یارم به یک لا پیرهن ، خوابیده زیر نسترن
ترسم که بوی نسترن، مست است و هشیارش کند
ای آفتاب آهسته نه ، پا در حریم یار من!
ترسم صدای پای تو، خواب است و بیدارش کند🥺
شاعر : علی تراب جهرمی
#شجریان
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
به چه دیر ماندی ای صبح که جان من برآمد
بزه کردی و نکردند مؤذنان ثوابی
#سعدی
#شجریان
مده ای رفیق پندم که نظر بر او فکندم
تو میان ما ندانی که چه میرود نهانی
مزن ای عدو به تیرم که بدین قدر نمیرم
خبرش بگو که جانت بدهم به مژدگانی🥹🥹
#سعدی
#شجریان
تا جان به عشقت بنده شد، زین بندگی تابنده شد
تا دل ز نامت زنده شد، پر شد دو عالم نام دل
جانا دلم از چشم بد، نه هوش دارد نه خرد
تا از شراب عشق خود، پر باده کردی جام دل🥹🥹
#عطار
#استادشجریان
گم شدم در خود نمیدانم کجا پیدا شدم
شبنمی بودم ز دریا غرقه در دریا شدم
سایهای بودم از اول بر زمین افتاده خوار
راست کان خورشید پیدا گشت ناپیدا شدم🥺
#عطار
#شجریان
ما را همه شب نمیبرد خواب
ای خفتهٔ روزگار دریاب
در بادیه تشنگان بمردند
وز حله به کوفه میرود آب
ای سخت کمان سست پیمان
این بود وفای عهد اصحاب😡
#سعدی
#شجریان
بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی
به کجا روم ز دستت که نمیدهی مجالی
نه ره گریز دارم نه طریق آشنایی
چه غم اوفتادهای را که تواند اختیاری
چه خوش است در فراقی همه عمر صبر کردن
به امید آن که روزی به کف اوفتد وصالی
گفتم لب تو را که دل من تو بردهای
گفتا کدام دل؟ چه نشان؟ کی؟ کجا؟ که برد؟!!!🥺🥺
حکایت اونجایی که دلت رو بازی داد ولی تو دل دادی و گفتی که دلم را برده ای … حاشا کرد گفت کدام دل به کدام نشان ؟کی و کجا و اصلا کی برد ؟!!!
#سعدی
#شجریان
دست به جان نمیرسد تا به تو برفشانمش
بر که توان نهاد دل تا ز تو واستانمش
قوت شرح عشق تو نیست زبان خامه را
گرد در امید تو چند به سر دوانمش🥺🥺
#سعدی
#شجریان
در آستینِ مُرَقَع پیاله پنهان کن
که همچو چشمِ صُراحی زمانه خونریز است🥺
گر چه باده فَرَح بخش و باد گُلبیز است
به بانگِ چَنگ مخور مِی که مُحتَسِب تیز است🥺
#حضرت_حافظ
#استاد_شجریان
#زکریای_رازی
#روز_داروساز
آمدهام بهار خوش پیش تو ای درخت گل
تا که کنار گیرمت خوش خوش و میفشانمت
آمدهام که تا تو را جلوه دهم در این سرا
همچو دعای عاشقان فوق فلک رسانمت😍
#مولانا
#پریسا
برسان باده که غم روی نمود ای ساقی
این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی
حالیا عکس دل ما است در آیینهی جام
تا چه رنگ آورد این چرخ کبود ای ساقی
#سایه
#شجریان
گر چنان است که روی من مسکین گدا را
به در غیر ببینی ز در خویش برانم
من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم
نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم🥺🥺
#سعدی
#استاد_شجریان
اول دلم را صفا داد، آیینهام را جلا داد
آخر به باد فنا داد، عشق تو خاکستر من
بار غم عشق او را گردون نیارد تحمل
چون میتواند کشیدن این پیکر لاغر من
#صفای اصفهانی
#محمدرضاشجریان
پیراهنی از برگ گل از بهر یارم دوختم...
از بس لطیف است آن بدن... ترسم که آزارش کند...
ای آفتاب آهسته نه... پا در حریم یار من ...
ترسم صدای پای تو ...خواب است و بیدارش کند...
پروانه امشب پر نزن... اندر حریم یار من...
ترسم صدای شه پرت قدری دل آزارش کند...
#سپیده_رئیس_سادات
ساقیا جامِ مِیام دِه که نگارندهٔ غیب
نیست معلوم که در پردهٔ اسرار چه کرد
آن که پُرنقش زد این دایرهٔ مینایی
کس ندانست که در گردشِ پرگار چه کرد🧐🧐
#حضرت_حافظ
#استاد_شجریان