وای پشمام پسر اصلا به فکر خودم نرسیده بود که میتونم به خانواده دروغ نگم و راحت بگم که میرم شمال.
کسخلی چیزی هستید جدی؟ معلومه که به اینکه یه اتفاقی بیفته و بفهمن فکر میکنیم و از اضطراب میمیریم ولی مجبوریم دیگه. برای خوشحالی که دروغ نمیگیم.
به خاطر جریانات اخیر بعد ۴۰ سال مامان من امروز بدون چادر رفت بیرون. چون من چند ساعت باهاش حرف زدم که الان چادر پوشیدن یعنی همرنگ قاتلها بودن و زیاد نشون دادن این حروم زادهها.
از این کارای کوچیک تو خانوادههای خودتون غافل نشید جدی.
#OpIran
#Mahsa_Amini
#IranProtests
راجب آزادیای که ما تو این کشور داریم همین بس که الان هممون تقریبا مطمئنیم اینا یکی دو ساعت دیگه اینترنتمون رو هم قطع میکنن.
#StopExecutionsInIran
#اعدام_نکنید
حقیقتش ما هنوز یه وقتایی که داریم راجب مشکلاتمون غصه میخوریم یکی میگه خداروشکر حداقل کنکور نداریم و بعدش جدی حالمون بهتر میشه. واقعا روزی هزار بار کیر تو کنکور. 😶
فعلا که اون ایتالیاست و من اینجا ولی بازم ته قلبم و بهترین دوستمه و تا ابد هم یه تتو یادگاری از هم روی شونمونه. 🥺❤️
بهترین عکسها هم همیشه در شدیدترین مستیها گرفته میشوند. =)))
برای دینی که ما حتی خودمون انتخاب نکردیم و از همون روزی که به دنیا اومدیم خودتون اسم مسلمون گذاشتید رومون. ولی حالا هر گهی میخوریم میاید میگید مگه مسلمون نیستی؟ پس باید انجامش بدی. =)))
#StopExecutionsInIran
#آزاد_کنید
#اعدام_نکنید
دیروز یه گوشه از موجشکن انزلی نشسته بودیم خیلیی خلوت بود، مه شدید بود و دریا هم خیلی آرومو قشنگ بود. اونجا واقعا حس میکردم توی اپیزود آخر از این سیزن زندگیمم و دارم وارد فصل جدید میشم. جالب و زیبا.
برخلاف همهی دفعه های قبل من ایندفعه واقعا امیدوارم. با اینکه پر از ترس و گریه و ناراحتیم ولی خیلی بیشتر از هر دفعه امیدوارم.
#IranProtests
#OpIran
#Mahsa_Amini
وای این حرکتی که بابام یه وقتایی میاد در اتاقو باز میکنه وایمیسه نگاهای عمیق میکنه رو من واقعا درک نمیکنم. حرفتو بزن دیگه مرد از نگاه کردنت من چطوری باید بفهمم منظورت چیه اخه؟
از اتاق که رفتم بیرون دیدم مامان بابام با فاصلهی دوتا مبل توی هال نشستن،با گوشیاشون زنگ زدن به هم و دارن مثه اینا که تازه نامزد کردن باهم حرف میزنن و هی میخندن.
خداروشکر به نظر میاد دیگه من تنها عضو خانواده نیستم که گل میکشم. =))))))
هیچ وقت فکر نمیکردم یه وقتی شرایط جوری باشه و اونقدر اتفاقای بد دورم زیاد باشه که شنیدن خبر ساختن اپیزود جدید فرندز اینقدر کم برام مهم باشه و کم خوشحالم کنه.
ببینید من پریشب میخواستم درس بخونم برق کل آیت الله کاشانی رفت حالا امروزم که تا اومدم بشینم پشت میز زلزله اومد. دیگه واقعا انگار مشیت الهی اینه که من این ترم درس نخونم. =)))
دیشب خواب دیدم مامانم اینا چون فکر میکردن من دیگه از رشت برنمیگردم ۲ تا بچه از پرورشگاه اوردن و یه ۶ قلو هم مامانم حاملست. کاش واقعا یه چیزی بود میخوردم تا انقدر خواب کسشر نمیدیدم من. =)))
اگه کار دیگهای از دستتون برمیاد که خب بابا پاشید انجام بدید. اینکه فقط میاید به همین کمترین کاری که ما میتونیم براشون بکنیم و یکم امید داریم فقط اعتراض میکنید واقعا کار درستو جالبی نیست الان. #اعدام_نکنید
الان یه توییت دیدم راجب اینکه شب نری خوابگاه زنگ میزنن خانواده یا چی و پشمام همه تقریبا گفتن خوابگاه دولتی زنگ میزنه. برای اولین بار مایلم قربون دانشگاه گیلان برم پس. =)))
خیلی همزمان هم برام عجیبه هم ناراحت میشم وقتی یهو میبینم با آدمی که مثلا شیش ماه قبل با هم از همه چیز ساعتا صحبت میکردیم الان فقط میتونم هر چند ماه یه بار حالشو بپرسم و نهایتت در حد نیم ساعت یه مکالمه کسشر بینمون ردو بدل میشه. 🚶🏻♂️
رفتم قیمت گرفتم واسه اون رنگ زیبایی که موهامو میخواستم بکنم و باید بگم انقدر گرون بود که کلا چه کرونا خودشو متوقف کنه چه نکنه درهر صورت رنگ کردن موهام کامل کنسله. =))))
در حالی که من تو مرحلهی ناراحتی به خاطر گیر دادنای مامانم واسه تلفنی حرف زدن با فامیل مونده بودم مامانم وارد مرحلهی جدیدی شد و وقتی خواب بودمو داشت ویدیوکال میکرد اومد دوربینو گرفت روم و گفت پاشو با خاله حرف بزن. :|||
امروز متاسفانه باز چون تو محدودهی صادقیه رانندگی کردم عصبانی و کله کیریم. به خدا حتی بچههای کوچولو با ماشین کوبنده بهتر از این احمقا رانندگی میکنن.
فک میکردم الان که از مامانم بپرسم میتونم تتو بزنم یا نه سریع شروع میکنه سخنرانی که آره این همه گوه میخوری کم نیست تتوام میخوای بزنی؟
ولی در کمال ناباوری گفت "باشه ولی مطمئن شو که بعدا پشیمون نمیشی ازش." پشماام!
اون روز که تتومو زدم انرژیشو نداشتم به بابام بگم و ببینم الان که واقعا زدم بازم اوکیه یا نه و الان تقریبا ۳ هفتست وقتی خونست یا همش دستمو کج میذارم یا پشتم میگیرمو راه میرم چون متاسفانه هنوز انرژی ندارم =)))
یه وقتایی حس میکنم از ۲۰۱۴ که وارد تلگرام شدیم تا الان پیوستههه هر روز دارم با روژین چت میکنم. یه ماه البته چندسال پیش قهر بودیم فقط ولی بقیش به نظرم میاد انگار هیچ وقت صحبتمون متوقف نشده. =))
با این جریانی که از افخمی شروع شدو بعدشم ظهریانو مهاجانو یه چندتا از معلمامونو هم که خودم از قبل میدونستم دیگه واقعا هیییچ پشمی برام نمونده.
تو مدرسمون فقط آقای طلاییو رستمی کاری با بچهها نداشتن فکر کنم. :|
الان تو وویس دانش خانواده استادش برگشت گفت سن ازدواج که میگذره مثل جریان همون میوهایه که دیگه پوسیده و فاسد میشه و به درد نمیخوره. میوههای توی خونه حواستون به کپک زدنتون هست؟ :)
یه استادای وحشتناک و یه درسای کیریای این ترم داشتم که واقعا اگه موفق بشم همرو پاس کنم خیلیییی برد خوبی کردم این ترم که مجبور نشدم سر کلاساشون بشینم و تحملشون کنم. =))
و چون غذاهاشون همش پر آب بود فقط و نمیفهمیدم دیگه توش چی میریزن اینطوری بود که میشستم یه سری قابلمه پر آب میکردم هی مثه یانگوم درشونو باز میکردم هم میزدم با قاشق یکم برمیداشتم تست میکردم. =))))
حالا اگه پلیس آمریکا یه نفرو تو تظاهرات اتفاقی هول داده بود الان صداوسیما داشت خودشو اتیش میزد واسه ظلمی که به مردم مظلوم آمریکا میشه. بیشرفا.
#StopExecutionOfIranianProtestors
#اعدام_نکنید
در لحظه همینجا فهمیدم که یکی از دوستای دوستِ دوست پسر دوستم دعوته تولد دوست خواهرم.
مثه روستا شده تهران قشنگ دیگه هرکیو میشناسم یه طوری بلخره به بقیه ی کسایی که میشناسم مربوطه. =))))
قشنگ فکر کنم سه هفتست با روژین میخوایم بریم تتو بزنیم ولی هی جور نمیشه. نفری ۱۴ هزار تا صلوات نذر کنید عزیزان گره کار ما باز بشه ما دیگه شنبه بریم بزنیم اینارو لطفا.
اینم باورم نمیشه که تا یه سال پیش با ادمای نسبتا غریبه یهو پا میشدم میرفتم بیرون و همون برخورد اول کلی طولانی معاشرت میکردیم و خوش میگذشت بهم.
Who waaaas that girl? =)))
چون دیر میرسیدم خونه به خواهرم گفتم به مامانم اینا بگه حمومام، بعد مامانم از وسط مهمونی زنگ زده بهش گفته پس گوشیو ببر بده فاطمه تو حموم صحبت کنه من خیالم راحت شه. ای بابا مادر من یکم کوتاه بیا دیگهه. =))
اینکه ایندفعه دهن مامان بابای من که بزرگترین مدافع های این نظام و آخوندا بودن بستست و دفاه نمیکنن از این حرومی ها، هم به نوبهی خودش خیلی خوشحال کنندست.
#IranProtests
#Mahsa_Amini
#OpIran
باورم نمیشه جدی نزدیک ۴۰۰ تومن میخوام برم بدم فقط واسه اینکه چهرمو اسکن کنن و بگن دماغم چطوری بهتر میشه و اصلا عمل میخواد یا نه. =)))) خدایا تو که واست کاری نداشت حداقل تو این یه مورد ژن مادری رو وارد من میکردی این دماغ انقدر هزینه نخواد.
اگه یه جوری میشد کرونا دو سه روز خودشو متوقف میکرد تا من پاشم برم چشممو عمل کنم و موهامم رنگ کنم دیگه این ایام قرنطینه واقعا امتیاز ۱۰/۱۰ مفید بودن رو از بنده میگرفت.
من چون دیگه کاامل از اینکه بتونم ساعت خوابمو بکشم عقب نا امید شدم هر روز دارم سعیمیکنم یکی دو ساعت بندازمش جلو تا یه دور شبانه روزو دور بزنم تا برسم به ۱۲ شب. =))))
دوستامو دیدم، پچو پچو چیپس خوردیم، اومدم خونه دیدم هندونه داریییم و بعدم یکی از دوستای دانشگام اومد نشستیم راجب چند تا از بچههای تخمی دانشگاه گاسیپ کردیمو لذت بردیم و واقعا بنده به امروز ۱۰/۱۰ میدم. 😭
در حالی که شما عکسای آشپزی کردن حرفهای تونو میذارید من دیگه مامانم از برنج عادی پختنم هم حتی نا امید شده و برام پلوپز اورده میگه حداقل با این درست کن. =))))
به به در ادامهی خالی کردن چمدونم الان ساعت اکسمو پیدا کردم که حقیقتش من واقعا هنوزم نمیدونم چرا اینو اون اوایل یهو آورد داد به من. حتی یه بار عمدی جا گذاشتم پیشش ولی باز فرداش برداشت آورد داد بم. =))))
یکی از چمدونام که رشت مونده بودو اونروز دوستم برام آورد، حالا امروز بعد ۵،۶ ماه بازش کردم و پشمام یه مانتوی سبزی توش بود که دیگه حتی یادم رفته بود همچین چیزی دارم. =)))
بدون عذاب وجدان دیگه از ته قلبم آرزو میکنم تک تکتون به بدترین شکل تاوان بدید واسه این همه اشک و خونی که دارید از ما میریزید.
#StopExecutionsInIran
#اعدام_نکنید
کلیی امشب استرس کشیدم که وای دیر دارم میرم خونه الان میگانم بعد از در که اومدم تو بابام بلندم کرد برد گرفتم رو گاز گفت یکی بیاد اینو روشن کنه میخوام داغش کنم بعدم کلی با خودش حال کرد خندیدو رفت. وا. =)))
ببینید حالا مدارس سمپاد هرکدوم با هم فرق میکنن قبول دارم ولی به عنوان تجربهی شخصیم که منم ۷ سال تو همین مدرسهها بودم جدی باید بگم حقیقتش به ما خیلیییم خوش گذشت و هنوز بعد ۲ سال یه وقتایی واقعا دلم تنگ میشه واسه اون روزا.