جمعه ها این ساعت میام سر خاک مامان بزرگم مدت زیادیه یه پسر جون چند مزار اونور تر میبینم که همیشه تنهاست میاد حدود نیم ساعت میشینه گریه میکنه اهنگ گوش میده سیگار میکشه میره امروزکه باهاش هم کلام شدم گفت رفیق صمیمیش بوده که رفته جمعه ها همیشه میرفتن کوه و حالا این موقع میاد سر خاکش