امروز یه زوج اومدن مغازه خیلی عاشقونه رفتار میکردن و یه بچه کوچیکم باهاشون بود و یواشکی تو اتاق پرو همدیگه رو بوس میکردن و ب هم میگفتن عشق من و.. منم خوشحال ازینکه همچین زوج خوبی دارن ازم خرید میکنن و..
اخر سر مامانه جلو در مغازه به بچش گف به بابایی نگی با عمو وحید اومدیم بیرونا