بابابزرگم که فوت شده بود،رفیقم بهم زنگ زد
منتظر یه تسلیت مشتی بودم،بدون سلام و حرف اضافه بهم گفت"خاک بر سرت چشمات رنگی نیست،برو بکش خودتو"بعدم قطع کرد😐😂😂😂
خلاصه که از وسط جمع به زور خودمو جمع کردم که آبروریزی نشه
[عکس بابازرگمو برای اولین بار دیده بود،خدابیامرز چشماش آبی بود]