1. سال 85 بود که دانشگاه قبول شدم، البته شهرستان. از همون اول دنبال یک هم اطاقی خوب و قابل اعتماد بودم چون از تو خوابگاه بودن فراری بودم. از روز اول رفتم تو نخ کسی که رتبه بالای ورودی مون بود و بهش می خورد آدم آروم و مثبتی باشه. چهره و اندامش معمولی بود.
18. و رابطه عاطفی ما شروع شد و چقدر زود این اتفاق افتاد ... عهد کردیم این راز برای همیشه مخفی بمونه، پای هیچ کسی به خونه مون باز نشه و من همیشه تو خونه با لباس دخترونه و آزاد باشم....
16. ، درست مثل یک مهمون پذیرایی کامل و رسمی کردم، احساس کردم تو بازی من غرق شده و داره لذت می بره، براش شدیدا عجیب و باور نکردنی بود ولی داشت می پذیرفت و تند و تند سوال پیچم می کرد، چرا اینکار رو می کنی و از کی کردی و لباس از کجا داری و ....
15. " این هم رازِ منه که قرار بود بهت بگم" نگاههای متعجبش که از سر تا پا تند تند بهم می کرد داشت معذبم می کرد. گفت آخه "فلانی" گفتم " میترا صدام کن لطفا" دستش رو گرفتم و سعی کردمش بیارمش داخل ، ساکش رو گرفتم که ببرم تو اتاق ... براش چایی ریختم و میوه و شیرینی تعارف کردم
14. بالاخره در باز شد و صدایی گفت " سلام، کجایی" ، گفتم " سلام ، خوش اومدی عزیزم ! اینجام" برگشت و نگاهش رو به من قفل شد، از جام بلند شدم و خیره تو چشم هاش آرومِ آروم به سمتش حرکت کردم. به من خیره بود، دهنش باز شده بود و خشکش زده بود.گفت " چطوری میشه؟! " گفتم ...
13.تپش قلبم دو برابر، یک حسی یهو گفت بپر توی حموم و همه چیز رو کنسل کن. تپشم یهو زیاد شد، آدرنالین خونم شدید رفته بود بالا و دست و پاهام یخ شده بود. سریع رفتم رو مبل کنار دیوار اتاق نشیمن نشستم –جایی که از در ورود مستقیم دید نداره اما از اونجا میشد در ورود به خونه رو زیر نظر گرفت
10. صبح جمعه مجدد شیو کردم، قیمه پختم، میوه و چای آماده کردم و فکر کردم که برای اولین دفعه بهتره چی بپوشم و چطور خودم رو بهش نشون بدم، شاید اگر برای دفعه اول یک لباس سنگین و با پوشش بیشتر قرار بود بپوشم ممکن بود احساس کنه این حسم چقدر دم دستی و مسخره ست ...
9. امتحانا که تموم شد امیررضا گفت من یک هفته بین ترم رو بر می گردم خونه مون. من ولی موندم که مقدمات رو آماده کنم، خونه رو تو اون چند روز مرتب کردم و خرید کردم و به خودم رسیدم. امیررضا قرار شد جمعه هفته بعد برگرده که شنبه اش کارهای انتخاب واحد ترم جدید رو انجام بدیم.
2. همون هفته اول که کلاس ها تازه شکل گرفته بود و هنوز جدی نبود سعی کردم دوست بشیم و سر صحبت رو راجع به خونه گرفتن باز کنم. سعی کردم توجیه اش کنم که مزایای مستقل بودن خیلی زیاده مخصوصا به لحاظ اینکه میشه بی دغدغه درس خوند. مساله مالی نداشت رو این قضیه، اما در کل دو دل بود.
3. قرار شد برگردیم شهرمون و فکرامون رو بکنیم. خلاصه که تونستم راضیش کنم بریم چند جا خونه ببینیم. کلا خونه ها تو اون شهرستان خیلی جالب نبود و کلا کرو کثیف بودن اما بالاخره یک خونه کوچیک پیدا کردیم که حیاط داشت و تک واحدی بود.
6. سیسی ها و زنپوش ها می پرسیدم و با این کار ذهنش رو قلقلک می کردم. اگر یادتون باشه اون موقع ها موبایل ها هوشمند نبود و کلا همه با ایمیل و چت یاهو در ارتباط بودند، براش گاهی عکس از سیسی ها می فرستادم و اظهار کنجکاوی می کردم. فکر می کنم اون هم ذهنش درگیر شده بود و براش تازگی داشت
7. دو سه ماهی گذشت و نزدیک امتحانای آخر ترم بود، خدایی خیلی تو درس ها کمکم می کرد و منم پایه خوندن تا آخر شب بودم.تو این مدت کوتاه خیلی با هم رفیق شده بودیم و با هم حال می کردیم. یک روز بعد یکی از امتحانا که خوب داده بودیم وسر کیف بودیم بهش گفتم می خوام یک راز بعد امتحانا بهت بگم
5. امیررضا – هم خونه ایم – قد و وزنش تقریبا متوسط بود ، چهره اش معمولی، درسش خوب بود و آدم آرومی بود. تو کارهای خونه و درس ها خیلی سریع با هم مچ شدیم. قانعش کرده بودم دور دخترها و دوست دختر داشتن رو خط بکشیم و بچسبیم به درس اما گهگاهی خیلی غیر مستقیم نظرش رو نسبت به
12. تا روی شونه به رنگ خرمایی تیره و یک صندل جلوباز مشکی پاشنه 8 سانت که خیلی هم اون موقع گروه خریده بودمش! دستبند و پابند و گردنبند بدل پلاتینی که همه با هم ست بود هم بهشون اضافه کنید و البته آرایش کامل چشم و صورت. ساعت شد 1:30 ظهر که دیدم کلید رو انداخت تو در حیاط و اومد تو.
4. صاحبخونه طبقه زیرزمین رو کرده بود انباریش و در رو قفل کرده بود و بالا رو می داد اجاره، البته این هم بگم از دانشگاه نسبتا دور بود به خاطر همین این کیس رو کسی نمی رفت سراغش. با کلی حرف و استدلال راضیش کردم یک ترم اینجا رو تست کنیم بعد تصمیم بگیریم تمدید کنیم یا نه.
11. ، تصمیم گرفتم تقریبا بهترینم رو نشون بدم ... پس انتخابم این بود: لاک سفید هم به دست و هم به پاهام زدم، یک لباس شب یکدست مشکی دکلته پوشیدم – آخه دکلته برای کسی که اصلا سینه نداره خیلی انتخاب بهتریه – چون می خواستم بدن خودم باشه بدون هیچ متعلقات غیرحقیقی، یک کلاه گیس با قد موی
The routine of all my video calls is as follows: stand up, take off your skirt so I can see that, now turn around and show me your hole, come kneel in front of the camera and open your mouth, and then ... he cum
@namednegin
@rahaaaman
نوزادی با ظاهر اندام جنسی منتسب به زنانه متولد میشود، اما درون بدن خود بخشهایی از اندام جنسی منتسب به مردان را نیز دارد، یا آرایش کروموزومی و یا هورمونهای او با آنچه از نظر پزشکی به زنان نسبت داده میشود، تفاوت دارد.