من میخوام راجع به چندتا از چیزایی که اون موقع تجربه کردیم حرف بزنم، چیزایی که بعدش چند درجه منو عصبیتر و استرسیتر کرد، چیزایی که بعدش تا مدتها دست میکشیدم توی موهام و همش میریخت توی دستم. اولیش: یه روز با علی و امید سه تایی رفتیم که من امتحان اسپیکینگ ایلتس رو بدم فرمانیه
توی study room فقط من بودم و یه پسره که بالا نشسته بود، بعد داشت مصاحبهی کاری میکرد گذاشته بود روی اسپیکر، اول اومدم دعوا کنم که بیشعور اینجا جای مصاحبه نیست، ولی گفتم عیب نداره شاید جای دیگهای نداره وسط مصاحبه اعصابشو خورد نکنم، صبر کردم، تموم که شد زنگ زد به دوستدخترش با
اون طرف بچهها وایساده بودن و شعار میدادن، این طرفش یگان ویژه وایساده بود، یجوری که از دور میدیدی انگار مثلا دشمن خارجی حمله کرده، به کجا گارد گرفته بودن؟ به دانشگاه:) من اینو به کی بگم که باور کنه؟ همونو رفتیم وایسادیم پیش بچهها اعتراض، یک ساعت بعدش رفتیم بالا تو ازمایشگاه که
جوونارو کشتن، بعد یهو صدای تیراندازی اومد، همونو دوییدیم به سمت خیابون اصلی، دیدم در دانشگاه از اونور بستس، اینورم پر یگان ویژه که با تفنگ وایسادن سمت دانشگاهو نشونه گرفتن، ما گیر کرده بودیم بین نردههای دانشگاه و اونا، تا یکی از نگهبانای دانشگاه که اشنا بود درو باز کرد واسمون
من یکم اب بردارم، طبقهی بالا بودم یهو صدای تیراندازه شدید شد، از استرس اینکه دوستام اون جلو وایساده بودن اومدم بدوام به سمت پایین سه بار تو پلهها لیز خوردم، اون چنددقیقهای که طول کشید که بفهمم همه خوبن برای من چندسال از عمرمو کم کرد، هنوز شبا صحنهی لیز خوردنمو خواب میبینم
بعد برگشتیم دانشگاه من فرداش امتحان اصلی ایلتس رو داشتم میخواستم بشینم رایتینگ بخونم،امیراباد وحشتناک ترافیک بود و اصلا نمیتونستیم به کوچههای نزدیک دانشگاه نزدیک شیم مثل همیشه،خیلی دورتر پارک کردیم،هنوز نرسیده بودیم به خیابون اصلی که ببینیم چه خبره، یه خانم مسنی بهمون گفت بدویین
از اون همه ترسی که تجربه کردم هنوز میترسم:) مامانم همیشه میگفت این نرده سبزای دانشگاه تهران یه حفاظه؛ از اونورش نمیتونن رد شن بیان تو، مامانم تو اعتراضای ۷۸ دانشجو بود اونجا و فکر میکردم پس این نردهها واقعا حفاظه، ولی نبود، اونوسط یهو داد زدن در پشتیو باز کردن ریختن تو؛ بچهها
کی جز ما باورش میشه که این واقعیه؟ کی باورش میشه با دوستام یک ساعت توی دستشویی گیر کرده بودیم که نبرمون؟ که استادا تو اتاق پرینت قایممون کرده بودن درو قفل کرده بودن رومون که نبرمون؟ همون وسط غزل زنگ زد، گفت من شلوارم خیلی معلومه میگیرنم شلوارتو بهم بده باید برم، گفتم باشه بیا
خوشخالی گفت جاب رو گرفتم، باورت میشه ساعتی ۲۷ دلار میگیرم میتونم خونه رنت کنم دیگه 🥹 انقدر خوشحال بود و ذوق داشت من ده بار خداروشکر کردم که اون یک ساعت تحمل کردم نرفتم کولیبازی در بیارم، منم از پایین داد زدم گفتم مبارکت باشه 😍 خیلی چسبید بعد ۴ روز مریضی 💃🏼
چندنفرم گرفتن و بردن،تا بالاخره با نامهبازی و مصلحت سنجی و وساطتت رئیس دانشگاه تصمیم گرفتن ادامهی اینکار درست نیست. رئیس دانشکده با چندتا استاد دیگه یه لاین درست کرده بودن که ما از بین اونا رد شیم برسیم به خانوادههامون،هیشکی بازم مطمئن نبود که راست میگن و یهو نمیریزن سرمون باز
بودنو و دوییدن یه هر سمتی هر کردوم، خواب اونم من هنوز میبینم شبا:) بعد چندساعت اوضاع اروم شد تو ظاهر و همه رفتن و ما رفتیم ازمایشگاه. شب شده بود، ازمایشگاهمون یه پنجره داشت به سمت حیاط اصلی، یهو دیدیم صدای داد یکی از بچهها میاد، از پنجره دیدیم دوتا موتور و یه ۴۰۵ اومدن داخل دارن
میبرنش، دوییدیم پایین، فهمیدیم اونورم جلوی برق و متال همین وضعه؛ بازم دروغ بود که نردههای دانشگاه محافظه:) فرار کردیم به سمت ساختمون جدید، حدود ۱۰۰ نفر بودیم که تو طبقهی استادا قایم شده بودیم، چراغارو خاموش کردیم، با لیزر مینداختن روی ساختمون عربده میزدن که گمشین بیاین پایین
میگه بچهها دانشگاه تهران گیر کردن من کجام؟ تازه همونجا میفهمه دانشگاه چه خبر شده و پامیشن میان. مامان استرسی من با داییم و خالم همراه کلی پدر مادر دیگه پشت در دانشگاه گیر کرده بودن با کلی یگان ویژه که تهدیدشون میکردن که ما نمیذاریم اینا از در دانشگاه بیرون برن:) چندساعتی گذشت
بعدش گوشی غزل از دسترس خارج شد و دیگه جواب نداد، اون نیمساعتی که بفهمیم خوبه حالش و فکر میکردیم گرفتنش چقدر گذشت برای ما؟ اون وسط همون موقع بچههای شریف رو با رنگ زده بودن، مامانم دیده بود که اینا توییتر گفتن لباس میخوان پاشده بود لباس ببره برای اونا، همزمان داییم زنگ میزنه بهش
دوسال پیش، اون بالای زمین والیبال توی فنی وایساده بودیم، سارا داشت میرفت امریکا، منو شقایق ناراحت بودیم ولی بهش گفتیم میایم پیشت، بعدش رفتیم سهتایی ولیعصر کافه که خداحافظی اخرو بکنیم. سال بعدش من اومدم پیش سارا، الان دور اتیش نشستیم دوتایی و منتظریم که ماه دیگه شقایق برسه❤️
یه چیزی بگم؟تو اکادمیا اینکه چه حسی داشته باشی به کارات و دستاوردهات خیلی بستگی به این داره که اون ادمهای اطرافت کین و چقدر باهوشن.من هرسری هر ایدهای دارم، یا هر ریزالتی دارم، میبرم تو بیمارستان و دانشگاه و فلان سنتر و بلا بلا بلا نشون میدم، واسم دست میزنن و کلی تعریف میگیرم.ولی
تو این روز مهم منم بگم؟
God Bless America🇺🇸🇺🇸 ❤️❤️واقعا
چرا؟ چون برای ما خونه شد، وقتی فکر میکردیم خونه دیگه نمیتونیم داشته باشیم، چون به ما امید داد، وقتی از جایی اومده بودیم که همهی امیدامونو گرفته بودن، چون بهمون پر داد، وقتی از جایی اومده بودیم که پرواز واسش بیمعنی بود🩵
مدال شرافتم بدیم به اون استادایی که امشب توی دانشکده فنی دانشگاه تهران پا به پای بچهها موندن و به بچهها پناه دادن، موندن تا بچهها برن خونه سالم و بعد رفتن، شریف شمایین
بعد چندروز سخت، از خوشحالی امروز گریه کردم🥹 دوست قشنگم دانشگاه من، رشتهی من پذیرش گرفته💃🏼🎉🥹🥹🥹🥹😍😍😍 قلبم از هیجان اینکه زودتر بیاد تندتند میزنه 😍😍😍😍😍😍😍
تو این مهمونیهایی که همه خارجین و یه دوتا ایرانی هستن،بعد یکی از همین ایرانیها شروع میکنه ایرانو انداختن وسط و هی بدگفتن از ایران و مسخرهکردن،واقعا اذیت میشم.چندتا ملیت دیگه هم هستن، و من اینو تو هیشکی جز ایرانیها ندیدم. حالا بد گفتن و ابروریزی کردن چه کمکی میکنه؟اون خارجیها
@ProzacDream
اقا نباید بزنی تو سر بچه که، میبینی مادرش شعور نداره رفتار بدشو اصلاح کنه کنسل کن بفرست اطفال، یا بهش بگو اشتباهشو، دست رو بچه که نباید بلند کرد. در هر صورتی تقصیر بیشعوری مادر بوده، بچه خیلی گناهی نداره این وسط
الان به همون قسمتش که لیزر مینداختن رو شیشههای ازمایشگاهمون عربده میزدن گمشین پایین دوباره فکر کردم، من به کی بگم اینا توی دانشگاه اتفاق افتاده که فکر نکنه دراگ میزنم اخه؟ دوباره چندوقته ترسش برگشته توی سرم
من میخوام راجع به چندتا از چیزایی که اون موقع تجربه کردیم حرف بزنم، چیزایی که بعدش چند درجه منو عصبیتر و استرسیتر کرد، چیزایی که بعدش تا مدتها دست میکشیدم توی موهام و همش میریخت توی دستم. اولیش: یه روز با علی و امید سه تایی رفتیم که من امتحان اسپیکینگ ایلتس رو بدم فرمانیه
امروز یه نفر داشت میگفت استادم برای سال بعد یه دانشجوی ایرانی گرفته، نمیفهمم چرا ایرانی میگیرن ویزای ایرانیها سخت میاد، دانشگاه نباید ایرانی بگیره😐حالا خودش کی بود؟ یه ایرانی که دقیقا دانشجویی از ایران اومده خودشم:) نمیفهمم بعضیها چرا انقدر خودخواهن و چشم دیدن بقیه رو ندارن:((
سلام، با توجه به اینکه ددلاینهای اپلای نزدیکه، من میتونم به ۱۰ نفر از کسایی که برای دکتری امریکا میخوان اقدام کنن کمک کنم و تا جایی که بلد باشم مشاوره بدم( رایگان). اگر دوست داشتین بهم پیام بدین، اگرم کسیو میشناختین که احتیاج به کمک داشت بهش اطلاع بدین 🙏🏻❤️
#اپلای #امریکا
@itsaboutmattina
جفتشون خوبن، این چرتوپرت ها چیه میگین، الان پسر بیچاره کلی حس بد بودن و ناکافی بودن میگیره، چطور به خودت اجازه میدی عکس یکیو برداری بگی این زشته 😐
همونو میبرم پیش Scott ( استاد خودم)، نه تنها واسم دست نمیزنه،کلی گند میزنه بهم که کجاش بده، کجاش داری چرت میگی، کجاش داری حرفتو میفروشی، کجاش میخوای بگی اینه و این نیست. چرا؟چون از من باهوشتره، ولی ادمهای دیگه نیستن. یعنی چی؟یعنی اونا حرفو میخرن و واست دست میزنن.ولی این نمیزنه
یه دختر از عربستان صعوی گفت من فاند نمیگیرم، کشورم منو بورسیه کرده فرستاده اینجا درس بخونم و شرایطشو که گفت من اینجوری بودم که ااااا چقدر خوب😦😯 بعد یادم افتاد کشور ما ۴۰ سال پیش اینو داشته، بعد الان بعد ۴۰ سال من باید از این قضیه انقدر تعجب کنم:)))
ولی خیلی از رابطههای درست حسابی از همون دانشگاه شروع شدن🤷🏼♀️🤷🏼♀️ اتفاقا تو دانشگاه اگر ادم درستی دیدین حتما باهاش وارد رابطه شین به نظر من . هم جای خوب و سالمیه، هم سن خوبیه.ً
چی بهم میگه؟ میگه شاید تو یه روزی صدا نداشته باشی، اینی که تو داری میگی هست باید وقتی صدا نداری هم دقیقا همینو بگه بدون اینکه تو حرف بزنی. ادمهای دیگه واسم دست میزنن چون حرفو میخرن، میشه جهتشون داد که چیو ببینن، متاسفانه اینو نمیشه چون این از من باهوشتره🥲 حالا قضیه چیه؟من
@MonirehKazemi
@itsnillii
تو ایران قابل درکه ادما از دین شاکی باشن، چون بهشون اجبار میشه، اونجا دیگه مشکلتون چیه؟ نگید که توقع دارین همه مثل شما فکر کنن و اعتقاد مشابه داشته باشن:)) نتیجهی کوتاهی شما؟ واقعا چه فرقی با جمهوری اسلامی داره این دیدتون؟ اعتقاد اونا به شما چه؟ مگه به شما اجبار کردن؟
بعد چندروز سخت، از خوشحالی امروز گریه کردم🥹 دوست قشنگم دانشگاه من، رشتهی من پذیرش گرفته💃🏼🎉🥹🥹🥹🥹😍😍😍 قلبم از هیجان اینکه زودتر بیاد تندتند میزنه 😍😍😍😍😍😍😍
میتونستم، و میتونم جامعهمو یه جوری بسازم که واسم دست بزنن، همش تشویق شم، هی ببرنم بالاتر و بگن اینی که میگی بهترینه، ولی نمیدونم چرا اینکارو نمیکنم، این شرایطو داشتم و خودم تصمیم گرفتم بیام به اینی نشون بدم که حرفمو نمیخره، که باهوشتره. چرا؟ چون بدون اینکه بدونم چرا اینو خواستم
من همش منتظر اون روزیم که باید برم فرودگاه استقبال شقایق و علیرضا، باورم نمیشه که دوتا دوست قشنگم دارن میان اینجا توی یه دانشگاه درس بخونیم🥲😭 هربار بهش فکر میکنم تو دلم پر پروانه میشه، از الان ذوق اینو دارم که واسشون مهمونی ورود بگیرم🙊😍
@h0otn
دقیقا همونجایی که احساس میکنی بقیه خیلی احمق و نادونن یک لحظه شک کن که شاید خودت احمق و نادونی که بقیه رو احمق میدونی همیشه. اگر منطق و استدلال داری مطرح کن، لازم نیست احساس باهوش بودن ویژه بکنی و بیای بگی همه احمقن من میفهمم.
یکی از بچههای لبمون داره دفاع میکنه، چندوقته کل تمرکز همه شده دفاع این، همش میتینگ داریم، ارائه میده و همه فیدبک میدن، دوباره از اول. وقتی میبینمش واقعا استرسی میشم، ۱۱ تا مقاله توی دوران پیاچدیش داده و خیلی کارهای خفن دیگه، باز کافی نیست و الان کلی فشار روشه😫😫
اگر کسی دنبال پوزیشن پستداک میگرده، و داخل امریکا هست، و توی
Cancer Immunology, CAR T cell therapy, یا RNA sequencing تخصص داره میتونه به من پیام بده❤️❤️
نظر نامحبوب:
هرچقدر هم به نظرتون رای دادن کار غلطی باشه، اجازه ندارین برین اونجا وایسین به مردم فوش بدین و ازشون فیلم بگیرین. هرکسی حق داره رای بده، حتی اگر نظر ما مخالفشه. متاسفانه هیچجایی از دنیا هم میزان هوش توی داشتن یا نداشتن حق رای در نظر گرفته نمیشه، همه یدونه حق دارن و
وسط خیابون الان یکی رندوم بهم گفت you are so cute, گفتم I knoww😭🤣🤣 چرا اینطوری شدم؟ چندروز پیشم دنیز بهم گفت چقدر لباست خوشگله گفتم اره😑😑🤣🤣 فکر کنم جدیدا ازم تعریف میکنن هول میشم🥲🤣🤣
لبمیتینگهامون اینطوریه که هیچ رحمی وجود نداره، چندنفر هستن که دونهدونه لهمون میکنن و واسشون هم هیچ اهمیتی نداره که نایس باشن. امروز که ارائهی من بود بعدش حتی جون اینکه پاشم برم یه جا دیگه رو همنداشتم، نشسته بودم همونجا با دخترامون گریه میکردم، کاش این سیستم درست شه یه روزی
یه جایی حس کردم خیلی بدم میاد از ادمهای توی اکادمیا که درحالی که هرروز دارن دستاوردهای خیالی رو جشن میگیرن و مدال میندازن گردن هم، تو دنیای واقعی ادمها دارن از همون مشکلی میمیرن که اینا حل کردنشو جشن گرفتن تو دنیای فانتزیشون. خوش میگذره بهم؟ نه. هرباری که میبینمش بعدش گریه
میکنم، احساس احمق بودن میکنم، ولی هربار میدونم داره درست میگه و سعی میکنم فکر کنم چطوری من نشم ادمی که الکی واسهی خودش دست میزنه. خوش میگذره؟نه. میتونم اینجوری ادامه بدم؟ نمیدونم، امیدوارم که بتونم و نرم وایسم جایی که واسم دست میزنن با اینکه ته ذهنم میدونم که نباید
یه ایمیل گرفتم که ببخشید شورت نوتیسه ولی میتونی فردا فلان میتینگو بیای؟ لیستو نگاه کردم دیدم چندتا از جراحایی که دوست داشتم هستن، گفتم اره اوکیه. الان دوباره ایمیلو نگاه کردم دیدم گفته راستی تو باید پرزنت کنی😑😑😑 اخه کی ۶ عصر روز قبلش میگه فردا صبح ارائه بده؟😑😑
من هر هوملسی میبینم واسش ناراحت میشم، ولی هفتهی پیش یه هوملس ایرانی سمت وستوود دیدم هنوز از فکرش بیرون نیومدم و اعصابم خورده:(
( در ظاهر معتاد نبود). کاش میشد یه کاری کرد واسش🥲
تهش یه اخی میگن، یکم تعجب نشون میدن و هیچ کمکی نمیتونن بکنن، صرفا ما میمونیم و ابرویی که بردی. بعد جالبه که حتی توی بد گفتن اغراق زیادی هم میکنن. اون روز پسر امریکاییه میگفت اگر خانوادت بفهمن درینک میخوری چیکار میکنه؟ گفتم چرا باید کاری کنن؟ میگفت اخه من شنیدم از فلانی که پدرای
@Asalbanoo199
@presidentAli13
بیرون غذا خوردن صرفا به خاطر خود غذا نیست، یه جور تفریح حساب میشه و به جای راهکار اینکه خب خونه بخوریم، باید شاکی از این باشیم چرا دارن وضعیتو جوری میکنن که یه بخش بزرگی از جامعه از کوچیکترین لذتها و تفریحها روز به روز بیشتر محروم بشه ! هر روزم هم داره به تعدادش اضافه میشه
اینکه به این فکر میکنم که اینا دارن دانشگاه تهران رو کامل از بین میبرن، اینکه دیگه هیچی ازش نمیمونه، اینکه نسل بعدی هیچکدوم از چیزایی که ما دیدیم رو نمیبینن اونجا و کمکم داره تبدیل به یه جای دیگهمیشه قلبمو میشکونه :( کاش میشد همهی اون لحظههارو حفظ کرد به بعدیا گفت :(
@anselkjh
زن ایرانی کم از دست اخوند بدبختی کشیده، اینجام میاد شما ولش نمیکنین. به شما چه ربطی داره اخه؟ سرت تو زندگی خودت باشه، اومدن اینجا که از دست شماها راحت باشن، باز شدین تحلیلگیر زندگی زن ایرانی خارج از ایران! هی با خودت تکرار کن زندگی زن ایرانی به من ربطی نداره، دست از سرش بردار
ایرانی دخترارو میکشن اگر دوستپسر داشته باشن یا درینک بخورن😐 حالا من هرچی بهش میگفتم بابا اینجوری نیست، من اولین درینکمو پدرم بهم داده، یا موقعی که یه مدت طولانی دوستپسر نداشتم دنبال علت بوده که مشکلی نداشته باشم، باور نمیکرد:)) هی میگفت راحت باش لازم نیست بترسی😂 دیگه واقعا
من فکر میکردم تیکه انداختن انقدر کار زشتیه که حتی توی خیابونم دیگه کسی اینکارو نمیکنه، اما دیروز برای سومین بار توی ۱۰ روز گذشته داخل دانشگاه تهران این اتفاق افتاد :|| اینکه چقدر باید بیفرهنگ باشی که حتی درس خوندن توی بهترین دانشگاهم یکم به شعورت اضافه نکنه واقعا سوال شده واسم
دیروز دم دانشگاه داشتم دنبال جا پارک میگشتم، دیدم یه اقای خیلی مسنی که با عصا داشت میومد داره یه چیزی میگه، گفتم گناه داره بذار بپرسم کجا میره ببرمش، شیشه رو کشیدم پایین گفت « خدا همهی شما بیحجابهارو لعنت کنه»😐 نسل این شغالای عوضی کی تموم میشه دست از سرمون بردارن
امروز جلسهی اول کلاس Bioinformatics بود و ددلاین هومورک قبل کلاس بود😑 چطوری کلاش شروع نشده هنوز ددلاین هومورک داشتیم اخه؟🥲🤣 و همه هم میدونستن جز من؟😒
@ForouzFrz
امیدوارم همه یه روزی بتونن ببینش، منم همین حسو دارم، هر یه ایرانی که میبینم اونجارو دیده دلم پر پروانه میشه، انگار یه ارزوعه که برای ادما تیک میخوره❤️
بدم میخواین بگین، یه کاری نکنین به چشم شتر سوار نگاهمون کنن :)) همینجوری از دست اخوند و کاراش ابرو نداریم، بعد اینام کل تلاششونو میکنن که بیشتر بیابرو شیم :|| و اینکه کلا هموطن قشنگم، باور کن با بردن ابروی خودمون، به اخوند صدمه نمیزنی، فرهنگمونو زیر سوال میبری، باعث میشی بقیه
امروز تو لب از یه چیزی ناراحت بودم داشتم گریه میکردم، همون موقع زنگ زد فهمید. الان گل فرستاده دم خونم که حالم بهتر شه🥲🥲 ادمهای این شکلی دنیا رو جای بهتری میکنن بخدا🥲❤️❤️❤️
همهجوره تلاش میکنی که یکم حالت بهتر شه، یوگا و پیلاتس و تراپی و اب و هزارتا کوفت دیگه، همش تو یه ثانیه شنیدن خبر از خاورمیانه نابود میشه، اصلا یه خاورمیانهای و چه به سلامت روان؟:)
@Jordan_2nd
چقدر این مسخره کردنتون زشت و حقیرانس، کافیه یه نفر یه ذره با دستاورداش خوشحال باشه که بریزین سرش انقدر از بدیهاش بگین که مطمئن شین دیگه خوشحال نیست.
من جدی اینو دارم اگهی میزنم :
دوستان من احتیاج به چندتا دوست توی لسانجلس دارم، شاید احمقانه به نظر بیاد البته 😐 ولی اگر اینجایین یا نزدیکین بیاین با من دوست شین، اگرم کسیو میشناسین بگین بیاد با من دوست شه، واسم دوست پیدا کنین 😭
دانشگاهمون رسما به فنا رفته، امروز رفتن روی مجسمهها با اسپری نوشتن🥲 و الانم ایمیل دادن که دانشگاه رو بستن کلا فعلا. قبلش میگفتن فقط با کارت دانشجویی بیاین، الان با کارتم نمیشه مثل اینکه:( چه وضعیت ترسناکیه
اونروزی که وسط صحبتکردن یهو گریم نگیره واقعا میفهمم بزرگ شدم🥲 طبق توصیهی یکی از بچهها رفتم با استادم حرف بزنم راجع به مشکلاتم، ۵ دقیقه نتونستم کنترل کنم که بدون گریه حرف بزنم، بنده خدا پنیک کرده بود
امروز توی کلاس یوگا مربی میگفت چشماتونو ببندین و هرچیزی که اذیتتون کرده رو سعی کنین با نفس عمیق بریزین دور، من واقعا کل مدت داشتم به استادای پیاچدیم فکر میکردم، ولی بعد کلاس برگشتم تو لب و فهمیدم رئیس کیه😭🤣🤣 حالا هی تو یوگا بریزشون دور، تهش چی؟😭😭
بچهها حتما که نباید حرف بزنین، خب ساکت بشینین😶طرف قبلا میومد میگفت دیتای فیک بسازین برای دکتری و مقاله،الان میگه اسم دانشگاهتونو دروغ بزنین تو سیوی موقع اپلای. این چیه اخه یاد مردم میدین؟ اقا ساینس دوست نداری برو تو یه کار دیگه، دانشگاهت بد بوده تلاش کن با اسکیلهای دیگه جبران
امروز به این هملبی سال پنجمیم گفتم امیدوارم زود همهچی استیبل بشه، اونوقت حس بهتری خواهم داشت، گفت من بعد ۵ سال بهت میگم قرار نیست اینجا هیچوقت هیچی استیبل بشه، یاد بگیر حال خوبتو شرطی نکنه به استیبل بودن:)
من از سیاست داشتن توی دوستی و رابطه متنفرم، اگر شما ادم امنی رو انتخاب کرده باشین به شما فضا میده خیلی راحت خودتون باشین❤️ قشنگی روابط انسانی به ساده بودن اوناس، دنیای بیرون به اندازهی کافی مارو مجبور به دودوتا چهارتا کردن میکنه حداقل توی دوستیها اینکارو نکنیم