پوپک عاشق ماشین و دور دوره و وقتی با کوله میبرمش خیلی جلب توجه میشه و خیلیها قربون صدقش میرن و به همدیگه نشونش میدن.
امشب تو مغازه داشتم خرید میکردم یه خانوم فروشنده پشتم واستاده بود هی تق تق میزد به شیشهی کوله که مثلا توجه پوپک رو جلب کنه منم اول چیزی نگفتم/۱
به لطف توییتر فهمیدم باید پای این بچه رو ببوسم من🥲
یه سال اول خیلی باهاش مشکل داشتم ولی کم کم تبدیل شد به منطقیترین بچهی دنیا!
اینطوری که من تو خونهم کلی گیاه دارم، کلی ظرف و چیزهای تزیینی دارم... نه با اونا کار داره نه با وسایل خونه./۱
من و این دختره که وسط اسبابکشی از خونه مامان به خونه خودم با دست شکسته اومد سمتم و الان هرکی خال لبش رو میبینه بهم میگه انگار جدی جدی خودت زاییدیش.
پس زنده باد تقدیر و سرنوشت😍🥲
#پوپک_جانم
در تمام این مدت سکوت کردم چون فکرکردم مشکل دوستانه حل میشه.اما الان دیگه جونم به لبم رسیده و میگم که مزخرفترین برند ایرانی با اختلاف بسیارزیاد از سایرین،قطعا امرسان هست و خدمات پس از فروشش که اون همه براش هزینه شده و کلی پزشو میدن افتضاحی بیش نیست.حیف پول و مهمتر ازش حیف اعصابم👎🏻
بعد یهو پرسید این ازین گربه خونگی نژاد دارا نیست نه؟ گفتم خیر از همون گربههاس که شما بهش میگی خیابونی. از کوچه برش داشتم تو خونم بردم. الان هم ممنون میشم تق تق نزنی تو شیشه چون میترسه.
یهو صاحب فروشگاه به زنه گفت تو مگه کارت تموم نشده؟ برای چی نمیری خونت؟
آی چسبییییییید🤣
توییت مربوط به اسنپ رو دیدم و خواستم بهتون بگم در مواردی که حتی شک به عدم امنیت کردید به جای تماس با پشتیبانی، از گزینه امنیت برنامه اسنپ و تپسی استفاده کنید. مستقیم وصل میشید به اپراتور واحد امنیت که در موارد حاد با پلیس و اورژانس همکاری میکنند/۱
حتی وقتهایی که تو خونه کار میکنم عین ۸ ساعت رو میره تو اتاق خواب میخوابه. بلافاصله که کارم تموم شد میاد پیش من🥲
حتی تو ماشین هم خیلی کارم نداره و بیرون رو نگاه میکنه تا برسیم🥲🧿
یک اعتراف سخت:
اون روزی که باربد رو بیهوش و رو به مرگ جلو در خونه پیدا کردم ته حسابم چند صد تومن بیشتر نبود و خیلی امیدی هم نداشتم که از فاز مرگ برگرده. رفتم تو خونه. با همون لباسهای بیرون وسط اتاق هی راه رفتم. هی فکر کردم. هی حساب و کتاب کردم ته موندهی پولهای باقی موندهی/۱
سوفی عاشق نون بربریه و کلی مخفیگاه داره برای نون بربریهاش.
برای عقیمسازی باید ناشتا میبود تا رو برمیگردوندیم ازش میدیدیم یه نون بربری درآورده داره سق میزنه😂🤦🏻♀️
۱/۲
کل روز سر کار که بودم مغزم ترکید با فکر و حساب و کتاب رها کردن و نکردنش. با ترس هزینهها که اول راه جدا شدن از خانواده به اندازهی کافی ترسناک هست و یه سرپرستی هم بهش اضافه بشه...
بعد از کار رفتم ملاقاتش
درب فریزر از روز اول بسته نمیشد و مثل کمد شل بود که باعث شده تا همین لحظه و بعد از 3 بار تعمیر همچنان هوا وارد فریزر بشه و تعریق داشته باشه. از زیر یخچال هم آب فاضلابش میریزه. و تا این لحظه و بعد از هزاران بار تماس از طرف من و افراد شرکت نه پولم پس داده شده نه یخچال پس گرفته شده
فقط میتونم بگم که متاسفم برای شرکت امرسان. جای این همه مصاحبه تلوزیونی اگر رو مشتری های خودش وقت میزاشت قطعا الان وضعش این نبود.
و من شاید عصبانی بشم اما قطعا خسته نمیشم و هر روز پیگیر این یخچال بنجلی که خریدم خواهم بود.
اسم این سگ لکسیه.این گربه هم بچهی من پشموله که از بچگی با انواع و اقسام بیماریهای مادرزادی دست و پنجه نرم میکنه و دائم الکیس یوتانایز که هیچوقت هم زیر بارش نمیریم.
شنبه قرار بود به خاطر پارگی شبکیه و در رفتن لنز چشمش،یکی از چشمهاش تخلیه بشه و چون نمیتونه بدو بدو و بپر بپر کنه/۱
@maryam_rii
کلی منشن خوندم ولی فکر کنم کسی به این موضوع اشاره نکرد که اکثر آدمها بعد از اتمام رابطه، از خشم و ناراحتی با یکی دیگه دیت میرن، با یکی دیگه رل میبندن، به اکسهاشون برمیگردند.... همهی اینا واکنشیه
و هیچ کدومشون سرانجام هم نداره.
یکم که بگذره با حال خراب تر از اونا هم جدا میشن.
این ها همه در حالیه که یکی از نزدیکترین افراد خانواده من در شرکت امرسان سالهاست که مشغول به فعالیت در رسته شغلی مهمی هست و بارها پیگیری از شخص ایشون صورت گرفته. برای من این پروسه اینطور طی شده وای به حال مردم عادی اونم تو این شرایط که همه به سختی پول بدست میارن...
سرانجام پس از شبانه روزهای مشقت باری که دخترم زحمت کشید، درس خوند و برای آینده بهتر تلاش کرد؛ در رشته بازرگانی غذا خشک فارغ التحصیل شد.
سربلندم کردی. افتخار منی مادر🧿
#پوپک_جانم❤️
هر روز امروز و فردا میکنند و میگن یکی دو روز دیگه قطعا کارتون انجام میشه و هزینه بهتون عودت داده میشه و همچنان هیچی به هیچی. روندی کاملا مشخص که مشتری خسته و بعد بیخیال بشه
من اگر یخچال تعمیری و خراب میخواستم نصف مبلغ رو میدادم و یخچال دست دوم میخریدم و هر مشکلی که داشت میگفتم دست دوعه و حرص نمیخوردم. نه که یخچال نو بخرم و تعمیر بشه و باز هم خراب باشه.
@foodlazem
تو خواستگاری که نه. ولی یه خانوم که داشت تو استخر من رو برای پسرش دید میزد! پرسید مادرت چاقه؟! گفتم نه. گفت خب خوبه پس تو هم سنت بالا بره همینطوری میمونی آخه من یه پسر دارم خیلی پولداره🙄🙄🙄🙄🤢🤢🤢🤢🤢🤢
پارسال همچین شبی وارد تراس خونهی کوچیکم و زندگیم شدی.
مرسی که گذاشتی با نجات دادنت خودم رو نجات بدم معجزه کوچولوی من.
سهم بزرگی از قلبم مال خودته❤️
#باربُد
امروز مثل هر روز معمولی از سر کار برگشتم خونه که دیدم جلوی در بیهوش افتاده.
پسر احتمالا اسفندی سفید نارنجی با رفتارهایی شبیه #خسرو_پرویز.
بردمش دکتر و دیگه بعدش سرگیجه بود و خیلی از دقایقی که گذشت یادم نیست به جز دستی که اومد کمکمون...
حالا تو تراس خونهی من خوابیده آقای #باربُد
میتونید درخواست کنید تا پایان سفر مانیتورتون کنند (اگه حس ناامنی داشتید یا اتفاقی افتاده بود نه الکی)، و همینطور آمادهی این هستند که در مواقع لزوم اگر نمیتونید یا نمیخواید واضح صحبت کنید خیلی سربسته و رمزی بهشون اطلاع بدید که تو سفرتون مشکلی هست.
تو اولین مراحل پیگیری که حرف از تعویض بود رفتم مغازه و یخچال دیگه همین مدل رو دیدم. یخچالی که تو مغازه بود هم مشکل یخچال من رو داشت و درش بسته نمیشد کامل.
که بعد گفتم پس بگیرید و پول رو عودت بدید و دیگه نمیخوام این یخچال رو
من با هرکی آشنا میشم باید جواب پس بدم چرا گربههایی رو نگه داشتم که یکی مشکل قلبی ریوی داره و دیگری دست نداره و آیا بهتر نبود گربه سالم نگهدارم یا نه و چرا پرشین و نژاددار نگرفتم و آیا اخلاقیه وقتی گربه اولی رو در زمان بچگیش گفتن یوتانایز بکن نکردم و آیا زجر نمی کشه؟
۱/۲
تو اینستاگرام یکی استوری میزاره از گربهای که دو تا گوشهاش بریده شده و تو خیابونه. میگه دلم براش سوخت میخوام سرپرست پیدا کنم هرکی خواست بگه.
چند ساعت بعد گفت این گربه گم شده بوده و سرپرست اصلیش با استوری من پیداش کرد🥹😍/۱
حالم خوب نبود.سر راه توقف کردیم برای شرکت چندتا گل بخرم. فروشنده گفت نترسیدها.فکر کردم ماره! بعد دیدم این کوچولو یه گوشه خودشو گرد کرده و ناراحته. هرچقدر ناز کردم خوب نشد.بغلش کردم. بعدش شروع کرد به شیطنت.
موضوع عوض شد گل نخریدم!
دلم میخواست تا ابد بمونم پیشش.
#کوچک_تو_دل_برو❤
تا بحث پوپک داغه اینم تعریف کنم:
پوپک وسط اساسکشی خونهی مامانم اولین بار فحل شد. بعد ما منتظر بودیم فحلیش تموم بشه ببریم عقیم کنیم و اینم عین نرها هرجا گیر میآورد تصمیم میگرفت اسپری کنه🤢
یه بار نصف شب وقتی همه جا تاریک و ساکت بود مامانم از اون اتاق داد زد سووووختم/��