اولین باریه که به یکی حسودیم شد دیشب اینجا بود،یه ساعت تو بغل هم بودن یه حسی بهم میگفت قراره یه چیزی بشه مثلا پسره بره سربازی یا... و خیلی بیخیال نسبت به هرکی اونجا بود تو دنیای خودشون بودن:,)
آدم کسیو که دوسش داره با کاراش اذیت نمیکنه
آدم کسیو که دوسش داره با کاراش اذیت نمیکنه
آدم کسیو که دوسش داره با کاراش اذیت نمیکنه
آدم کسیو که دوسش داره با کاراش اذیت نمیکنه
آدم کسیو که دوسش داره با کاراش اذیت نمیکنه
بچه ها خبرای جدید بدم برم؛ سیگارو ترک کردم،باشگاه میرم،غذامو درست کردم، به لطف یکی از دخترای توییتر که تو دنیای واقعی بیشتر از توییتر دیدمش کار پیدا کردم و یچیز دیگه که جاش نیست بگم و... خلاصه دارم ادم میشه
بعد از اینکه از لای جمعیت درومدم و یه خانم با نامزدش سوارم کردن که دورم کنن چون جلو بودم انقد گاز اشکاور خورده بودم که همه جام میسوخت از بالای خیابون رسیدیم همونجایی که مامورا وایساده بودن و چراغ قرمز بود داشتم حرف زدنشونو میشنیدم که دیدم اصلا زبونشونو نمیفهمم، ایرانی نبودن :))
اون خانمی که منو تا میدون صنعت برد و اون آقایی که گوشیشو بهم داد زنگ بزنم و پول نقد بهم داد که بتونم برگردم اونوقت شب اگه توییتمو میبینید میخواستم بگم ازتون ممنونم