من وقتی اولین بار میومدم اینجا قبلش سه شب استانبول بودم. فکر کنم شب آخر بود داشتم تو یه خیابون شلوغ قدم میزدم یهو یه پسره ازم برگشت ساعت رو پرسید. بعد گفت اهل کجایی گفتم فلان جا گفت عه چرا به لهجت نمیخوره اصلا و اینا. شروع کرد حرف زدن منم هی سعی داشتم بپیچونمش ولی هی شیرین زبونی/