🧑🏼‍💻نوید Profile Banner
🧑🏼‍💻نوید Profile
🧑🏼‍💻نوید

@navidmanam

56,476
Followers
988
Following
443
Media
26,505
Statuses

قصه‌نویس توییتر؛

شهر قصه‌ها
Joined November 2016
Don't wanna be here? Send us removal request.
Pinned Tweet
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
همه قصه‌هایی که نوشتم رو توی این رشتو یه جا جمع کردم همیشه در دسترس‌ باشه واسه‌تون؛ ریتوییت کنین که همه به این معجون خنده دسترسی داشته باشن 😂 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
66
321
3K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
اسمش رضاست، کنار مترو مفتح به قول خودش «یه چیزایی میذاره لای نون، میده دست مردم». به حدی مزه ساندویچاش و دوست دارم که نگو. بارها دیدم واقعا به افراد بی‌بضاعتم ساندویچ رایگان می‌ده؛ عین همون ساندویچی که می‌ده دست بقیه مردم.
Tweet media one
338
1K
16K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 month
راننده تاکسیه گفت موهات کاباره‌ست، صورتت بسیجه، لباست دانشگاه ماساچوست؛ دیدم راست میگه.
Tweet media one
326
64
15K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
21 days
مجری پخش مستقیم کانال سه همین الان گفت «البته فرقی نمیکنه رییس‌جمهور ایران کی باشه؛ سیاستای کلی ما تعیین شده‌ست»؛ ممنونیم از این همه شفافیت.
33
472
12K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۱/ من نویدم، صدام‌حسین که آخرین بمباشو ول می‌داد سمت تهران به دنیا اومدم. خدا اون زمان خیلی سرش شلوغ بود، اصلا وقت نذاشته بود سر من. واسه همین کلا چپی و تصادفی به دنیا اومدم. پا که به دنیا گذاشتم نقص فنی داشتم. احیانا دکتره به پرستاره گفته «اینو بریز تو یه مشما بده دست ننه‌اش.»
Tweet media one
923
457
11K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
4 years
۱/ به عنوان کسی که توی سن ۱۹ تا ۲۰ سالگی نزدیک به یک‌سال رو خیابون‌خوابی کرده برای انتقال تجربه چندتا نکته می‌گم:
465
493
10K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
9 months
چرخش روزگار خیلی بامزه‌ست؛ بچه بودم، ۲۷ سال پیش توی یه کبابی ازش امضا خواستم و با کلی عذرخواهی به خاطر چرب بودن انگشتاش گفت «عمو جون، بیا امضا»؛ حالا امروز توی یه جلسه کاری باهاش نشسته بودیم.
Tweet media one
311
50
10K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
13 days
بازم مشخص شد این کشور سرجمع به زور ۱۲ میلیون و چُس‌ذره عرزشی داره؛ ولی نمی‌دونم چرا قد ۱۲۰ میلیون نفر زر می‌زنن و خودشونو عقل منفصل جهان می‌دونن؟ عنچوچکا.
175
334
10K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
8 months
- شغلت چیه؟ + خانم سرت کنِ میدون انقلابم.
Tweet media one
154
231
9K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۲۲/ جای خاصی نیست ولی خوشحالم باهاش. بالاخره دارم می‌نویسم، می‌نویسم و شما دوست دارین و می‌خونین. ۱۴ سال طول کشید راه برم، ۱۴ سالم طول کشید که خونده بشم. ۲۲ توییت براتون نوشتم که بگم ممنون شمام. بیکارم خودتونید. لینک خرید کتاب:
335
94
8K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۱/ بابابزرگم «سحر خیز» نبود، «سحر شَق» بود. اینطوری که ۵ صبح چنان سرحال و آماده بود که انگار ۱۱ ظهره. وقتی قرار بود با خدا بیامرز کاری انجام بدی می‌سپوختت. فرقی نمی‌کرد چه کاری، چه کار اداری چه خرید خونگی چه اسباب‌کشی، برای همه‌اش سحر اقدام می‌کرد. بنده‌خدا دشمن خواب آسوده بود.
Tweet media one
530
191
8K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۱/ یه خاله داریم خیلی موجود عجیبیه، عجیب به معنای کص‌مشنگ، نمی‌دونم چرا دوست دارم ازش بنویسم. خاله ۷۰ ساله ما مقیم استرالیاست، هر دو، سه سال میاد ایران، هیچ کار خاصی‌ام نداره، فقط میاد که ریده باشه تو چندین میلیون تومن پول بلیت.
952
318
8K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
واکنش بابام به ماجرای دیشب؛ بابام عالیه :)))))) مخصوصا پیغام آخرش …
Tweet media one
169
55
8K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۱/ بابام نقاشه، بابابزرگمم نقاش بود، بابای‌بابابزرگمم همینطور، شغل آبا و اجدادی. توی خاندان من نقاش نیستم، حمالم. حمال کلمات. یه بار می‌خواستم برم لقب نقاش رو از شناسنامه‌ام بردارم، گفت «تو گه خوردی»، منم برنداشتم. تازه ۱۶-۱۷ سالم بود که تب کاری بار آوردن بچه افتاد به جون بابام.
Tweet media one
209
146
7K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
2 months
بابام از گربه داشتن تو خونه متنفر بود؛ حالا آقا یه گربه داره که هر جا می‌ره اینجوری گل‌سینه‌اش میکنه و اونم چهارچنگولی می‌چسبه بهش؛ چیه این آدمیزاد...
Tweet media one
104
48
7K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
5 months
مرسی قزاقستان قزاقستان قانون بریدن آلت تناسلی افراد دارای بیماری پدوفیلی را تصویب کرد.
87
191
7K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۱/ ۲۰ سالم بود افتادم به صرافت مهاجرت به مالزی. لنگمو کردم تو یه کفش که باید برم، بابامم گفت برو ببینم چه گهی می‌خوای بخوری. گفت منم میام جاگیر شدی برمی‌گردم. راه افتادیم رفتیم مالزی. بی‌خبر توی یه محلی هتل گرفتیم که همه واسه کارای پایین‌کمری میومدن اونجا. طبقه هفتم جهنم بود.
423
216
7K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 month
۱/ کلاس دوم راهنمایی مجبور شدم وسط سال برم یه مدرسه که اعضاش در بسته‌بندی‌های شکیل از کون فیلم افتاده بودن. همون روز اول گفتن فردا کچل کن بیا، اینجا پاکیزگی مهمه؛ انگار من از فرق سر می‌ریدم. کچل کردم و رفتم مدرسه. صبح، مدیره چشم‌غره رفت و گفت «نماینده، برو جلو در دفتر تا بیام.»
Tweet media one
429
116
7K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
3 months
۱/ دو سالم بود که به دنیا اومد؛ همون تا زاییدنش و از سوراخ اومد بیرون، آوردن انداختنش رو تخت، منو تپوندن کنارش و عکس گرفتن. من که انگار آینده رو بو کشیده بودم در این لحظه بغض کردمو عر زدم. این چُس‌قنداقی بچه صمیمی‌ترین دوست مادرم بود، یعنی صمیمیت در حدی که تا زایید اومد خونه ما.
Tweet media one
374
101
7K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۱/ ماه رمضون بود. مدیر مدرسه کلاس به کلاس اومد گفت واسه فردا همه باید روزه باشیم. مدرسه تصمیم داشت افطاری بده و قرار بود به هر کی روزه نباشه کوفتم ندن. ما دهه شصتی بودیم، خر بودیم می‌گفتیم اینا اگه بفهمن فردام مثه باقی روزا، روزه نمی‌گیریم چوب به تَه‌‌مون می‌کنن. روزه رو گرفتیم.
432
230
6K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۱/ چند وقت پیش بابا رو با «دیوار» آشنا کردیم، تا الان فقط از سر رودربایستی خودمونم نذاشته واسه فروش، دیگه همه‌چی رو می‌ذاره دیوار. سیخ کباب تا توالت‌شور. ولی خب، روحیه ساده‌دلانه پدر، مادرای ما با این فضای وحشی اینترنت که سازگار نیست، واسه همین ماجرای دیشب پیش اومد. عرض می‌کنم.
280
155
6K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۱/ برنامه ریختیم بابام من و ببره استخر، از ذوق تو رختخواب شنای قورباغه می‌رفتم. قرار بود صبح پاشیم، صبحونه بخوریم و بریم. از همون خونه شورت رو کندم مایو پوشیدم. راس ساعت ۱۰ رفتم تو حیاط، منتظر. در حیاط رو باز کردم. ریدم به خودم، عمه‌ مامانم با پسر و دخترش از ماشین پیاده شدن.
352
88
6K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۱/ اسم دختر همسایه بغلیمون زیبا بود. زیبا جان، نمی‌دونم این نوشته رو می‌خونی یا نه، ولی من می‌خوام داستانی رو بگم که مامانت دوست داشت تکذیبش کنه. روزی که عن کردی به قد قبر فرش خونه ما و مامان ورپریده‌ات تمام زورش رو زد که بندازه گردن من. اون روز من ۸ سالم بود و تو ۵ سالت بود.
319
69
5K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
9 months
۱/ سرصبح شاش نکرده و صورت نشسته رفتیم روزنامه گرفتیم که جواب کنکورمونو ببینیم؛ نوید کجا قبول شده؟ سمنان. تا اون روز فقط اسم سمنان رو توی کتاب جغرافی دیده بودم، بابام گفت کجا قبول شدی؟ گفتم سمنان، گفت «جای بهتر نداره؟» گفتم «متاسفانه من کونم به قد سمنان پاره شده، همینه».
621
153
5K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
‌ ۱/ بابام می‌خواست ماشین بخره؛ منِ ۸ ساله ذوق داشتم، از روز اول تابستون دست گذاشتم تو دست بابا رفتیم عبدل‌آباد ماشین بخره. عبدل‌آباد یه خرتوخرسرایی بود. شتر با بارش لای هزار مدل ماشین گم می‌شد. من یه بند از پشت کمربند‌ تنبون بابام و چسبیده بودم گم نشم، اونم لا ماشینا می‌گشت.
243
116
5K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۱/ شش سالم بود، صبح چشم باز کردم دیدم یه دامن سفید نازک آویزون دسته در اتاقه. مامان تا دم در توالت همراهیم کرد و تاکید کرد خوب آل‌واوضاعت رو بشور، نمی‌دونستم چرا داره مشایعتم می‌کنه. تقریبا از ۴ سالگی روی تمیز ریدن و جیش مسلط شده بودم و کسی همراهیم نمی‌کرد. اِی دهه شصتی چُس‌بخت.
350
77
5K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
11 months
امروز یکی گفت تیپت شبیه روزنامه‌نگارای عصر مشروطه‌ست …
Tweet media one
164
13
5K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
دیروز یکی‌تون توصیه خوبی بهم کرد. گفت حالا که طرفدار پیدا کردی کاش فقط داستاناتو بنویسی و فکر نکنی می‌تونی درباره هر چیزی گُه اضافه بخوری. :)))))) بزرگوار بد حرفی نزد، فقط عصبی بود.
102
33
5K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۱/ در سن ۱۰ سالگی آنقدر جثه‌ام ترکه‌ای بود که ۷ ساله به نظر می‌آمد و همین بود که با خیال راحت میان اتاق‌های خوابگاه دختران می‌رفتم و می‌آمدم. روی تخت کنارشان می‌نشستم، توی نمازخانه درازکش تلویزیون مي‌دیدیم، مهمان حرف‌ها و درددل‌هایشان مي‌شدم، مادربزرگم سرپرست خوابگاه بود.
243
65
4K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
‌ ۱/ گفت پاشید با ماشین ببرمتون بیرون، کجا؟ دربند؛ با چی؟ وانت‌فولکس لگنی؛ کاش می‌گفت ولیعصر، اصلا می‌گفت ورامین، یه جای صاف نه دربندی که جاده‌ش از بس سیخکی بود که ادم آرتروز گردن می‌گرفت تهش و نگاه کنه. بالاخره بچه بودیم تو کون‌مون شادی برپا می‌شد از بیرون رفتن. راه افتادیم.
417
100
4K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
بابام زنگ زده میگه:«بچه هر گهی تو زندگی خوردی رو که داری می‌نویسی، یکم کار منم تبلیغ کن نمی‌میری که»؛ گفتم باشه بابا فردا ماجرای یکی از دفعاتی که بردیم سر کار رو می‌نویسم شماره و پیج اینستاگرامتم می‌ذارم ولی سانسور نداریما؛ گفت «سگ‌خور، تو بنویس سانسور نکن»… فردا داستان داریم.
Tweet media one
102
42
4K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
8 months
منتظر ماشین بودم، پیرزنه زل زد به موهام و رفت و رفت و رفت تا خورد به تیرچراغ‌برق، برگشت گفت: «خاک بر سر بی‌آبروت کنن، عوضی» و رفت.
Tweet media one
205
30
4K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۷/ من جای بابا مامانم بودم چنین حرفی بهم می‌زدن می‌گفتم نه، نمی‌صرفه، اینو می‌ذارم تو انباری یکی دیگه جاش درست می‌کنم. والا، نیم‌ساعت دودول‌بازی کنی، ۹ ماه رو دل بکشی، آخرش یه ملخ تصادفی به دنیا بیاد که تازه ۱۵ سال طول بکشه که «شاید» راه بره؟ بابا، مامان خیلی مشتی بودین به خدا.
8
9
4K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۲۱/ در تمام اون سال‌ها تنها کاری که بی‌وقفه انجام دادم کتاب خوندن بود. یه کرم‌کتاب. به سرم افتاد برم روزنامه‌نگار شم. ۵ سالی‌ام اینکار و کردم، دلم می‌خواست نویسنده بشم تا اینکه یه گوزنامه‌نگار توی ایران باشم. خیلی نوشتم و خیلی طول کشید که برسم به اینجا، که خب جای خاصی نیست.
7
7
4K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۱۱/ بلند شدیم اومدیم، دیگه ۶ سالم شده بود، همچنان کالسکه‌نشین بودم. پایی واسه راه رفتن نداشتم. تو خیابون از بغل آدما که رد می‌شدیم دیوثا می‌گفتن «نگا، عجب بچه گوهیه، نره‌خر پاشو راه برو». ممنونم قرمساقا که باعث شدین پا در آوردن برای خودمم هدف شه، که بیام پام و بکنم تو کونتون.
7
7
4K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۵/ این زن و شوهر تمرکزشون رو گذاشتن رو پا من. یعنی قسم می‌خورم اگه کلا پا نداشتمم بابام یه کاری می‌کرد پا در بیارم، تو کتش نمی‌رفت این حرفا. آقا، این بچه کلا کشکک زانو نداره، پاهاش پرانتزیه، نرمی‌ شدید استخون داره، بیخیال شو. حالا جواب بابام:«من از این قهرمان دو میدونی می‌سازم».
5
5
4K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
7 months
۱/ @digipay_team دیجی‌پی سلام، خوبی؟ من به رازتون پی بردم، گفتم اول به خودتون بگم؛ نه، نترسید هَک نشدید، من اگه هَکر بودم راست می‌رفتم سراغ بانک ملی که سال‌ها پیش سر یه قسط چسکی به ننه ضامنمم زنگ زده بود. بذارید قصه راز شما رو از اولش بگم، دقیقا از جمله‌ای که زدید سردر سایت.
Tweet media one
249
152
4K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
اوایل سال ۹۸ تهران شد پر پروانه‌های سفید، می‌گفتن نگاه نکنید سفیدن، شگون ندارن. خندیدیم گفتیم اتفاقا خیلی قشنگن، ولی همه این روزا از همون ۹۸ شروع شد، پروانه‌ها اومده بودن خوشی‌ها رو ببرن؟
142
121
4K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۱۶/ افتادم به راه رفتن. لق‌لق می‌زدم، سکندری می‌خوردم، وقت راه رفتن از پشت شبیه موسی‌کو‌تقی بودم. بچه‌ها می‌گفتن تو فقط راه برو ما بخندیم. راه می‌رفتم که بخندن، تخمم نبود. وقتی می‌خواستم بهشون حال بدم براشون می‌دوییدم. وقتی می‌دوییدم دیگه شاش‌بند می‌شدن. عینهو سوسه‌لنگ بودم.
15
7
4K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
منتقد فقط بابام :)))))) بچه‌ها، از این به بعد تعداد کون‌های به کار رفته در ماجراها(جدی) کم می‌شه …
Tweet media one
199
30
4K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۲۰/ رفتم مالزی، دیدم تو خانواده‌مون دلتنگ شدن انگاری ارثیه، منم دلم تنگ شد برگشتم. عمه‌‌ام وقت برگشت گفت «گه خوردی برگشتی، ما اینهمه واسه رفتنت گریه کردیم، خاک به سر». دیدم بیکارم، رفتم کنار خیابون انقلاب دست‌فروشی کردم، شهرداری اومد بارم و برد، یه بیلاخم بهم داد. دیگه نرفتم.
3
8
4K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
9 months
وقتی اهنگ «عروسکی بودم برات که تو بهش نفس دادی» شادمهر منتشر شد من در این سن و این شکلی بودم، بعد با غصه این اهنگو گوش میدادم؛ اخه گوزو برو درستو بخون!
Tweet media one
96
23
4K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
4 years
۸/ در نهایت اینکه آویزون دوست و رفیق و هم‌دانشگاهی نشید چرا که یه صبح سرد ساعت ۵ و با بهونه‌های خنده‌دار دک‌تون می‌کنن، تازه اگر خیلی محترمانه بخوان رفتار کنن باهاتون. تمام.
74
15
4K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۱۵/ این وسط یه‌بارم بادفتخ گرفتم. خب خدا، می‌خاری؟ کرم داری؟ تو هر چی نقص بود تپوندی تو ما، بادفتخ و می‌سپردی به یکی دیگه. دوباره اتاق عمل. خلاصه ۱۳ سالگی چند قدمی راه رفتم. عجب حسی داشت. انگار ۱۳ سال تو زیرزمین بودم و یهو رفته بودم پنت‌هاوس. این بالا چقدر خوش آب‌وهواست پفیوزا.
4
6
4K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۱۷/ هنوز کفش مخصوص می‌پوشیدم. آهنی و سنگین. کسی نزدیکم نمی‌شد. یاد گرفته بودم با اون کفشا بکوبم ساق پای آدم دیوث. به خاطر یک‌ویه‌ور بودن پاهام و لاغری مفرط مدیر و ناظم کاریم نداشتن. هر کی شکایت می‌کرد می‌گفتن اینو خدا زده، ببخشینش. آره بی‌پدرا، ببخشید تا دفعه بعد محکم‌تر بزنم.
2
7
4K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۲۳/ خلاصه دیگه خسته شدم از نوشتن، هروقت با یه ادم سوپر گه روبه‌‌رو شدید یادتون بیاد خاله من ازش گه‌تره‌ و سعی کنید آروم باشید. خاله، انشالله نفرین گربه‌هایی که بهشون غذا مسموم می‌دی همیشه پشت ماتحتت باشه، عین سایه دنبالت بیاد.
196
7
4K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۳/ می‌گفتن یه مشکل مادرزادی و ژنتیکیه ولی تا پنج نسل رو بررسی کرده بودن و کسی مثل من توی خانواده نبود. خب ژن کج‌وکوله‌‌گی باید پنج نسل ساکت می‌موند و نوبت من که می‌شد می‌رفت تو کون ما؟ دنیای تخم‌سگ. مشخص بود این بچه کلا با راه رفتن باید خداحافظی کنه، دوییدن موقوف، بچسب به زمین.
4
4
4K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۱۳/ دکتره بالاخره موفق شد پاهام و صاف کنه، قشنگ شق و سیخ. مشکل این بود همینطوری شق می‌موند، نه خم می‌شد نه تکون می‌خورد. این همه خاطره و داستان که می‌بینن ریشه توی پاهام داره می‌دونین چرا؟ چون همیشه در صحنه حاضر بودم. از صبح تا شب یه جا چسبیده بودم به زمین. همه چیز رو می‌دیدم.
2
6
4K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۱/ ببینین، نفرت از خاله سر یه سوغاتی چُسکی و پستونای آویزون نیست، بذرش پیش از تولدم کاشته شده، عرض میکنم خدمت شما. بابا و مامان من ازدواج می‌کنن، بابام کونش پاره می‌شه یه پولی می‌ذاره کنار ماه‌عسل مامان و ببره هتل هایت عباس‌آباد، هتل هایت خودش چسی‌ناشتا بوده اون زمان.
302
69
4K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۱۴/ همه چیز رو حفظ می‌کردم، تو ذهنم می‌چلوندم. تفریحی که نداشتم، مجبور بودم تو مغزم شر و ور ذخیره کنم. از ۷ سالگی یه بند راهی اتاق عمل بودم. همیشه یه جام تو گچ بود. پا، کاسه‌کون، مچ پا، کون‌وکپل. بابام هر چی کار می‌کرد می‌ریخت حلق دکتر و پرستار و بیمارستان. که این سنده سرپا شه.
5
5
4K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۱۲/ موقع مدرسه بدبختی بود. مامانم بغلم می‌کرد می‌برد سر کلاس می‌ذاشت رو نیمکت، ظهرم برمی‌گشت از همونجا برم می‌داشت می‌برد. عینهو گلدون. از اونور بچه‌های تخم‌جن که می‌دونستن من نمی‌تونم راه برم هر انگشتی به ماتحت ما می‌کردن. منم خجالتی و ترسو، تا ظهر بشه سه بار می‌ریدم به خودم.
10
6
4K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۹/ یعنی به موازات صاف شدن پای من، دهن بابا مامانمم صاف می‌شد. راه رفتن که تعطیل. بچه سه‌ساله‌ای بودم که یه سر عین عن پهن زمین بودم. این وسط دری به تخته‌ خورد و رفتیم اتریش، سر تخم موندگار شدیم، اتریشی شدیم رفت. خب، بد نبود ذاتا، ولی عن زمین‌چسب چه فرق داره ایران باشه یا اتریش؟
3
8
4K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۱۸/ دکتر حیدریان در ۱۶ سالگی پایان ماموریت پا رو اعلام کرد. بالاخره تونستم به چیزای دیگه‌ام جز پا فکر کنم. مثلا با هم‌کلاسیا برم دختربازی، هر چند هیچ دختری نگام نمی‌کرد. من ریغوماستی میون بچه‌خوشگلای قدبلند، اولین نفری که باهام دوست شد فرداش ولم کرد رفت با رفیقم، چه عجول.
5
5
4K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۲/ بابا، مامانم دوستم داشتن، ولی خب شاید چاره‌ای هم نداشتن. توده‌ای که به دنیا اومده بود رو هر کی مي‌دید اینجوری بود که «خب، مبارکه، تو راه رفته زیر لاستیک تریلی؟» مرکز نقص فنی کمر به پایین بود، نخیر، دک‌ودول سر جا بود، اونجا مشکلی نداشت. منظورم کاسه‌کون و لگن و پاهاست.
13
7
4K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۶/ همون روز سوم تولد یه دکتر کله‌گنده - به واقع کله خربزه‌ای‌شکل بزرگی داشت- پیدا کردن به اسم دکتر حیدریان. این دکتره مثل بابام بدپیله بود. گفت «آره، اوضاعش داغونه، ولی درستش می‌کنم». خب دکتر چطوری؟ «هیچی تا ۱۵ سالگی باید روش کار کنیم». شمرده بخون: ۱۵-سالگی، ۱۵ سال.
10
6
4K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۸/ این دو تا، تابستون و زمستون این چسه‌بچه رو می‌گرفتن زیر بغل، می‌رفتن خدمت دکتر. ببینین، پاهام پرانتزی نبود، چیزی نمونده بود نیم‌دایره بشن. دکتر یه آتل آهنی و یه کفش مخصوص چسبوند در ماتحت من، که هر هفته باید ۲ سانت زاویه‌اش رو عوض می‌کرد. می‌خواست در طول زمان پاهام صاف بشن.
3
5
4K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۱۹/ وقتی دیدم در حوزه قدوهیکل آنچنان چیزی واسه ارائه ندارم و رو قیافه‌ام نمی‌تونم حساب خاصی باز کنم دنبال چیزای دیگه گشتم. مثلا رفتم ویلون‌زدن یاد گرفتم، که خب کونم پاره شد و آخرش پخی نشدم. رفتم معماری خوندم، آخرم دیدم ریدم با درس خوندنم، از دانشگاه انصراف دادم. تب مهاجرت گرفتم.
1
6
4K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۴/ احیانا در طول این ۳۵ سال باید می‌نشستم رو ویلچر و مسئولین سگ‌صاحاب رو فحش می‌دادم که به معلول‌ها و وضعیت زندگی‌شون توجه نمی‌کنن، همینطور شد، مسئولین سگ‌صاحاب و فحش می‌دم، ولی سر موضوعات دیگه. چون پدر و مادر خیلی خوش‌بین و خستگی‌ناپذیر و «عبدالله‌ پیگیر» داشتم ویلچرنشین نشدم.
2
4
4K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۱/ عروسی دایی بود، از هلند اومده بود عروسی بگیرن و برن، از این عروسی پرچسان‌فیسان بریزبپاشا. از اینا که بی‌ام‌و کرایه کنن، فیلم‌بردارا دراز بکشن رو زمین از کت‌واک عروس فیلم بگیرن و ده مدل غذا بدن و مهمونا رو جوجه‌چینی مرصع‌پلو بریزن و ژله بندازن روش بخورن و برن خونه اسهال شن.
118
52
4K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
3 months
فاصله این دو تا عکس ۳۲ ساله… سی و دو - سال.
Tweet media one
Tweet media two
161
7
4K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
8 months
۱/ شاید شما یادتون نیاد ولی یه زمانی «گلدکوئست» از زگیل تانسلی همه‌گیرتر و خطرناک‌تر بود. می‌پرسید «گلدکوئست» چیه؟ شما رو می‌بردن تو یه دفتری می‌گفتن از الان تو بال چپ ناصر خرک‌چی هستی، اگه بری چهار نفر بیاری بچپونی چپ و راست خودت چس‌دلار سود می‌گیری.
213
51
4K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۱۰/ بالاخره سیمرغ خوشبختی می‌شینه روی شونه هر آدمی، سیمرغه اومد نشست رو شونه ما، اتریشی شدیم، ولی معلوم نیست این سیمرغ خوارچهارپاره اسهال شد یا ما رو به عنش حساب کرد، پر کشید رفت. مامانم دلم واسه خانواده بابام تنگ شد، گفت نه، من می‌خوام برم ایران پش اونا. ریدم به دل و دلتنگیاش.
3
6
4K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
2 months
۱/ پارک آبی که افتتاح شد، اولین کاری که کردم چی بود؟ احتمالا درست حدس زدین؛ آونگ خشتک بابام شدم که منو ببر پارک آبی. گفت «پسر نمی‌دونیم اونجا چی به چیه، یهو می‌افتی باز لنگت کج می‌شه بیا درستش کن»، چنگ زدم به رَک و رُمب نداشتم که «من می‌خوام، بریم، بریم» اونم ناچار شد قبول کنه.
Tweet media one
223
66
4K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۱/ اسم مادره مریم بود و اسم دخترش نازیلا. از دوستای خانوادگی قدیمی مادربزرگم بودن. مشهد زندگی می‌کردن و هر از گاهی میومدن تهران به ما سر بزنن. وقتی قرار بود بیان من ۱۲-۱۳ ساله خوشحال می‌شدم که سه روز فرح‌بخش در پیشه. نخیر، به خاطر دخترش نازیلا نبود، صبر بفرمایید.
143
70
4K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۱/ این مرد از همون زمان شانس نداشت، روز اول فوتش آدما می‌افتادن دنبال تفریح و راه و روشی که تعطیلاتشون رو پر کنن. منی که ۱۴ خرداد سال ۶۸ تازه یک سال و سه‌ ماهم بوده پام کشیده می‌شه به یکی از همین برنامه‌ها. گناه نکرده‌شم پای مامان و بابام، من که یه چسه‌بچه لای پتو بودم.
Tweet media one
142
72
3K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
3 months
محال ممکنه ندونن با این گشت‌ارشاد چه خشم و نفرتی دارن انباشته می‌کنن، مگر اینکه قصدشون همین باشه، اگر نه هیچ دلیلی نداره یک سیستم، به طور ناآگاهانه مردمش رو عصبانی کنه و به طور همه‌گیر تصمیمش رو اجرا هم بکنه.
46
115
4K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
4 years
۵/ معتادا، حتی اون‌ها که ادای مشتی بودن و رفیق بودن رو در میارن و می‌خوان بهتون کمک کنن رو نادیده بگیرید، ازشون فراری باشید. اونا شما رو به عنوان یه فرصت می‌بینن. از سرما یا گرسنگی در حال مرگ بودید توی چاله معتاد چپه نشید.
5
8
3K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
4 years
۴/ باید به ترکیب غذای تکراری عادت کنید اما میشه با چند قلم مدت‌های طولانی سر کنید. نون سنگک ( چون بیشتر سیر نگه می‌داره)، چیپس (چون طعم‌داره)، گشنیز و جعفری واسه فیبرش و پنیر. تقریبا یک سال چنین ترکیبی نجاتم می‌داد. همه‌ش رو با هم نباید بخورید. گاهی نون و پنیر، گاهی چیپس و سبزی.
4
5
3K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
4 years
۷/ با کسی درگیر نشید و اگر مردم یه منطقه بند کردن بهتون اونجا رو ترک کنید. شما مجبورید توی خیابون بخوابید ولی آدم خیابونی نیستید. پس کمتر به چشم بیایید. اگر بتونید با پلیس‌های یه منطقه رفیق شید خیلی راحت می‌شه کارتون.
7
5
3K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
4 years
۳/ ایستگاه راه‌آهن و مسجد جای خوبی واسه خواب نیست. چون نمی‌ذارن بخوابید. بهترین جا گوشه یه پارکه که از دید هم خارج باشه، من دانشجوی شهرستان بودم و می‌تونستم کسری خواب رو سر کلاس جبران کنم ولی گوشه یه پارک همیشه راحت‌تر می‌شد چرت زد تا توی مسجد، حتی توی زمستون.
4
8
3K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
4 years
۲/ یه چاقوی بدون ضامن داشته باشید و همیشه توی جیب‌تون باشه. چاقو ضامن‌دار به کار نمیاد. اگر راست دستید چاقو باید جیب سمت راستتون باشه. این چاقو فقط زمان نیاز به دفاع صد در صد به کار میاد نه اینکه صدای عطسه شنیدیدن بکشیدش بیرون.
11
7
3K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۱/ عرض به حضور شما، گفتم با دکتر و میخ‌وسیخ توی پام مشکل نداشتم، عادت کرده بودم. اگه خاطرتون باشه اینم گفتم که وسط گرفتاری لنگ و پاچه، بادفتخ(فتق) هم افتاد به جونم. این بادفتق بد بلایی بود. دعا به جونتون می‌کنم که گرفتار این گه‌پدر نشید. یادمه ۷ سالم بود و نشسته بودم سر کلاس.
Tweet media one
201
66
3K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
4 years
۶/ پرسه‌زنی نکنید. چرخ و دور نزنید. باید توی یه محدوده گردش خیلی بسته باشید. تا جای ممکن نباید زیاد به چشم کسی بیایید. لباس و سر و وضع‌تون رو هم تمیز نگه دارید. ترجیحا دو دست لباس داشته باشید توی کوله‌تون و هر وقت نیاز شد بدید اتوشویی‌‌ها سریع تمیزشون کنن.
2
5
3K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۱/ از نوجوونی از کار فنی گه بارم نبود، اصلا این پیچ و سیم و سیخ و سیم‌پیچ و موتور و پمپ و دلر و داشاق و هر چی هست و نمی‌فهمیدم. بابام ولی اصرار داشت از کون‌گشادیه، پس تاکید داشت سر هر کار فنی من کمک نفر اول باشم. سر من و تو هر سوراخی می‌کرد، سوراخ اگزوز، سوراخ کولر، سوراخ موتور.
Tweet media one
206
60
3K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۱۸/ اگه هتل توچال رفته باشید بهتره بدونید اونم یکی از کارای بابامه. تازه توی آموزش و یاد دادن پتینه و نقاشی‌ام هیچ خسیس نیست. البته پولم می‌گیره‌ها، ولی خوب آموزش می‌ده. خلاصه ازش حمایت کنین، بذارید بفهمه پسرش اگه نقاش نشد، عوضش یه کاری بلده. پیج بابا:
67
30
3K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۶/ اگه خیلی دوستت داشته باشه درهای نعمت این کمد گه رو به روت باز می‌کنه. یه شورت بهت سوغاتی می‌ده که انقدر توی کمد مونده تار و پودش پوسیده. در حدی که توش بگوزی- یه گوز خیلی کوچیک- عین قاصدک پر پر می‌شه. یا یه پیرهن بهت می‌ده که قبلا سفید بوده و دست بی‌رحم زمان زردش کرده.
10
4
3K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
7 months
بابابزرگم جوونیاش عاشق یه زنی می‌شه اما بهم نمی‌رسن، می‌ره عکسشو رو دستش خالکوبی می‌کنه در دو مدل: لخت و پرتره. تازه بابابزرگم سپهبد ارتش شاهنشاهی‌ام بود، فقط درجه‌هاش رو لباسش نبود، رو تنش بود.
Tweet media one
Tweet media two
174
21
3K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۱/ می‌گفتن آشغالارو سر ساعت ۹ شب بذارید جلو در، بابابزرگ منم اسطوره وقت‌شناسی، راس ساعت ۸:۵۹ دقیقه باید آشغالا بسته‌بندی شده حاضر می‌شد که بره بذاره جلوی در. آشغالا رو که می‌ذاشت جلو در در یه انتظار عجیبی فرو می‌رفت. توقع داشت شهرداری راس ساعت ۹:۰۱ دقیقه بیاد آشغالا رو ببره.
Tweet media one
157
72
3K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۱/ عمو وسطی من مردک لنگ‌دراز، بی‌عقل، با بهره هوشی کم و سرجمع آدم بی‌مصرفی بود. بابام می‌گفت این داداش ما عقلش کف پاهاشه. کلا زندگی واسه این الدنگ شوخی بود، چیزی که بدترش می‌کرد این بود که فقط تو زندگی خودش نمی‌رید، شعاع ریدنش گسترده بود. قشنگ طوری رقیق می‌رید که همه جا پخش شه.
Tweet media one
117
42
3K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۳/ عاشق سوغاتی آوردنه، ولی وقتی سوغاتی‌تو بهت می‌ده می‌خوای بالا بیاری روش. پنج سال پیش‌ که اومد برام یه ناخن‌گیر آورد که روش عکس پرچم سنگاپور بود، اونطرفشم نوشته بود به سنگاپور خوش آمدید. خاله‌ تو نمی‌گی من می‌فهمم اینو یه جا بهت اشانتیون دادن؟
12
4
3K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
11 months
۱/ @pakdairy_ سلام شرکت پاک، خوبین؟ من یه نظریه‌ای دارم گفتم از خودتون بپرسم. ما صبح به صبح خامه صبحونه پاک می‌خوریم، با نون‌ بربری و عسل. حالا کاری نداریم مساله اینه خامه شما در سی روز یک ماه، سی وضعیت مختلف به نمایش می‌ذاره. یعنی هیچ روزی مثه روز قبل نیست. بیایید عرض می‌کنم.
Tweet media one
213
63
3K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۴/ یه بار یه عروسک کوالا اورده بود که روش آرم یه رستوران بود و روش نوشته بود: نوش جان! زنیکه حناق بخوری، رفتی لمبوندی این تخم‌خر و آوردی سوغاتی؟نه که پیر شده باشه اینکارو کنه‌ها، خواهراش می‌گن از جوونی همینجور چس‌خور و خسیس و نفهم بوده. این فقط نوک کوه یخ بود، بقیه‌شو بخون.
8
2
3K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
پایان/ در نهایت واسه افطار یه کاسه آش خوردیم، سه تا بامیه و یه لیوان چایی شاش‌خری. فرداش دوباره نصف بچه‌ها نیومدن مدرسه. از زور فشار دیروز هنوز سر بلند نکرده بودن. تا شکما باز سفت بشه و دل و روده سر جاش بیاد زمان نیاز بود. دیگه تا آخر ماه رمضون مدرسه افطاری نداد، لطف بزرگی کرد.
82
3
3K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
9 months
راننده اسنپ می‌گه من حرف دو تا زن رو تو زندگیم گوش می‌دم، یکی زن خودم یکی این زنه که رو نقشه آدرس می‌ده.
35
26
3K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۱/ صدای ماشین اکبر به گوشمون آشنا بود. از سر کوچه که می‌پیچید عزا می‌گرفتیم که «مستراح‌خان» اومد. رانندگی درستی‌ام نداشت، طور کثافتی اون پیکان سر تا ته مالیده و رنک‌ریخته‌اش رو می‌روند؛ هی گاز خرکی و میخ ترمز، یه نوع رانندگی که مستقیم از کیفیت تریاکش اثر می‌گرفت. چنین آدمی بود.
136
41
3K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
7 months
پفیوز هر دو ماه یه‌بار ۸۱۲ تا سکه پیدا می‌کنه !
Tweet media one
103
17
3K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۲۲/ خواهره می‌رفته دستشویی این داد می‌کشیده:«اب و ببند، اینجا ایران نیست، گرونیه، بیا بیرون، وای دلم پیچ می‌زنه، بیا بیرون من برم.» بدبخت توی سفرش نه درست می‌خورد،نه درست می‌رید، نه درست می‌کپید. خب ریدم وسط اون سیدنی که توی خر ساکنشی آخه، نفهم خواهرته، بزار راحت برینه حداقل.
12
2
3K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
خیلی با پدربزرگم عشق می‌کردم؛ توی بچگی کنارش دراز می‌کشیدم خالکوبی‌هاش رو نگاه می‌کردم. داستان زندگی عجیبی‌ام داشت. توی ۱۴ سالگی به خاطر ناپدریش از باکو تنهایی فرار کرده و اومده بود تا رشت، تک و تنها؛ هیچوقتم برنگشت.
Tweet media one
Tweet media two
Tweet media three
Tweet media four
67
26
3K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۲/ از زمستون بیزاره‌، یعنی زمستون اگه آدم بود�� این به قتل می‌رسوندش. چون کص‌مشنگه دقیقا اول زمستون میاد ایران، تا اخر زمستون ۳ ماه می‌مونه، تو خونه یه زیرپیرهن می‌پوشه، یه پیرهن استین‌بلند، یه ژاکت بی‌استین، یه ژاکت با استین و یه سردوشی پشمی؛ باز می‌گه سرده، خب تابستون بیا زنک.
10
4
3K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
8 months
۱/ یه هفته نمی‌شد بابام برام کامپیوتر خریده بودم که با واقعیتی به نام «فیلم خاک‌برسری» آشنا شدم. هنوز قدم به دنیای اینترنت نذاشته بودم، آشنایی از طریق دست به دست کردن یه سی‌دی حاصل شد. تمام کلاس ثانیه به ثانیه این جفت‌گیری پرحرارت رو دیده بودن و آخرین نفر به دست من رسید.
152
55
3K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
فکر کن یه روز نویسنده معروف و بزرگی بشم، بگن از کجا شروع کردی؟ بگم از خاله تخمیم. :))))) خلاصه شروعش کردم … منتظر باشین.
Tweet media one
224
29
3K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
8 months
سبزآبی گرم‌ترین رنگ دنیاست.
Tweet media one
267
11
3K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
7 months
۱/ می‌پرسیدیم «بابابزرگ جدی تو اون سن عاشق شده بودی؟» می‌گفت «من عاشق نشده بودم، اون شده بود»، مامان‌بزرگم می‌گفت «یعنی تو هیچ؟» جواب می‌داد «نوجوون چهارده ساله چشمش به درخت چنارم بیوفته سُنبلش می‌شکفته عاشق می‌شه، این که جای خود»، می‌پرسیدیم «یعنی فقط سنبلت شکفته بود؟» می‌خندید.
Tweet media one
Tweet media two
Tweet media three
86
43
3K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۱۵/ می‌ره عقب می‌شینه میگه:«وای گفتم نخورم، حالا تا صبح بی‌ خوابم». زر می‌زنه، هر شب چنان می‌خوابه که خرناسش می‌رینه به خواب بقیه. من به خاطر این خاله از استرالیا بدم میاد، حتی فکر مهاجرت استرالیا رو که می‌کنم می‌خوام عق بزنم. اصلا چون استرالیا به این اقامت داده یعنی کشور گهیه.
7
2
3K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۶/ جاکش واسه خودش دین اختراع کرد. رفتن برامون کلوچه آوردن. نفری یه نصفه خوردیم. جاکش‌خان فرمودن نصفه باطل نمی‌کنه. رنگ صورت‌مون شده بود مثه خربزه. کلوچه‌ها سیرمون نکرد هیچی، به پنج دقیقه نکشیده اسهال شدیم. شکما همه شل. باز گروه‌های ۴ نفری، دست به کون، بدو بدو سمت توالت: «لشکر عن»
14
4
3K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
7 months
اگه تو انقدر مهربون نبودی امروز من حتی نمی‌تونستم راه برم؛ مامان.
Tweet media one
32
2
3K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۱/ می‌گفت احساس می‌کند یک مارماهی توی دلش می‌لولد، مدت‌ها بود که دل‌درد داشت. همراهش بودم، وقتی رضایت داد که دکتری را ببینیم. مثل یک ماه بعد وقتی خبر دادند مشکوک به سرطان است. دختر قشنگی بود، ماه‌پیشانی، ظریف و شکننده، مو مشکی و چشم‌ها سیاه و ابروهایی کمانی.
260
73
3K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
9 months
۱/ زیاد خبر ندارم، دیگران اما می‌گن به این سه‌چرخه محبوبم می‌گفتم «دودولی»؛ دودولی برداشت کودکانه از کلمه «دوچرخه» بود، که حتی همینم اشتباه بود، چون در حقیقت این وسیله سه‌چرخه بود نه دوچرخه. این «دودولی» گفتنم برای همه جذاب بود، «نوید چی سواری؟ دودولی»، «نوید چی می‌خوای؟دودولی».
Tweet media one
116
28
3K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۷/ مامانم همیشه سوغاتیاشو می‌کنه توی یه مشما، می‌بره خفه‌ترین جای خونه قایم می‌کنه که چشمش به این توده کثافت نیوفته. حالا این خالهه می‌بینه رسما داره آشغال هدیه می‌ده، همه هم می‌فهمن آشغالن ولی تا برگرده استرالیا مدام می‌پرسه:«خوشت اومد خاله؟ قشنگه؟ اینا خیلی گروننا». برو دیوث.
5
2
3K
@navidmanam
🧑🏼‍💻نوید
1 year
۱/ اطمینان داشتم از سربازی معاف می‌شم، کاراشو با گردن افراشته انجام دادم، توی زندگی از هر چی مطمئن نبودم از این خیالم جمع بود، ساده‌دلانه می‌گفتم هر جا ستاره اقبالم کج بوده اینجا دیگه سالم کار می‌کنه. اون روزی‌ام که رفتم پادگان عشرت‌آباد با شق‌ترین و افراشته‌ترین حالت گردن رفتم.
109
28
3K