سفرشون میرسن،ادتی زنهای مستقل رو در میارن و برای ماهایی که واسه ریال ریال پولمون عرق میریزم نسخه میپیچن و با تبختر میگن:
فلان عمل زیبایی
چند سال پیش دوست پسری داشتم که ظاهرا رابطه خوبی داشتیم یهو بدون هیچ دلیلی که بگه بدون خداحافظی ول کرد و رفت و جداب تلفنم نداد!
چند وقت بعد یه شب بهم از شماره دیگه ای زنگ زد و گفت حلالم کن!
شرایطم خوب نبود.
برام همیشه سواله چرا بعضی وقت ها ادمها به بلوغ
یارو کلی از زنش اخلاقش و چاقیش ایراد گرفته نوشته خدا روشکر الان یه فرشته(دوست دخترش)اومده تو زندگیم میتونم زنمو تحمل کنم! یه خانومه منشن زده به امید روزی که یه فرشته بیاد تو زندگی زنت! ۴ هزار تا لایک خورده
لیلا رفیق قدیمی من تو یه خونه داغون با پدر مادر بیمار و سمی رشد کرد،از زیر ۱۰۰ خودشو رسوند به صفر و حالا توی چهل سالگی داره کلاس زبان مییره، ورزش میکنه،دوست پیدا کرده .
بهش گفتم تو خودتو با من یا کس دیگه ای مقایسه نکن.تو از منفی ۱۰۰ شروع کردی
سالها پیش زبان اموزی داشتم که خیلی شیطون و قرتی بود.یکبار داشت توی کلااس گریه میکرد گفت:دوست پسرم ولم کرده،داشتم دلداریش میدادم با کلافگی گفت:ازش باردار بودمدنبال کلمه میگشتم،گفت البته الان بچه رو انداختم .پرهام داشت دونه دونه میریخت که گفت الان ازمایش و
مادر عروس با لباس خواب خون آلود عروس با غرور خاصی میاد بیرون و بقیه کل میکشن و خانم میرقصه و لباس رو به همه نشون میده!بعدم عروس با لبخند و فاتحانه انکار از جنگ برگشته شبیه پنگوئن ماده باز باز قدم برمیداره و وارد جمع میشه!
خاک تو سر همتون
واقعا
دیروز تو اسنب بودم و داشتم آدامس میجویدم که راننده مودبانه گفت: صدای آدامس اذیتش میکنه،فهمیدم میسوفونیا داره.
آدامس رو دراوردم و ازش عذر خواستم.
. همش که حقوق مسافرها نیست.
راننده های عزیز هم حقوقی دارند.
چند سال پیش یه عروسی مجلل رفتم.وسط عروسی اهنگ دو نفره پخش شد . عروس و دوماد یه رقص دو نفره انجام دادند که مشخص بود از قبل تمرین کردند و کلاس رفتند.یهو مادر داماد عصبانی اومد وسط و اهنگ رو قطع کرد و گفت اهنگ نباشه مهمونای من دارند میرند .مراسم یهو
من و برادر بزرگترت مسیولیت نگهداری و حملش رو نداریم.
یاد بگیر هر چیزی که میخری یا مال تو هست باید خودت ازش مراقبت کنی.
نمیدونم پسر بچه چقدر از کلمات رو فهمید ولی صبر و علم مادر در توضیح موضوع ستودنی بود.بالاخره بچه تسلیم شد و بسته خرید رو برد.
دیت اول رفته بودیم یه رستوران خیلی شیک و گرون .من زرشک پلو سفارش دادم حجمش زیاد بود،باقی غذا رو پک کردم که بیارم!پسره یه نگاهی بدی کرد پوزخند زد رفت حساب کرد رفت!
تپسی گرفتم داشتم با تلفن با عزیزی حرف میزدم،رسیدم به مقصد به جای اینکه بندازم توی کیف حواسم نبود افتاد کف ماشین.رفتم بالا خونه خواهرم بعد چند دقیقه فهمیدم چی شده.نگران شدم داشتم فک میکردم تپسی گرفتم یا اسنب که خواهرم به تلفنم زنگ زد و راننده جواب داد
#رشتو
کوچیک بودیم نشسته بودیم دور سفره ناهار قرمه سبزی داشتیم پدرم از طعم غذا خوشش نیامد عصبی بود کلا همیشه بداخلاق و اخمالو بود قابلمه غذا رو با کل متعلقاتش پرت کرد بیرون مادرم گوله گوله اشک میریخت و بابام مرتب صداش بالاتر میبرد از اون موقع تا
شش سال با برادرم قهر بودم،قهر نه سرسنگین، حرف نمیزدم جز سلام و خداحافظ،
پدرم که فوت کرد توی سفر بودم،بهم زنگ زد،دلم هری ریخت پایین اخه سابقه نداشت بهم مستقیم روز تعطیل زنگ بزنه!
صداش بغض آلود بود گفت کجایی
گفتم چی شده
میگه یکساله با دوست پسرم هم خونه ام ولی باکره ام،گفتم تا نیای ازدواج کنیم نمیشه!
بعد میخنده میگه البته برای راضی نگه داشتنش راه های دیگه ای است!
تاپاله اون خروجیه نه ورودی
🤮🤮🥴🥴🥴🥴
بعدم گه بگیرن اون طرز تفکرتو
به خانمی که زدن مخ شوهر صمیمیترین دوستش و، باعث بانی طلاقشون و ازدواج با همون یارو رو جز افتخاراتش میدونه،گفتم جنده ای عزیزم.
ناراحت شد.
بد حرفی زدم؟؟؟
☹☹☹
سونوی من دستشه و میخواد به بایام بگه.فکر کردم قضیه تمومه خواستم دلداری بدم که تیر خلاص رو زد :اگه اشکان،نامزدم که توی استرالیاست بفمهه چی کار کنم ؟
واسه این داشت گریه میکرد.
سکوت کرذم و اومدم بیرون
خودم احتیاح به دلداری داشتم 🥴🥴🥴🥴
اونی که بهم قول ازدواج داد و پیچید
بعد سالها توی توییتر عاشق شخصیت زن ناصر شده و بهم دایرکت داده.
اون منو نشناخت من شناختم.
گه بزنن این ادمهای دو زاری رو
بعد نگین چرا من اینقدر بد اخلاق و سردم!
#رشتو
۲۵ سالمه. نشستم رو به روی خانم دکتر متخصص مغز و اعصاب. داره به دقت ریپورت ام ار ای خواهرمو میبینه و میخونه.میپرسه نسبت با بیمار چیه؟
خواهر بزرگمه دکتر.
باز مکث میکنه و میپرسه کسی همراهم هست؟بزرگتری،مردی؟
میگم :نه.
چیزی شده دکتر؟
گفت:به شوهرش بگو
دختر خانم بعد چند سال دوستی با آقا پسر،دوتایی به این نتیجه رسیدند که ازدواج کنند داشتند خریدهای ازدواج رو میکردند که پسره وسط طلافروشی قاطی کرده گفته من اصلا نمیخوام ازدواج کنم،این همه پول قراره که خرج کنم میرم ماشینمو عوض میکنم گذاشته رفته!
گاو
الی دختر مرفه ای بود.شوهر قشنگ و خوش تیپی داشت.دو تا دختر دسته گل .بهترین منطقه تهران زندگی میکرد.همیشه بهترین تیپ و آرایش رو داشت.ده سال پیش یه اسپورتیج صفر کادوی تولد گرفت.مرتب سفر و دورهمی بود.خانواده خوبی و حسابی داشت.خودش
یه کلیپی دیدم که یه آقای جوان با سه قلوهاش آمده بود خرید ،گله میکرد اکثر خانم ها تا منو میبینن با تاسف یا خشم یا ترحم سراغ مادر بچه ها رو میگیرن و میگن پس مادرشون کجاست؟آقا میگفت برای این دسته خانمها غیر قابل قبوله که مادر کودک هم آدمه و احتیاج
بعد ۱۵ دقیقه راننده گوشی رو برگردوند .هر قدر اصرار کردم که مشتلق یا کادوی ناقابل بدم.نپذیرفت :گفت من کاری رو کردم که هر انسان سالم و درستکاری باید انجام بده،وظیفم بود.
رفت
دمش گرم
میگفت عاشق شوهرم افشین بودم،هر وقت میرفت مسافرت لباسشو بغل میکردم و با گریه میخوابیدم،
بعد که متوجه خیانتهاش شدم،ازش بیزار شدم،چند روز پیش دستش خورد به بدنم عقم گرفت.
بالا اوردم، رفتم حموم و تا جایی که میتونستم خودمو شستم .
مرز عشق و نفرت باریکه.
خانومه اومده بود ارایشگاه داشت میخواست اماده بشه بره عروسی یهو یادش افتاده بود شال همرنگ لباسش که گلبهی یادش رفته ییارا،زنگ زد شوهرش و دقیق ادرس جای شال و رنگشو داده یود،نیم ساعت بعد شوهره یه شال اناری رنگ زده بود زیر بغلش و آورده بود.
چند سال پیش وقتی شرکت منحل شد و چک های تسویه مون را میخواستن بدن من به جمع همکارام گفتم میخوام خونه بخرم،خندیدن مگه با این پول میشه؟
فهمیدن قضیه من جدیه
افتادن دنبال ماجرا
یکی کامل خونه شو بازسازی کرد
یکی زمین خرید
یکی ویلا خرید
یکی خونه
#رشتو
یه خانم قد بلند جا افتاده ای وارد سالن آرایشگاه شد.صورتش مچاله شده بود.شبیه سوختگی بزرگی بود.انگار پارچه با اتوی داغ سوخته شده .نگاه های ما مات موند.خودش انگار عادت داشت به نگاه های وحشت زده و متعجب آدمها.نشست زیر دست آرایشگر،به آرومی توضیح داد
دوست خانوادگی ما برای دختر ۵ ساله اش تولد گرفته و دوستای پیش دبستانی رو دعوت کرده،کلی هزینه غذا ،خوراکی،لباس، تزئینات و آرايشگاه و لباس بچه داده!
روز تولد فقط ۶ نفر آمدند بقیه همون روز تازه با پیامک عذرخواهی کردن و کنسل کردند.
خانومه میگه شب خونه دوست پسرم موندم ۶هنه چیز عادی بود،شام خوردیم،صبح منو رسوند سر کارم و رفت،بعدم گفت شلوغم زنگ میزنم،شب شد دیدم خبری ازش نیست،دیدم منو از همه جا بلاک کرده.
هیچ وقت اون حس بد عدم امنیت آمیخته به گیجی و طرد شدن از یادم نمیره.
ناپدری رو به جرم کشتن دختر کوچیکه همسرش دستگیر کردند.حین بازجویی،این آقا ادعا کرده که این دختر، بچه خودش بوده(رابطه نامشروع با خانم وقتی هنوز همسر رسمی پدر بچه ها بوده)
و در صورت اثبات این ادعا قضیه، قصاص قاتل منتفی میشه،دادگاه حکم به نبش قبر کودک میده.
دختره نوشته با یه آقایی صیغه کرده بودم الان ولم کرده رفته ،علائم بارداری دارم هر قدر دم کرده زعفرون میخورم هیچیم نمیشه خانوادم نمیدونن چطوری سقط کنم؟ ملت دارن راهکار میدن و فحش و اینها. یه عاقلی نوشته برو تست بده مطمئن شی بارداری !
خانم با کلی عمل زیبایی و قیافه داف طور اومده پیش دکتر زیبایی و درخواست میکنه عمل کوتاهی قد انجام بده،دکتر متعجبانه علت رو جویا میشه و انذازه قدشون رو میپرسه.خانم میگه ۱۷۰ سانته و دلش میخواد ۱۵۵ باشه تا بتونه کفش های پاشنه بلند ۲۰ سانتی بپوشه...
عقلت زن
زینب تا مدتها بچه دار نمیشد.بعد کلی دعوا و درمان و معاینه دکتر آب پاکی زو ریخت روی دستش و گفت امکان بارداری نداری!
خیلی افسرده شد،با پیگیری شوهرش یه پسر کوچولوی یک ساله رو به فرزندی گرفتن به اسم مبین .حالش بهتر شد.
خیلی به بچه میرسید و با هم اخت شدن
دوست خانوادگی ما دختر جوانی داره به اسم سیمین که سالهاست مبتلا به ام اس است.سیمین خواستگار پر و پا قرصی داشت که علی رغم مخالفت خانوادت و دختر و خودش سماجت کرد و با قول پذیرفتن بیماری با سیمین ازدواج کرد.
حالا یه دختر شش ساله دارند و بیماری سیمین شدت گرفته
رفت به حاشیه ولی هر جور بود با وساطت مهمونا ادامه پیدا کرد .بعدا شنیدم مادر داماد گفته چرا بدون اجازه رفتین کلاس رقص به من نگفتید؟شاید منم میخواستم بیام با پسرم رقص تمرین کنم؟
لازم نیست بگم زیر یکسال عروس و دوماد به خاطر دخالت و حسادت مادرشوهر طلاق گرفتن.
پارسال دوستمو با همسر و بچه دعوت کردم.ماکارانی پخته بودم و میوه روی میز بود.بچه موز رو که دید با ذوق و شوق گفت وای موز،موز
برداشت دور اناق چرخید.هی میکفت اخ جون موز دیدم بالاخره.
مادرش حرص میخورد میگفت تو اصلا موز دوست نداری
چرا اینطوری میکنی اخه
چند وقت پیش رفیقم داشت گله میکرد چرا پریود نمیشه،بچه ها گفتن طبیعیه به خاطر استرس لابد عقب انداختی.من متفکرانه پرسیدم همیشه دقیق بوده و ان تایم پریود میشدی؟
گفت اره.
گفتم احتمالا حامله ای.
همه خندیدند ..
سه روز بعد با گریه گفت حامله ام،سق سیاه!
هفده سال پیش وقتی قرار شد ازدواج کنم،پدر داماد بهم گفت هر جا دوست داری بگو برات خونه بخرم،اپارتمانی توی نیرو هوایی نزدیک خونه مادرم دیدم،با بالکنی بزرگ و پنجره های بزرگ و اشپزخونه ای رو به پارک!
همونو خرید.
خونه ای که مال من نشد
چند وقت پیش با یکی از دوستای مذکرم حرف میزدم،داشت درد دل میکرد،سر بسته از مشكلات خانوادگی و کاریش میگفت،وسط مکالمه مرتب از کلمه یار،یارم استفاده میکرد ،با تعجب پرسیدم منظورش کیه؟گفت:همسرم!
وقتی متعجبم تر شدم گفت:درسته الان با همسرم مشکل دارم
تازه نامزدیم بهم خورده بود که خواهرم توی مهمانی ای گفت توی سینه اش یه توده حس کرده،سریع رفت پیش دکتر زنان بعد فرستادند سونو و مشکوک شدند و بعد مامو گرافی و جراح عمومی.اون موقع ها حدود ۱۷ سال قبل خیلی اگاهی ذر مورد سرطان سینه نبود
این رفیق وسواسی ما ��وهر کرد. تعریف میکرد اوایل ازدواج شب جمعه ای رفتن سانفرانسیسکو بعدش از اونجایی که وسواس داره رفته حموم و مرد بدبخت رو صدا کرده تو هم بیا.لابد مرد فکر مرده به به،چه شود.
ولی قضیه یه جور دیگه شده.رفیق ما شوهرو حسابی شسته و ایرادم گرفته
باورش نمیشد به پیشنهادش جواب مثبت بدم،بارها و بارها گفت باور نمیکنم تو با این همه جذابیت و درخواست چرا با من دوست شدی!
اخرش کی تموم کرد؟
اون
چون زیادی بهش بال پرواز دادم هوا برش داشت!
مدتیه که خونریزی پریود من بیش از حده و چند بار به فاصله کم پریود شدم،بعد انجام آزمایش های مربوطه به دکتر مراجعه کردم و تشخیص کیست داد و دارو داد.ازش خواهش کردم معاینه پستان و زیر بغل رو انجام بده حین معاینه با کمی شک گفت زیر بغلات کمی بزرگتر از حده ولی من
همکارم بینی عمل کرده اینقدر خوشگل شده،
پرسیدم هزینه اش چقدر شده؟
گفت:۱۱۰ میلیون تومان.
قبلا با این پول جهاز میخریدن!
یه ذره گرون حساب نکرده؟
دماغ اوریجینال بوده ها
فائزه معلم بود.خواهر و برادرش مهاجرت کرده بودند آلمان.با پدر و مادر مسن اش توی یکی از خونه های بزرگ خیابون یخچال زندگی میکرد.ازدواج نکرد تا از پدر و مادرش که بیمار و فرتوت بودند مراقب کنه.تا ۴۸ سالگی مجرد بود.پدر و مادرش فوت کردند،توی باشگاه
قرار بود فردا سزارین کنم،کل فامیل شوهرم از شهرستان آمده بودند مثلا کمک من،یه وجب جا بود و کلی آدم ،تا دیر وقت نشسته بودن به خوردن و نوشیدن و گپ زدن،دیروقت بود که از صدای بلندشون سردرد گرفتم استرس فردا هم مزید علت بود،شوهرمو صدا زدم
خاطره به خاطر پدر دیکتاتورش از ازدواج بیزار بود و فراری تا ۳۹ سالگی هر خواستگاری امد رد کرد.توی سفر با صالح اشنا شد عاشق شد ،ازدواج کرد رفت کانادا،بچه دار شد و داره زندگی میکنه.
اکه فک میکنی ۴۰ سالته و پیری و ازت گذشته،خیلی جاهلی!
#رشتو
مبینا دوست دختر خواهرزادم بود.بی نهایت دختر مهربان و مودب و سالم.با من رفت و امد داشت .به من میگفت:آبجی،کنار هم مینشستیم از آینده میگفتیم،آشپزی میکردیم و لذت میبردیم،خانواده ما دوستش داشتند،دختر بانمکیه،کوچولو و دوست داشتنی و ملایم.
خیلی خوشگل و خوش هیکل بود.پیاده روی و شنا و یوگا میکرد.
هیچ مریض جسمی نداشت.
سیگار نمیکشید و مشروب نمیخورد
یه شب
از تراس خونه اش پرید پایین و تمام
زندگی اون کارت پستال شیکی نیست که شما میبینید..
امروز از شعبه شیراز بهم زنگ زدن و اعتراض کردن اونم با لهجه ملایم و قشنگ و اروم شیرازی که آب دفتر بیست روزه قطعه و ما دستشویی نمیتونیم بریم!میگم چرا اینقد دیر زنگ زدین میگه خوب گفتیم درست میشه!پیگیری کردم مشکل حل شد زنگ زده میگه شما تهرونیا چقده عجله دارین🤣
امیر مهدی ژوله توی کلیپی داره در مورد فوت مادرش میگه،یه جمله ای گفت که تا مغز استخون منو سوزوند و درکش کردم:
مامان تنها چیزی بود که من داشتم.
مامان همه چیز بود.
💔🖤
امروز با لب و لوچه آویزون و ناراحت وارد دفتر مدیرم شدم و شروع کردم به گله و شکایت که همکاران منو اذیت میکنن،همکاری نمیکنند،منم بی سر و زبون و آروم دارن حق منو میخورن🥺🥺🥺🥺وسط همین سخنرانی تلفن رییسم زنگ خورد و دو تا از همکارام زنگ زدن
روی مچ پای چپ من سوختگی هست که مال سالها پیشه زمان بچگیه.توی یک مهمونی من یه پیرهن مینی پوشیدم و چون عادت ندارم جوراب بپوشم رل اون موقعم منو کشید کنار و عصبانی طور دعوام کرد!من فک کردم غیرتی شده یهو گفت چه فکری کردی جوراب نپوشیدی و این زخم زشتت معلومه!
مرتب بهم سرکوفت میزد،مسخرم میکرد، بی توجهی میکرد،پول نمیداد و میگفت تو بی کس و کاری هر کاریت بکنم هم جایی نداری بری که ،یه شب نشستم تا صبح گریه کردم حتی از صدای تنفسش توی خواب بیزار بودم ،گفتم منی که پدر و مادر و خواهر جوونمو با دست خودم خاک کردم،
گربه همکارم فوت کرده و خیلی غمگینه و حالش بده.استوری گذاشته برای گربش! از پشت ریز ریز صدای تمسخر بقیه رو میشنوم که میگن خل شده؟
کی میخایم یاد بگیریم هر کس به یه چیزی دلش خودشه
ایشونم دلخوشیش گربش بوده !
توی ارایشگاه خانومه داشت از دستاوردها و زرنگیاش میگفت:
گرفتن پول دو برابر از شوهر برای رنگ مو
کادو اپل واچ از دوست اجتماعی
تعمیر رایگان ماشین توسط داداش اجتماعی
یه مشاور و گوش مفت اقا برای چسناله ها
گرفتن اپل ۱۳ برای تولدش از دوست پسرش
🤢🤢🤢🤢🤢🤢🤢🤢🤢🤢
داشتم فکر میکردم شوهرم چقد خوشبخته همچین زنی داره!
خوشگل،خوش قد و بالا ،بی بی فیس،با کمالات،پر شور،اهل ددر،پایه،خانه دار،کدبانو،روشنفکر،آشپز خوب،مهربان،حامی کم خرج،با شعور،زیبا،اصیل
خوش به حالش
والا
مدتها پیش با یکی اشنا شدم،بعد یه مدت که از رابطه گذشت،وسط مهمونی بودم که تکست داد:رویا من میخوام یه مدت تنها باشم، بهم تکست نده،شاید ادامه مسیرمون بهم نخوره!
گفتم:باشم
شاکی شد:همین،باشه؟از خدات بود سریع تموم کنی
😐
دختر خانوم از بچگی با خانوادش رفته امریکا،الان دکتره و داره تخصص میخونه و با یه امریکایی سیاهپوست همخونه است و زندگی میکنه،خاله های تاپاله اش وا مصیبت زنان دنبال راهکاری هستن که دختر رو از پسر جدا کنن و ابروی خانوادگی شون حفظ شه!
اخه مردم و فامیل
کلیپ دیشب یکتا ناصر نشون داد ما زنها حالا حالاها جای کار داریم تا به حقوق خودمو واقف باشیم و ازش دفاع کنیم،جدا از اینکه دلم آتیش گرفته برای این مادر،ولی واقعا هنرمند مملکت ۱۲ سال توی رابطه غلط بمونه و کتک بخوره بعدشم بچه دار شه؟؟؟
وامصیبتا
چند روز پیش سحر قریشی توی کلیپی در مورد تتوهاش داشت حرف میزد و تلویحا گفت موقعی که پیش تتلو بوده بدون اختیار خودش اونها رو زده،پشت بندش در ویدیویی دیگه تتلو با عصبانیت در خصوص بدن و اندام قریشی با جزییات و با تحقیر حرف زد.
با بنده خدایی رفته بودیم دیت شام بیرون و مهمان بودم به رسم ادب ارزونترین غذا رو سفارش دادم!فرداش دیدم تکست داده واقعا از رفتارتون متعجبم مگه من پول نداشتم که جوجه کباب سفارش دادین:/ متاسفم و بلاکم کرد!
اکسم عادت داشت بی هوا ازم عکس بگیره و مواقعی که ماموریته و اکثرا هم ماموریت بود به عکسها خیره بشه،وقتی کات کردیم به طرز دردناکی البته،یه بار توی همون کشمکش منت کشی تمام عکس ها رو برام فرستاد راستش، با دیدن عکس ها بهم ریختم،یاد دخترکی با خیال جمع و عاشق پیشه
در تمام این ۴ سالی که توییترم خیلی فحش خوردم،کامنت بد گرفتم ،جاج شدم ولی هیچ کدوم به اندازه کامنت دیشب اذیتم نکرد!
نوشته بودم که بچه دار نمیشم
ندشت:حتما لیاقت شو نداشتی!
چی بهت میرسه که اینقدر سمی باشی هان
تمام دیشب حالم بد شد
خیلی مریضی زن
خانومه نوشته، دقت کنید میگم نوشته،شوهرم توی مستی بهم اعتراف کرده توی۱۸ سالگی با دختر خالش خوابیده،الان من نمیتونم این بی ابرویی رو تحمل کنم میخوام طلاق بگیرم؟
یه شاسکول تری منشن داده:بعد ۱۸ سالگیشم بپرس!
😁😊😊
امروز مستانه مهاجر از طلاقش از پژمان بازغی گفت و جمله کلیدی گفت:گفت ما هنوزم بهم احترام میذاریم.
حفظ حرمت و حرمت نان و نمک نگه داشتن رفتاریه که متاسفانه خیلی از ماها توی جدایی هامون (عاطفی،ازدواج،شغلی)بلد نیستیم و اگه میزنیم به کل رابطه قبلیمون!
یه بار خود خواهرمو از شوهرخواهرم خواستگاری کردن!
دعوا شد😀
قضیه از این قراره دامادمون یه مغازه داشت خواهرم گاهی میرفت کمک یارو فکر کرده خواهرم فروشندس از دامادمون خواستگاریش کرده😀😀😀
روزی که تصمیم گرفتم ترکش کنم خونه نبود من مرخصی گرفته بودم و موندم خونش،افتادم به جون خونه گازی که شب قبل پر زغال کرده بود واسه قلیون پاک کردم یخچالشو رو ریختم بیرون و همه غذاهای نیم خورده و خراب و نصفه رو ریختم دور و تمیز کردم ،ظرفهای تنلبار شده رو شستم،
یه بار محمد رضا گلزار با ماشین خوشگلش توی خیابون توسط یه عالمه آدم احاطه شده بود بیشتر هم دختر،بنده هم در صحنه حضور داشتم،یه خانم که بی تفاوتی منو دید گفت شما نمیخوای ازش امضا بگیری؟
گفتم:نه،خوشم نمیاد ازش
قدش کوتاهه ^_^
دیپلم که گرفتم پدرم ورشکسته شد برای کلاس کنکور و کتاب ازش پول خواستم. گفت:من پول ندارم،عرضه داری خودت در بیار!
عرضه داشتم،با تدریس خصوصی زبان ،عربی ، ریاضی فیزیک به سال پایینی ها پول درآوردم و خرج خودمو دادم.
تا الان که نزدیک ۲۰ ساله روی پای خودمم.
#رشتو
۱۴ سالم بود که دختر همسایه که تازه ازدواج کرده بود با سر و صورت کبود و دماغ شکسته برگشت خونه باباش،با پا در میونی خانواده شوهرش و دست گل و شیرینی برگشت خونه شوهرش...
مادرم همون وقت بهم گفت مردی که دست روی زنش بلند کنه،به درد زندگی نمیخوره...
این بلاگرای خارجی رو میبینی طرف صبح بلند میشه، یه بچه نوزاد و چند تا مدرسهای ای داره اول دوش میگیره لباس خوب میشه، روتین پوستیشو انجام میده،میکاپ میکنه،میره بچه ها رو با عشق و علاقه بیدار میکنه صبحونه درست میکنن،لباس تنشون میکنه،
پارسال از برادرم پولی قرض کردم ولی زودتر از موعد پرداخت خواهش کرد بهش برگردونم چون چک داشت،روم نشد بگم ندارم ،وسط پاس کردن چک بودم خودمم،ساعت دوست داشتنیمو فروختم و پول رو واریز کردم بعدها خواهرم سراغ ساعت رو گرفت محبور شدم بهش بگم،بهم توپید چرا ازش قرض
خانم بلاگر واسه مدل عروس شدن با پسر چند ماهه اش رفته ارایشگاه،وسط میکاپ بچه خوابش برده با اژانس بچه رو فرستاده خونه مادرش!
بهش توی کامنتها پریدند آخه بچه رو با چه عقلی فرستادی دست غريبه؟
میگه آدم امنی بوده!
زنیکه تاپاله احمق
دوست ما ،عروسی گرفته و خدود ۵۰۰ نفر دعوت کرده ،یه سری از فامیل و همشهری ها بدون دعوت راه افتادن اومدن چون شنیدن عروسی فلانیه،
نتیجه اینکه:جا کم اومده و شلوغ و وپلوغ شده،به خیلیا شام و میوه و شیرینی نرسیده و کلا همه چیز از دستشون در رفته!
بیست و خرده ای سال پیش دختر خاله کوچیک من حاضر شد تا بره مدرسه،از پدرش خداحافظی کرد و رفت،ظهر که برگشت دید پرچم سیاه زدن دم خونشون و صدای قرآن میاد،پدرش سکته کرده بود و تا اورژانس برسه توی بغل پدر من تموم کرده بود.این بچه لال شد
امروز تولد خواهرم بود..۱۳ ساله فوت شده و بین فوت و تولدش فقط ۱۰ روز فاصله است....
قسمت تلخ ماجرا اینه قیافش و صداش یادم رفته و حتی هیچ عکسی نزدیکی ندارم چون تمام عکسهاش خونه شوهرش جا موند و نداد...
تمام خاطرات ۵ ساله بیمارستان و درمان و رنجهاش یادمه فقط.
صبح با یه پالتوی بلند ساده شتری رنگ داشتم میامدم شرکت،اخمالو و پاره از خستگی،گشنمم بود،یه پسره با صدای بلند گفت:چطوری شیر فرهاد....
پاره شدم از خنده
(اشاره به مدل پالتوی من و شیرفرهاد)
#رشتو
یک خانم متاهل با اقای متاهل وارد رابطه دوستی میشن و قول میدن از همسرانشون جدا شن و با هم ازدواج کنند.خانم با ضرب و زور و کشمکش و بخشیدن مهریه و دادن حضانت بچه جدا میشه ولی اقا هنوز توب رابطه است و با بهانه زیاد از طلاق دادن زنش سر باز میزنه.
#رشتو
اقام این اواخر ضعیف شده بود و تنهایی نمیتونست بره حمام.من و خواهرام به نوبت حمام میبردیمش.خیلی معذب بود ولی چاره ای نبود.برادرهام نبودن و با دامادها رو در بایستی داشت.یه بار که داشتم زیر دوش کمکش میکردم سرشو بشوره
#رشتو
نامزد سابقم حمید،پسر همسایه دیوار به دیوارمون بود.از سه سالگی با هم بزرگ شدیم و تا نوجوانی توی کوچه و پارک ب�� هم بازی میکردیم و دعوا میکردیم و همدیگر رو کتک میزدیم.راهنمایی که بودیم از محل ما رفتند و تا سالها بعد ندیدمش.