امروز که واسه تسویه حساب رفتم کارخونه ی شالیکوبی، خیلی اتفاقی دیدم یه کشاورز نشسته داره گریه میکنه، منم حقیقتش قصد خرید مجدد نداشتم، چون به اندازه ی مشتریای خودم، برنج خریده بودم از قبل، ولی دیدم طرف به مشکل خورده و پول نیازه، 3 تن برنجشو یکسره با قیمتی که خودش گفت، خریدم ازش.(1)