به طرز جدی،وقتی اضافه وزن داشتم نادیده گرفته میشدم برای هر نوع ارتباطی،و این باعث شده هنوزم که هنوزه،یک کیلو ام چاق میشم با خودم در جنگ باشم و رژیمای سخت بگیرم تا مبادا پذیرفته نشم.
بابا تو خونه ای که داری زندگی میکنی
واست شرط میذارن، شروط میذارن..
یا باید اونی باشی که ما میخواییم یا جول و پلاستو جمع کن هری..
هرکی باشه میره، تو نمیری؟!
برادرم خسرو
بهم میگه تو دو سه سال پیش راجب همه چی صحبت میکردی و میگفتی نمیزارم حرفی بمونه تلنبار شه
شاید اون آدمش نیست
نه عزیزدلم،من دیگه آدم حرف زدن از مشکلاتم با آدما نیستم.
که نفس هایم را بریزم در دهان تو. که مرا حیف و میل کنی. که شب کم بیاید برایمان و اتاق تنگ باشد. که تو را تا خود صبح به استخوان هایم فشار دهم. و تو از من بپرسی که حالت خوب است یانه؟
عکسای یکسال پیشمو نگاه میکنم و به هستی یکسال پیش میگم،یکم دیگه مونده تا فاجعه ای که شش ماه هرروز زندگیتو زهرمار کرد
اما غصه نخور،تو از پسش براومدی
تو قوی تر از چیزی بودی که فکر میکردم..