یه تایمی حال روحیم خیلی بد بود حوصله هیچکاری نداشتم تقریبا مثل مرده متحرک بودم
وقتی داشتم میرفتم ارایشگاه که موهامو کوتاه کنم مامانم گفت از اتاقت عکس بگیر
وقتی برگشتم دیدم مامان و بابام اتاقمو ردیف کردن حتی تغییر دکوراسین هم دادن
واقعا نمیدونم از ذوق زیاد چی بگم:))