دیشب ساعت یازده از اسنپ پیاده شدم،گوشی دستمبود یکی تو پیاده رو بود
دیدم یه چیزی دستشه ناخودآگاه با تعجب وعصبانیت گفتماون چیه دستت؟کارده؟
اون خندش گرفت منم دوییدم برگشتم تو اسنپ!
گفت چیزی جا گذاشتید؟گفتم نه خفت گیر منتظرم بود
فکرکنم اولین نفریم که خفت گیرخندوندم داستان کنسل شد