خدا مادر نازنینم بیامرزد. دبیرستانی بود که پیاده از کوه رفت شمال. خطر همهکار انقلاب را به جان خرید. نوزده سالگی پشت ضدهوایی نشست. ت�� وقتی به حجابش گیر ندادند معلم بود و تا آخر عمرش سر چیزهایی که فکر میکرد درستند ایستاد و تاوانشون هم داد. ایمانش و اخلاقش و خندههاش رو ارث گذاشت.