کاش یه عکس از بچگیم زیر برج ایفل داشتم میذاشتم اینجا مینوشتم پاریس، 2004. بعد شما میگفتید این اسکل رو ببین ژانرو نفهمیده. ولی مهم نبود چون به جاش خیلی پولدار بودیم
من قبلا چندباری با پوشش زنانه رانندگی کردم. به محض اینکه شال رو در میآوردم دیگه بوق زدنا، تیکه و چشم غره، راه ندادن و هرگونه قلدری پفیوزهای امثال این آقا تموم میشد. اگر هم زنی نتونه خوب رانندگی کنه -به احتمال زیاد- نتیجه کسکشی شماست.
زن ستیز نیستم ولی
رانندگی خانوما😂😂😂😂😂🤣😂🤣🤣🤣🤣🤣🤣😂😂😂😂😂😂😂🤣😂😂🤣🤣😂🤣😂🤣🤣🤣🤣😂😂🤣😂😂😂😂😂😂😂🤣🤣😂🤣🤣😂🤣😂🤣😂🤣🤣🤣🤣😂🤣😂🤣😂🤣🤣🤣🤣😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂🤣😂🤣😂🤣🤣🤣🤣😂😂😂😂😂😂😂🤣😂😂🤣🤣🤣😂🤣😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂🤣😂🤣😂🤣😂🤣🤣🤣😂😂😂
بیربطه ولی برکآپ بعد از یه رابطه طولانی اینطوریه. اول فکر میکنی همه چیز سرجاشه اما هر موقعیتی پیش میاد میبینی آقا سیدمهدی فوت کرده و بخشی از قلبت فرو میریزه.
مدرسه که بودیم، یک روز صبح اومدیم مدرسه دیدیم پارچه سیاه زدند و گفتند آقا سید مهدی، سرایهدار مدرسه فوت کرده.
سر ظهر رفتیم بوفه ساندویچ سوسیس بخریم، گفتند آقا سید مهدی سرایه دار فوت کرده، واسه همین کسی نرفته سوسیس بخره سرخ کنه برای ساندویچ.
فردا صبحش اومدیم مدرسه گفتند وایستید تا
اگه سواله که چرا شال: من ترنس مَردم و این ماجرا برا قبل جراحیه.
اگه میخواید بگید نه واقعا زنا بدن: این خطای شناختیه. روزی بیست تا مرد عین اسب میپیچن جلوت ولی نمیگی وای مردا کسدستن اما تا یه زن اینکارو میکنه به جنسیتش ربط میدی.
اگرم میخوای با "لیس" جمله بسازی به جاش بمیر.
من هنوز زندهم. ولی از وقتی کاماوت کردم بارها تهدید جدی به قتل شدم. ولی سختتر از اون، تشویق کردنم به خودکشی توسط خانوادهم بود. از اون بدتر، تهدید به نقص عضو و اسیدپاشی. فقط مرگ نیست که زنها و اقلیتهارو تهدید میکنه.
#LetUsTalk
اون روز قاضی شناسنامه گفت چرا "هیراد"؟ گفتم دیگه 13، 14 ساله بودم اینو انتخاب کردم. گفت من یه رفیق داشتم اسمش هیربد بود.
الان ابلاغیه اومده، میبینم اشتباهی رای دادن به تغییر نام به هیربد. سطح دقت در دادگاههای جمهوری اسلامی:
چند روز پیش قرار دادگاه برای تغییر شناسنامه بود. با اینکه از پزشک نامه مبنی بر انجام جراحی داشتم، فرستادنم پزشکی قانونی. بعد کلی دوندگی، پزشکی قانونی تاییدیه فرستاد برای دادگاه که جراحی انجام شده و اوکیه شناسنامه عوض شه. امروز ابلاغیه اومده، میبینم قاضی دعوی رو رد کرده چون/
قبلا بعد عمل اول و بدون نیاز به پزشکی قانونی، شناسنامه رو عوض میکردن ولی جدیدا دردسر تازه درست کردن. یعنی آخوند و قاضی تخمآخوند ازت انتظار دارن درحالی که دیگه رحم نداری و بنابراین اصلا مجبوری تستسترون تزریق کنی، با ریش و پشم مدارک خانوم فلانی رو اینور اونور ارائه بدی. حالا من/
دانشگاه رو پسرونه میرم و تخمم هم نیست اگر دیرتر عوض شه، اما خیلیها تا تعویض مدارک باید مقنعه سر کنن. حالا اگر این افراد بعد اینکه بدنشون توانایی جراحی مجدد رو پیدا کرد، چهارصد میلیون پول بیمارستان خصوصی نداشته باشن چی میشه؟ تا سال 1410 باید تو نوبت عمل بمونن و با مدارک قبلی.
جراحیها هنوز کامل انجام نشده. بیشتر از هرچیز، از این میسوزم که این مادرجنده حتی نذاشت یک جمله من یا بابام باهاش صحبت کنیم، که براش توضیح بدم من الان نه میتونم هورمون نزنم نه بعد هورمونتراپی میتونم با مدارک قبلی زندگی کنم نه تا چند وقت بعد میتونم جراحی بعدی رو انجام بدم.
توییت قبلیم که یه پیام از بابام بود خیلی داشت دیده میشد و همین به تنهایی مضطربم میکرد، چه برسه به اینکه دست ترنسفوبها و ترولهای هزارپدر هم رسیده بود. پاکش کردم. اگر تبریک گفتید و منشنتون رو جواب ندادم، اینجا از مهربونی همهتون تشکر میکنم ❤️
@ghhllbvv47090
جدا از بعد اخلاقی که درست نیست مسئولیت انسانی که به این دنیا میاریم رو بر عهده نگیریم. اگه فقرا عقیم نشن، باز هم فقرای جدید ساخته میشن که نرخ تولید مثل میره بالا و افزایش تصاعدی میشه.
علی سال 98 رتبه تک رقمی کشور شد. الان با معدل خیلی بالا رنکه و قرار بود ارشد استریت بشه. طی هفت ترمی که باهاش همکلاسی بودم، از نزدیک شاهد تلاش و انگیزه و البته بلندنظری بیمرزش که باعث میشد از هیچ کمکی به بچهها دریغ نکنه، بودم.
حالا این وحوشی که عرصه نریده توی زندگی ما باقی/
من با هیچ متر و معیاری سیگاری محسوب نمیشم. مثلا تو سه ماه، زیر پنج نخ کشیدم. بعد حالا که به گفته پزشک حداقل یه سه ماهی پرهیز ازش رفته تو پاچم، دارم آسمونو چنگ میزنم. زمینو گاز میگیرم. علائم ترک شیشه بروز میدم.
امروز گن رو باز کردم. دو ماه شب و روز مثل سیمان به بدنم فشار آورد و سختترین قسمت جراحیها بود. حالا هرتماس بیواسطه پوست سینهم با لباس -بدون کش و بیندر و گن- حس بازپسگیری حقوق بدیهیِ مفتسلبشده رو داره.
دیشب کنار بلوار کشاورز، وقتی داشتم به سمت حجاب میومدم، گرفتنم. کیف و گوشیم رو سطحی گشت و کلی حرف زد. اول گفت واقعا 22 سالته؟ خوب چیزی هستی. بعد گفت میخوای بدم پلیس امنیت ببردت جایی که دیگه رنگ خونه رو نبینی؟ شادی و برق چشماش نشون میداد محتاج قدرتنمایی و التماسشنیدنه. محکم
مثل هرروز تقویم رو چک میکنم و روزهای باقی مونده رو میشمارم. شونزده روز بعد رو با جزئیات تصور میکنم. عکسای شونزده روز پیش گالریم رو نگاه میکنم تا یادم بیاد شونزده روز یعنی چقدر. شونزده روز تا جراحی مونده و یادم نمیاد هیچوقت دیگهای تو زندگیم برای چیزی اینطور انتظار کشیده باشم
تصور میکردم علائم بلوغی که اوایل هورمون تراپی پدیدار میشن درحد تغییرات ظاهری و مقداری خلقین تا اینکه به خودم اومدم دیدم دارم به خرید تیشرت اور سایز و شلوار بگ فکر میکنم.
یه جا هانا آرنت میگه رژیم نازی هرروز ما رو با مسئله اخلاقی تازهای مواجه میکرد که قبلتر هرگز براش آماده نشده بودیم و تصمیم درست رو یاد نگرفته بودیم. ما هرروز باید از نو میاندیشیدیم، از نو ارزشگذاری میکردیم و از نو یاد میگرفتیم. اخلاقی زیستن تحت حاکمیت جمهوری اسلامی عین/
دبیرستان که بودم، از یه جایی به بعد کادر مدرسه فهمیدن ترنسم و دیگه گیرهای بچهشیعهوار "چرا نزدیک این شدی؟ چرا اونو نگاه کردی؟" شروع شد. اما یه مورد جالب، وقتی بود که طی یه شوخی، دوستم روی زمین افتاده بود و من مثل این عکس تقریبا روش بودم و دست به یقه بودیم. سر همین صحنه/
امروز رفتم همون ساختمونپزشکانی که دو سال از روانپزشکش داروهای ضد افسردگی میگرفتم. این بار برای گرفتن نوبت جراحیها، از یه دکتر دیگه. راه صد ساله بود و تو باورم نمیگنجه این روزها.
امروز جراحی فریز تخمک رو انجام دادم. خیلی راحت و خشونتپرهیز بود. چیزی که اذیتم کرد، عوارض هفده تا آمپول طی چند روز بود که اون هم میشه تحمل کرد. اگر میخواید ژن برتر و سلطنتیتون تکثیر شه، انتخاب بدی نیست. ولی اگر مثل من شک دارید که نیازتون شه، نمیدونم. سن هم/
این فامیلای مادرسگو انگار مجبورشون کردی زنگ بزنن یا بیان عیادت بعد قیافه بگیرن. جاکش باهام ارتباط برقرار کردی که نارضایتیت از تغییر بدنم رو برسونی؟ :)))
با وجود این آمار، چیزی که غیر قابل درکه اینه که توی پزشکی قانونی کافیه بفهمن افسردهای، دارو مصرف میکنی یا سابقه اقدام یا حتی فکر به خودکشی یا سلفهارم داشتی. ماهها کارت رو عقب میندازن و بعضاً ردت میکنن. مصرف دارو برای من باعث شد حداقل 10 ماه عقب بندازنم/
هشدار ترنسفوبیا و خودکشی⚠️
۴۶٪ از مردان ترنس اقدام به خودکشی داشتن.
۴۷٪ مردان ترنس نشونههای اضطراب دارن و ۴۸٪ افسردگی. نمیدونم متوجه هستید این آمار چقدر فاجعهست یا نه ولی بازم همچین کصپدرایی پیدا میشن که از این قضیه خوشحالن.
البته این یارو به کاهدون زد چون من تخمم نیست.
از یه شهر دیگه دادخواست دادم و قاضی اینجا بدون نیاز به هیچ مدرکی، تو دو دقیقه رای مثبت داد. لعنت بهتون با این سیستم فشل و سلیقهای که ساختید و چند هزار ترنس رو در به در این شهر اون شهر برای حقوق اولیهشون کردید.
چند روز پیش قرار دادگاه برای تغییر شناسنامه بود. با اینکه از پزشک نامه مبنی بر انجام جراحی داشتم، فرستادنم پزشکی قانونی. بعد کلی دوندگی، پزشکی قانونی تاییدیه فرستاد برای دادگاه که جراحی انجام شده و اوکیه شناسنامه عوض شه. امروز ابلاغیه اومده، میبینم قاضی دعوی رو رد کرده چون/
تو همین اتاق منو نشوند کنار مامانم و از شخصیترین و جنسیترین مسائلم سوال کرد تا تایید کنه که ترنسم، چون هفده سالم بود و هنوز صلاحیت داشتن حریم شخصی و جلسه انفرادی نداشتم. انقدر ناشیانه و بیشفقت ترنس بودن من رو زد تو صورت مامانی که هنوز نپذیرفته بود که کارش به بیمارستان کشید.
اولین روز ارشد رو توی بهشتی گذروندم و حالا تقریبا مطمئنم که اگه پاهامو از مچ قطع کنم درد کمتری تجربه خواهم کرد نسبت به چیزی که الان هست. بز کوهی سُر میخوره.
یه بار با تیشرت سوار یه ماشین شدم راننده تو حال خودش بود لباس عوض کردم. یهو دید مانتو و شال دارم فکر کرد جنی چیزیام :))) چندتا بسم الله گفت و با صدای لرزون گفت کرایه مهم نیست فقط برید =)))))
نبود امکانات بهداشتی-درمانی مناسب برای ترنسها باعث شده اغلب بدون در نظر گرفتن تبعات، به محصولات قاچاقی و خانگی رو بیارن. از یه پیج هورمون آلمانی ناصرخسرویی بخرن و از یه پیج دیگه، محلول رویش ریش دستساز یا بیندر دوخته شده در فلان زیرزمین. حتی با وجود خطر بیماری مقاربتی، بارها/
شک ندارم قاضی آزاده صمدی با خودش استدلال کرده که حجاب قطعا منفعت کل اجتماع رو در بر داره. آزاده صمدی حجاب رو رعایت نکرده. پس آزاده صمدی اختلال شخصیت ضد اجتماعی داره.
تو این دارالمجانین تشخیصگذاری طبق معنای تحتاللفظی اختلالات ندیده بودیم که دیدیم.
انکار که "به ابلفضل داشتم میزدمش." در همین حین، خندهم هم گرفته بود از وضعیت سورئالی که زندگیش میکردم. داشتم جلو معاون مدرسه قسم میخوردم به زدن یکی از بچهها. اینم میدید دوتامون داریم میخندیم، بیشتر مطمئن میشد که کونمون گوهیه. زندگی به عنوان ترنس گاهی واقعا جالب و مضحکه.
معاون اومد و شروع کرد به داد و بیداد سر من که "وا اسلاما، فلانی چه گوهی داری میخوری؟" من که دیگه فهمیده بودم مغز مریض اینا با دیدن چنین پوزیشنی کجا میره، زود گفتم "خانوم بخدا داشتم میزدمش". هی از معاون مثلا کونزرنگ اصرار که "دهنتو ببند داشتی یه غلط دیگه میکردی" هی از من/
تو brt بودیم، یه مرده خیلی یواشکی و ریقووار به الناز تذکر حجاب داد. خیز برداشتم تو صورتش و شروع کردم به داد و بیداد. مردم متوجه شدن و از همون لحظه تا آخر، کل اتوبوس داشت میرید به هیکلش. قبل پیاده شدن زدم رو شونهش و چندبار گفتم بار آخرت باشه. یه "قدرت ما جمع ما"ی خفن. 🍻
ایستادم و همش گفتم مترو میخواستم برم. زرهش رو باز کرد و گفت ببین چقدر عرق کردم! محتاج ترحم هم بود. خلاصه یه نیم ساعتی با خوک کشتی گرفتم. بعد، کل 16 آذر رو بابت اینکه نتونستم تف کنم توی صورتش، زار زدم.
با تجربه دیشب، میخوام چندتا توصیه بهتون کنم:
مقصدتون هرجا هست، تا حد ممکن
همه چیز تقریبا آمادهست که بری دنبال کارای ترنزیشن که هشت سال منتظرش بودی، اما میخوای قبلش تخمک فریز کنی و این فریز کردنه نیازمند معاینهست. تصور معاینه توسط دکتر زنان بهت دیسفوریا میده، مضطربت میکنه و اهمال میکنی دنبال فریز هم نمیری، درحالی که/
دوست کسونهواویلام که تخت بغلی من بود امروز درنهاشو کشیده و صدتا پیام تو چنلش گذاشته که "وااای این برآمدگیا که فکر میکردیم استخون سینهست همهش شلنگ بود که دور تا دور سینه رد کرده بودن. ده متر شلنگ توی بدنم بود خداروشکر نمیدونستم قبل کشیدنش." مرسی من فردا قراره بکشم مادرج- 😭
سینهم بعد هفت ماه هنوز حس نداره و گاهی دلم میخواد از این موضوع استفاده کنم و یه کاریش کنم. چه میدونم مثلا تتو بزنم پیرسینگ نیپل بزنم روش سیگار خاموش کنم خنجر توش فرو کنم یه همچین چیزی
نذاشتن، بعد از لغو اسکانش در کوی، یک ترم هم تعلیقش کردن که برای کسی که رنکه و میتونست استریت شه تبعات واقعا سنگینی داره.
این میگذره، اما جمهوری تمامیتخواه اسلامی، در آیندهای خیلی نزدیک، تو میمونی و یک مشت رانتی تو خالی، که باید با کمبود نیروی متخصص و شایسته مواجه شید.
اسم بیماری که هم تو طول ترم جزوه ننوشتی و حتی کتاباتو الان گرفتی, هم به تبع هیچی هم نخوندی, هم فرجه ها رو داری به ماتحت گاو میدی, هم میخوای معدل الف شی چیه؟
دقیقا مشکل من توی مدرسه، والدین بچهها بودن. فکر کن مدیر اوکی بود با اینکه ترنسم، ولی نمیدونست وقتی ننهها زنگ میزنن میگن پسر تو مدرسهست اخراجش کنید، چی بگه.
90 درصد مشکلی که با این بچه داریم به والدین بقیه بچه ها برمیگرده!
30 نفر امروز ریختن مدرسه که اینو اخراجش کنید نذارید کنار بچه ی ما باشه.
گفتیم ریموو میکنه. میگفتن نه اخراجش کنید.
بخدا اگه دستشون باز بود میخواستن آتیشش بزنن
وقتی این توییت رو زدم حس میکردم دیگه سر اومد زمستون و شکفته بهارون. ولی امروز دوباره رفتم همونجا پیش روانپزشکه که باز دارو شروع کنم تا بهم ثابت شه زندگی یک روند خطی رو طی نمیکنه. =))
امروز رفتم همون ساختمونپزشکانی که دو سال از روانپزشکش داروهای ضد افسردگی میگرفتم. این بار برای گرفتن نوبت جراحیها، از یه دکتر دیگه. راه صد ساله بود و تو باورم نمیگنجه این روزها.