تو صف تاکسیای ونک یه گربه است که عین آدمیزاد وایمیسته تو صف، انگار وظیفهاش اینکه منتظر باشه ولی تا ماشین میاد دور میشه و سوار نمیشه. یکبار نزدیک دو ساعت تو صف بودم و خیره به حرکاتش. وقتی سوار تاکسی شدم به خاطر انتظار و تنهاییش، بدبختیهای خودم یه دل سیر تا خونه گریه کردم.