بابابزرگ من در سن ٨٤ سالگى هرروز ساعت ٥ صبح پا ميشه ميره شنا بعد ميره كلاس زبان بعد مياد ميشينه آلمانى ميخونه اونوقت من ٢ دقيقه ميشينم پاى يه كارى خسته ميشم.
یه وقتی هست با خودت میگی "نشد دیگه چی کار باید میکردم؟" ولی میشنوی که ته دلت یکی داره با غم داد میزنه باید میشد، باید میشد، باید میشد.
و حقیقتا این بده...