Amiin Profile
Amiin

@Aminmjh

1,575
Followers
44
Following
19
Media
882
Statuses

نویسنده داستان‌های طنز غیرفاخر،علاقمند به تاریخ و ادبیات،بطالت طلب و دوستدار لش کردن رو کاناپه جلوی تلوزیون

Joined August 2023
Don't wanna be here? Send us removal request.
Pinned Tweet
@Aminmjh
Amiin
5 months
سلام،من امینم و با این اکانت جدید برگشتم،متاسفانه اکانت قبلیم از دست رفت.چندتا از نوشته ها که باقی مونده رو اینجا منتقل میکنم برای یادآوری روزهایی که با هم میخندیدیم.اگه دوست داشتید ریتویت کنید تا شاید تو این دوران ماتم زده بازم تونستیم باهم بخندیم.
29
17
231
@Aminmjh
Amiin
5 months
بابام یه شوهر عمه داشت به اسم”کتاب”سال ها پیش عمه جان زنگ زدن منزل ما که چه نشسته اید قراره کتاب برای پاره ای از آزمایشات پزشکی از شهر بابام اینا بیاد شهری که ما توش ساکنیم چون بیمارستان مجهز تری داره.عمه جان بابا که زبانی داشت به گزندگی مار جعفری و توقعی به اندازه هر عمه ای که
195
73
3K
@Aminmjh
Amiin
5 months
تو شهر بابام اینا کلا چهار پنج تا نام خانوادگی بیشتر نداشتیم.این در کنار اسامی محدودی که خانواده ها دوست داشتند رو بچه هاشون بذارن معضل بزرگی درست کرده بود.نه اینکه از دیر باز اهالی شهر ما فضول محور بودند و حتما میبایست میدونستند کی از کجا میاد و به کجا میره واسه همین هرکی
102
35
2K
@Aminmjh
Amiin
5 months
از بقیه داره ،طی بیانه ای شدید اللحن به بابا فرمودن که کتاب روش نمیشه بیاد خونه شما و عزم رفتن به مسافرخونه رو داره.یعنی اینکه اگر چه اون تعارف میکنه ولی شما به تعارفاتش وقعی ننهید و به زورم شده کتابو بزنید زیر بغلتون و ببرید خونه خودتون.حسب الامر عمه جان بابا در طرفت العینی
1
2
829
@Aminmjh
Amiin
5 months
گیر سه پیچ مگه من مرده باشم تو بری مسافر خونه و طرفو خرکش کرد آورد تو، به محض ورود بابام خیلی چستو چابوک حمله کرد سمت سگک کمربند مردی که وادارش کنه شلوارشو بکنه تا تضمینی برای موندگاریش بشه، یعنی تو سیستم خاندان ما مهمون شلوارشو در بیاره دیگه تمومه و شب موندنی شده
1
2
801
@Aminmjh
Amiin
3 months
@KhalilOghab دیوث تا چشمش میخوره به جنازه اول وسط زجه مویه یه ریپورتاژ اگهی هم میره و میکه هیت موتورسوران تبریز تقدیم میکند
11
1
805
@Aminmjh
Amiin
5 months
خودشو رسوند به ترمینال و کتاب بخت برگشته رو پیدا کرد و کشون کشون آوردش خونه،کتاب بنده خدا که میدونست چه شب کابوسواری در پیش داره تا آخرین نفس مقاومت می کرد که نیاد و جلوی در هی عجزو التماس میکرد که بذار من برم مسافر خونه،بابای منم که در خود توان پاسخگویی به عمه جانش را نمیدید
1
2
785
@Aminmjh
Amiin
5 months
وان با صدا خفه کن ادامه بده. و اما ماجرا وقتی غم انگیز شد و دنیا در چشم کتاب تیره و تار گشت که وقتی فردای اون شب بابام به اتفاق کتاب به آزمایشگاه مراجعه کردن متوجه شدن که نوبت شوهر عمه نازنین روز بعدش بوده نه امروز و کتاب فلک زده باید امشب یکبار دیگه همون داستانو تکرار میکرد
31
2
740
@Aminmjh
Amiin
5 months
و سعی داشت با فن کمر و اشگل گربه به پشت حریف برسه مقاومت طرفو بشکنه و مردی ره بخوابونه رو زمین و شلوار از تنش در بیاره.کتاب بخت برگشته که دید بابای دو متری ما مثل گراز فحل شده خرناس کشان افتاده روش،غیر تسلیم و رضا چاره ای ندید و همونجا کشید پایی تا بابام بی خیالش بشه.
2
2
740
@Aminmjh
Amiin
5 months
مادرمم که فهمیده بود قوم شوهر داره میاد قبل اینکه بابام بره ترمینال،آلوی برقانی رو کرده بود تو کون مرغو با کره محلی حسابی سرخش کرده بود و تا اینا برسن خونه سیب زمینیشم دالبر دالبر خرد کرده بودو داشت تربچه ها با چاقو مدل میداد تا شبیه قوی سفید با روکش قرمز بذاره رو تزیین سالادش.
2
2
730
@Aminmjh
Amiin
5 months
کلن ضمانت اجرایی پذیرفتن دعوت شب باید بمونی همون کندن شلواره.از اونجایی که همه مردای شهرام همیشه زیر پیژامه آبی راه راه از زیر شلوار میپوشن و جورابم تا زانو میکشن روش ۹۰٪ راه رو از قبل رفتن.بابام که دید مردی سودای مقاوت در سر داره و گوشش بدهکار کندن شلوار نیست،یهو سمتش حمله کرد
3
2
718
@Aminmjh
Amiin
5 months
خیالی آسوده تر به کارش ادامه بده صدای تلوزیونو تا ته زیاد کرد ،ازون ور حیاتی تو اخبار داد میزد مشروح خبر ها و ازینور کتاب جواب میداد «زارت»بعضی وقتام هنوز زارت اول تموم نشده زارت دوم شروع میشد و گوز هاش باهم هم خوانی میکردن ،یعنی روغن کرچک با دل روده بنده خدا کاری کرده بود که
3
2
697
@Aminmjh
Amiin
5 months
میشد یک انسان از کونش در بیاره این درآورد، یعنی بطور خلاصه اگه بگم کتاب تو چند دقیقه چندتا رکورد گینس ثبت کرد و هر چه هنر داشت در معرض نمایش گذاشت. آقا من نمیدونم واقعا این روغن کرچک از چه ترکیبی ساخته شده که به چشم برهم زدنی جوری شکمو بکار میندازه و روان میکنه که دیگه همنشین
2
2
695
@Aminmjh
Amiin
5 months
همیشگی سنگ توالت میشی،هر تلاش که کتاب برای کم صدا کردن صدای گوزش انجام میداد منجر به شکست میشد و تو گویی ما وسط توپخانه نشستیم و دائما صدای انفجار مهیب و مهیب تر به گوش میرسید،بابام برای اینکه ما یه موقع نخندیم و پیرمرد بیستر خجالت نکشه و یه جوراییم کتاب احساس راحتی کنه و با
1
2
684
@Aminmjh
Amiin
5 months
مرد حساب،عیال ما کلی زحمت کشیده اگه نخوری این زن ما پیش خودش نمیگه قوم شوهرش از دست پختش خوشش نیومده؟خلاصه بابام با نیرنگ و دسیسه و سیستم القای عذاب وجدان،به کتاب مادر مرده یه پرس کامل غذای چربو چیل با مخلفات کامل خوروند،بعد شام و برچیده شدن سفره،بابامو کتاب نشستن به حرف زدنو
1
2
664
@Aminmjh
Amiin
5 months
تا اینا عملیات شلوارکنان رو به پایان برسونن بساط مفصل سفره پهن شد،کتاب با خجالت اومد نشست سر سفره و دید مادر ما کلی تدارک دیده با شرمساری گفت اگه اجازه بدین من شام نخورم چون صبح آزمایش دارم و بهتره سبک بخوابم، هنوز کلام منعقد نشده بود که بابام با کفگیربهش یورش برد که این چه حرفیه
1
2
656
@Aminmjh
Amiin
5 months
از یه سوراخ همزمان هم گازهای تصعیدی خارج میشدن و هم نفسگیری میکرد و از سمت دیگه میعانات گازی دیگه خارج میشد و چه بسا فعالیت های اون شبش گازهای گلخانه ای هم تولید کرده بود، هنوز صدای اول تموم نشده موج دوم صدا مهیب تر و با تحریر قوی تر از راه میرسید،حالا کتاب بدبخت میخواست
1
2
653
@Aminmjh
Amiin
5 months
حقیقتا صد مترو زیر 10 ثانیه دوید رکورد اوسین بولت افسانه ای رو چند صدم ثانیه بهبود بخشید.گویا وضعیت پیر مرد جوری اورژانسی بود که دیگه دوی صدمتر کارساز نبود سه متر آخرو تبدیل کرد به پرش سه گام و دیگه فرصتی نبود و از همون فاصله شیرجه زد تو دستشویی،بلافاصله مهیب ترین صدایی که
2
2
651
@Aminmjh
Amiin
5 months
از کوچه و خیابون رد میشد همه از هم میپرسیدن این کی بود؟مشکل اصلی تو جواب پیش میومد.مثلا یکی میگفت این رمضونه دیگه!!سوال بعدی میشد کدوم رمضون؟پسر محرم علی!!کدوم محرم علی؟؟و قس علی هذا.این دور باطل مردمان شهر ما را از قرن گذشته بر آن داشت تا برای سهولت در معرفی افراد در کمترین زمان
2
0
639
@Aminmjh
Amiin
5 months
به هر ترتیب در میان تشویق ما و کوچینگ بابام استکان دومو رفت بالا،هنوز استکان تو دستش بودکه یهو انگار برق گرفته باشتش،خشک شد و همونجوری موند و بعد از شکمش یه صدای غررررررررر اومد،کتاب هی به شکمش نگاه میکرد و با تعجب ��ه نگاه هم به چشمای گرد شده ما،که یعنی این صدا از شکمه منه واقعا؟
2
2
625
@Aminmjh
Amiin
5 months
مسافر خونه،چرا به حرف من پیرمرد گوش نمیدی،همینو میخواستی؟دیدی آبروم جلوی بچه هات رفت؟چرا اخه؟ و بابامم همش میگفت بابا طوری نشده این چیزا طبیعیه،یه جوری میگفت که انگار ما یه شب درمیون از این برنامه ها داریم . به هر حال اون شب ما کتابو کردیم تو حموم که بقیه کارشو با حباب ساختن توی
1
2
626
@Aminmjh
Amiin
5 months
واسه راند دوم بره دستشویی،اینبار صدای گوزاش مهیب تر و طولانی تر بودن، انگار گوزاش دارن در حضور مسعود روشن پژوه مسابقه زو میدن،صداها از گام ریز شروع میشد و بصورت ممتد ادامه پیدا میکرد و وسطاش به گام درشت تر پیش میرفت و یه جاهایی هم با تحریرهای مورب،گریزی هم به دستگاه های
1
2
624
@Aminmjh
Amiin
5 months
اون بدبختم رو حساب حرفای بابام یه قلپ رفت بالا و قیافش شد مثل کویر لوت بارون نخورده پر از ترک و چینو چروک،بنده خدا کله کچلش مثل لبو سرخ سرخ شد،نه اینکه ماهم با دوستی خاله خرسه تا خرخره هم بهش چلو مرغ خرونده بودیم دیگه اصن جا نداشت حتی قد یه عدس فرو بده پایین.
1
2
622
@Aminmjh
Amiin
5 months
اخبار گوش کردن،کتاب که احساس بی قراری داشت و هی به ساعت نگاه میکرد برگشت گفت: برای آزمایش فردا دکتر بهش گفته از شب قبل باید روغن کرچک بخوره چون نباید تو معده و رودش هیچی باقی بمونه فلذا کتاب باید از 9 شب شروع کنه روغن کرچک خوردن.بابام تا فهمید کتاب داره فاز خجالت بر میداره
1
2
614
@Aminmjh
Amiin
5 months
هیچی دیگه بابامم ساقی وار شروع کرد براش پیک ریختن و هندونه گذاشتن زیر بغلش که مرد حسابی این چه حرفیه،این گرگ پیر چله های سختر از اینو پشت سر گذاشته و این فقط یه شیشه روغنه و هی براش توضیح میداد که دماغتو بگیر یهو همه استکانو سر بکش،کاری نداره که،زهر هلاهل که نیست مرد مومن.
1
2
613
@Aminmjh
Amiin
5 months
هنوز همه تو شوک صداهای شکم کتاب بودیم که یهو مردی بدون مقدمه مثل فنر از زمین پرید رو هوا و حداقل رکورد استانو تو پرش درجا چند متری جابجا کرد،از پرش ناگهانیش ما همه جا خوردیم که چی شد این یهویی، اونم مثل فشنگ چهار نعل دوید سمت مستراح،یعنی اگه کرنومتر میگرفتی کتاب
1
2
613
@Aminmjh
Amiin
5 months
سر تاسش که عرق سرد روش نشسته بود و شالاپ صدا داد،با قیافه مستاحصل گفت اینکه هیچی ازش کم نشده،من چطوری همه این شیشه کوفتی رو بخورم آخه؟ بابام گفت بیا بشین مرد،تو دیگه کمرشو شکوندی چیزیش نمونده،اتاق کوچیکه این زیاد به نظز میاد!!تو میتونی و همونطور که داشت بهش روحیه میداد
3
2
606
@Aminmjh
Amiin
5 months
جلدی پرید یه سینی بزرگ عرق خوری طور واسش جور کرد و چندتا استکان چید توش و آورد گذاشت وسط حال،اون بدبختم اومد نشست سر بساط و تا در بطری روغن کرچکو باز کرد و بوش خورد زیر دماغش زد رو زانوش گفت:یا ابرفض من این زهر مار بو گندو رو چطوری بخورم آخه؟!!!
2
2
604
@Aminmjh
Amiin
5 months
این همه صداهای افسار گریخترو مدیریت کنه وسطاش محکم هم سرفه هم میکرد که صدای گوزش تو صدای سرفش گم شه و حواس ما از گوز به سرفه پرت شه.خلاصه بعد از 40 دقیقه جون کندن و تقلازدن، مردی خیس عرق از مستراح اومد بیرون و دولا دولا اومد نشست سر بساطش،تا چشمش افتاد به بطری روغن زد تو
1
2
606
@Aminmjh
Amiin
5 months
پیکشو پر تر از قبل میریخت،کتاب مادر مرده دماغشو گرفت و لا جرعه پیکشو داد بالا،به بابام اشاره کرد دوباره پر کنه تا هنوز دهنش گهیه دومیم بره بالا،پیک دومو که رفت بالا یه صدای عجیب تر از دفعه قبل تو مایه های صدای افتادن پیچو مهره تو آبمیوه گیر از خودش دراورد و گازشو گرفت که
1
2
604
@Aminmjh
Amiin
5 months
شور و اصفهان میزد تا دوباره تو گام پایین قطع بشه و قبل از استاپ کامل صدای بعدی از راه میرسید.کتاب که آبروی 70 سالشو یک شبه برباد رفته میدید با سرفه های محکم تر تلاش میکرد توجه مارو از گوز به سرفه معطوف کنه،در همین کشمکش ها بین گوزیدن و سرفیدن بود که مغز نتونست سیستم عصبو عضله رو
1
2
598
@Aminmjh
Amiin
5 months
ممکن،رو به گذاشتن القاب روی همدیگه همت بگمارند.ایده به نظر ایده گره گشایی میومد اما مردمان شهر بابام اینا تو قرن گذشته خیلی اهل شوعاف و ادایی بودن نبودن و القاب درباری رو هم نمیذاشتن.اولین انتخاب لقب فرد بدون هیچ تردیدی از رو قیافه بود.هر عیب گل درشت تو قیافه میشد لقب یارو.مگر
1
0
579
@Aminmjh
Amiin
5 months
خوب مدیریت کنه و همزمان چند کارو انجام بده فلذا مردی تعادلشو از دست داد و با کله افتاده روی گه خودش،از صدای زمین خوردنش بابام پرید تو دستشویی و در حالی که کتاب دست انداخته بود رو گردن بابام و همه محتویات معدش شتک زده بود رو سرو صورتش زیر لب ناله میکرد مگه نگفتم بذار من برم
1
2
569
@Aminmjh
Amiin
5 months
بی برو برگرد میگفتن کور.اینطوری خیلی از مشکلات احراز هویت افراد کمتر میشد.مثلا اگه یکی میپرسید این کی بود رد شد؟جواب میداد رمضون!! کدوم رمضون؟پسر کور ممد.در کسری از ثانیه طرف شناسایی میشد.این لقب گذاری ها برای همه اجداد ما لحاظ شده بود و انقدر القاب افراد از اسم شون ارجح شده بود
3
0
556
@Aminmjh
Amiin
5 months
اینکه شغل طرف به عیبش بچربه،مثلا اکه یکی شغلش تخلیه چاه بوده بهش میگفتن “پخ چاغادان” پخ که حتما معرف حضورتون هست،چاغادان هم یعنی دربیار.اگرم از رو قیافه لقب میدادن که دیگه واویلا.به شکل بی رحمانه ای عیب یارو رو با ضریب چند برابری میذاشتن اول اسمش.مثلا اگه یکی چشماش ضعیف بود بهش
4
0
555
@Aminmjh
Amiin
5 months
چون دونستن اینکه چرا حالا به مردی شتر میگفتن صورت خوشی نداشت.تصور اینکه جد بزرگ ما با چشمای خمار در حالی که لب بالاش ثابت بوده و فک پایینش به طرفین چپو‌ راست میشده و زل میزده به افق،افتخاری برای بازماندگانش نداشته.
12
0
554
@Aminmjh
Amiin
5 months
کرده بود و با جواب های مزخرفش با سه چراغ خاموش منجر به چپ چپ نگاه کردن منوچهر نوذری شده بود،کل همشهری های ما توفیق قابل ذکری نداشتند تا دکتر شدن همین نواده نخبه پخ چاغادان.طرف پاشد اومد و یه مطب شیک هم احداث کرد و برای کلاس بیشتر یه منشی شهری که وقتی تلفن جواب میداد میگفت «مله»
3
0
529
@Aminmjh
Amiin
5 months
تو کار خودش نمونه بود و تو هم اگه نوه همون مرد باشی باید کارت خوب باشه یعنی انقدر کار اون بنده خدارو با کار جدش مقایسه کردن که عطای خدمت به همشهری هاشو به لقاش بخشید و ول کرد رفت.این ماجرای لقب پدر بزرگ ها همه بازماندگانو‌ مورد عنایت قرار میداد.مثلا یه بابایی بود به نام رحیم
1
0
516
@Aminmjh
Amiin
5 months
هم با خودش آورد.روز اول کله سحر یکی رفته مطبش و تا چشمش به منشی خوش عطرو بو افتاده هول شده گفته ببخشید دکتر پخ ساتان کار داشتم،پخ ساتان یعنی عن فروش. خلاصه مطب این دکتر تو شهر ما خیلی دووم نیاورد چون هرکی رفت پیشش گفته بود پدر بزرگت همیشه چاه مستراح مارو خالی میکرد و دمش گرم
1
1
505
@Aminmjh
Amiin
5 months
که دیگه کسی اسم طرفو یادش نمیموند و به لقبش اشاره میکرد.چند سال پیشا یکی از نوادگان نخبه پخ چاغادان که تخصص پزشکی هم گرفته بود تصمیم میگیره بره شهر آبا و اجدادی و به همشهری های خودش خدمت کنه.یک شور و شعفی در شهر به پا شد که بیا و ببین.بعد از پسر جعفر پالان که تو مسابقه هفته شرکت
1
0
504
@Aminmjh
Amiin
5 months
ازونجایی که سرو گردنش کوچیک بود و شکم بزرگی داشت و هرچی به قسمت تحتانی بدنش میرسیدی دوباره باریک میشد بهش میگفتن کوزه رحم،رحیم نه ها ر‌َحِم.کلا تو شهر ما به رحیم میگن رحم،شاید سوال پیش بیاد اگه به رحیم میگن رحم پس به رحم خانم ها چی میگن؟خوب چیزی نمیگن.کلا یه رحم در شهر ما معتبره
1
0
480
@Aminmjh
Amiin
5 months
که همون رحیمه باقی رحم ها از نظر ما رحم واقعی نیستن.خلاصه این کوزه رحم هم اسم خودش رحم بود و هم جد بزرگش،خلاصه یه بار این کوزه رحم ثانی پا میشه میره تهران. کی؟ زمانی که مسافر کشا تو صندلی جلو دو نفر سوار میکردن و اگه حضور ذهن داشته باشید نشستن همزمان یک خانم و یک آقا به صورت
1
0
467
@Aminmjh
Amiin
5 months
من تو جوانی با کلی امید و آرزو یه کلاستور زدم زیر بغلم و مثل مامور تازه شاش کف کرده نفوس و مسکن پاشدم رفتم از قدیمی های شهر تحقیق کنم ببینم لقب ملوکانه ما چی بوده.نتایج خیلی دلگرم کننده نبود چون ریش سفیدای شهر اعلام کردن جد ما رو شتر صدا میزدن.خیلی تحقیقاتمو دچار اطناب نکردم
1
0
443
@Aminmjh
Amiin
5 months
به مقصد که رسیدن رحم دیده با اون شلوار گشاد و وضیعت موجود دیگه کوزه نیست و بیشتر شبیه آفتابه شده،فلذا به راننده میگه داداش منو دربست ببر همونجایی که سوار کردی پیادم کن.
3
0
438
@Aminmjh
Amiin
5 months
خودمو‌ جمع کنم تا کمترین برخوردو داشته باشم تلاشی مذبوحانه بود چون اون خودشو توهر دست انداز ول میداد رو من تا جایی که نفس عماره بیخ گلوی کوزه رحمو میگیره و از نرمی بدن آن پری روی دچار تالمات بیرونی میشه.اون دوران هم مد بود همه شلوار خمره ای زیتونی میپوشیدن با پیرهن پیچسکین خردلی
2
0
421
@Aminmjh
Amiin
5 months
همزمان در صندلی جلو،بدون اشکال بود عادی شده بود.این کوزه رحم ما میشینه رو صندلی جلوی تاکسی ‌و از بختش دو قدم جلوتر هم یه خانم پری چهره دست تکون میده و تاکسی نگه میداره و ازونجایی که سه نفر عقب بودن میاد جلو جفت رحم میشینه. ازینجا به بعد خود رحم تعریف میکرد من هرچی سعی میکردم
1
0
410
@Aminmjh
Amiin
5 months
بابام اینا رفتن خونه عموم اینا،بابام مهر خواسته نماز بخونه،نداشتن!!رفتن از همسایه یه مهر دندون خورده قرض کردن آوردن،بعد بابام پرسیده قبله کدوم طرفه؟ نمیدونستن! رفتن از همسایه پرسیدن اونام نمیدونستن!!خانمش گفته این مهرم از زمان ویار بارداریم مونده.
7
3
171
@Aminmjh
Amiin
4 months
یه بار بابام اشتباهی بنزین سوپر زد،بعد اینکه مراحل انکار،خشم،افسردگی ‌و پذیرش واقعیتو پشت سر گذاشت،یه مرحله جدید از خودش بروز داد!!فاز پولداری برداشته بود،تا یه مدت هرجا میرفتیم به ما میگفت به چشمای آدما زل نزنید،شاید نداشته باشن خجالت بکشن!!
0
3
159
@Aminmjh
Amiin
5 months
@zaremaar پس بگو چرا این اکانت های وریفای عرزشی هرچی فحش میدی بلاک نمیکنن،نگو پول میسازن با فحش های ملت
2
4
136
@Aminmjh
Amiin
5 months
نظام جدید دبیرستان اینطوری بود که یه درسیو پاس میکردی،میرفتی درس ترم بعد ولی اگه میوفتادی،تا اونو پاس نمیکردی پشت همون درس میموندی.منم داشت ۲۰ سالم میشد،دیپلم که نگرفته بودم هیچ،ریاضی یک رو هم ۱۷ بار افتاده بودم.هر ترم بابام میرفت منو غیر خضوری ثبت نام میکرد منم سالی دوبار
7
1
114
@Aminmjh
Amiin
7 months
تو شهر بابام اینا،هیچی به اندازه سریع دفن کردن میت مهم نیست،یعنی از لحظه خارج شدن روح و جدا شدن کالبد اختری تا کوبوندن بیل برای صاف کردن قلمبگی خاک روی قبر کلا زیر ۴۵ دقیقه بیشتر طول نمیکشه.کافیه اهالی بفهمن یکی دار فانیو وداع گفته!!کلا همه بسیج میشن تا هرچه سریعتر تا میت از دهن
5
2
104
@Aminmjh
Amiin
5 months
مادربزرگم معتقد بود اگه شب ناخن بگیری،جن میاد میره زیر ناخنات و موقعی که میخوای کونتو بشوری از طریق سوراخ کون میره تو شکمت و موجب یبوست میشه.هرکی هم دچار یبوست میشد میگفت شب ناخن گرفته این بلا سرش اومده.خدابیامرز عمرش به دنیا نبود وگرنه الان براتون تحلیل میکرد این چی میگه!!
@F_azima1361
FARHAD AZIMA | فرهاد عظیما
5 months
دنبال نفوذی که محل فرماندهان سپاه را لو داد می‌گردید؟ #یک_تئوری_واقعی واکسن‌های چیپ گذاری شده که مختص هر فرد بود متاسفانه می تواند نشانه گذاری خیلی دقیقی را برای سازمان جاسوسی دشمن مهيا کند، اطلاعات این میکروچیپ ها در بدن می تواند، مکان فرد واکسینه شده را در صورت لزوم لو دهد.
2K
50
357
4
0
84
@Aminmjh
Amiin
4 months
تو همین ماشین به نیکا تجاوز کردن و بعد کشتنش،هر وقت خواستی محصولات میهن بخری،یادت باشه تو با وحید اشتری فرقی نداری.به سوپری محل بگیم اگر محصولات میهن بیارن دیگه ازش خرید نمیکنیم. #نیکا_شاکرمی
Tweet media one
2
4
80
@Aminmjh
Amiin
5 months
من با اتوبوس رفتم هفت تیر و بعدم اتوبوس دوم به سمت خونه و تا ماها با خواهرم قهر بودم.خیلی ها معتقدند بعضی شبا کمتر از پادشاهی نیست ولی اون شب کثافت برای من از بامداد خمار و شب سرابم کثافت تر بود
4
0
64
@Aminmjh
Amiin
1 year
دهه شصت خودش به تنهایی ملقمه ای از تمام مصیبت ها بود،اوضاع مملکت نابسامان،جنگ،وضعیت اقتصادی و معیشتی تحت تاثیر جنگ و انقلاب رو به افول و بدتر از همه زاد و ولد گسترده.من ��میدونم آدم ها اون دوران چی تو مغزشون میگذشت که فقط زادو ولد میکردند،حتی موش هم تو شرایط بحرانی انقدر نمیزایید
4
2
61
@Aminmjh
Amiin
5 months
زل میزدم به سخنان شیخ حسین انصاریان که داشت از سفیحه سجادیه سخنرانی میکرد.این زندگی سگی هروز ادامه داشت و خانواده شدیدا نگران نمره چشمای من بودن.پیدا کردن کار و بند کردن دست من تو یه خراب شده ای از نون شب واجب تر بود فلذا هر کی هر خریو میشناخت سفارش منو میکرد اگه جایی سراغ دارن
2
0
57
@Aminmjh
Amiin
5 months
صندلی کون گاز گیر داشتم نشسته میخوابیدم،یه جا که تن لش سنگینم رو صندلی چس پایه فشار آورد دیدم دارم کله میشم که از خواب پریدم همون لحظه یوسفی سر رسید.تنها باری که تو زندگی کائنات دستمو قبل به محاق رفتن گرفتن همون ��ار بود درست چند ثانیه قبل از رسیدن یوسفی.خلاصه اون شب گذایی صبح شد
1
0
56
@Aminmjh
Amiin
5 months
@Grrmanesh @Lucy_weaasley دمت گرم رضا،همین که تو این وضعیت چار نفر بخندن انگیزه زیادی میده بهم.در اولین فرصت چیزایی که از اکانت قبلیم در دسترس هست رو اینجا منتقل میکنم
1
0
53
@Aminmjh
Amiin
5 months
میرفتم ریاضی یکو امتحان میدادم باز میوفتادم.از نگاه خانواده من همه شرایط انگل اجتماع بودنو داشتم.کاناپه نشین بی وقاری بودم که شب تا صبح جلو تلوزیون پای ماهواره میشستم تا اون دو تا خانم بی وجدان بعد ۲ شب اون جوراب بی صاحابو در بیارن.پدسگا از ۱۲ شب میومدن با تلفن حرف میزدن تا ۲
1
0
56
@Aminmjh
Amiin
5 months
یادمه @KhalilOghab در باب نکوهش شوهر عمه یه توییت زد منم کوت کردمش داستان کتابو ضمیمش کردم.در عرض چند ساعت یک میلیون ایمپریشن گرفت و خلیل اینطوری بود که مرد حسابی چرا شوهر عمه تو میریزی تو شوهر عمه من!!
@Aminmjh
Amiin
5 months
بابام یه شوهر عمه داشت به اسم”کتاب”سال ها پیش عمه جان زنگ زدن منزل ما که چه نشسته اید قراره کتاب برای پاره ای از آزمایشات پزشکی از شهر بابام اینا بیاد شهری که ما توش ساکنیم چون بیمارستان مجهز تری داره.عمه جان بابا که زبانی داشت به گزندگی مار جعفری و توقعی به اندازه هر عمه ای که
195
73
3K
5
2
55
@Aminmjh
Amiin
6 months
تو‌ شهر بابام اینا،ساعت دیدو بازدید عید با خروس خوان صبح شروع میشه.یعنی قبل ۷ درو با لگد میزنن که بیان ماچت کنن و نوروز باستاتی ره بهت تبریک بگن.انقدر زود مراسم دیدو بازدید آغاز به کار میکنه که مجال پیدا نمیکنی دستو روتو یه آب بزنی همونطور که دهانت بوی طحال کفتار میده مجبوری
@Aminmjh
Amiin
7 months
تو شهر بابام اینا،هیچی به اندازه سریع دفن کردن میت مهم نیست،یعنی از لحظه خارج شدن روح و جدا شدن کالبد اختری تا کوبوندن بیل برای صاف کردن قلمبگی خاک روی قبر کلا زیر ۴۵ دقیقه بیشتر طول نمیکشه.کافیه اهالی بفهمن یکی دار فانیو وداع گفته!!کلا همه بسیج میشن تا هرچه سریعتر تا میت از دهن
5
2
104
4
1
53
@Aminmjh
Amiin
4 months
مهدی رحمانی،معلم کلاس پنجم من،بخاطر بد خط بودن مداد میذاشت لای انگشتام و با تمام زورش فشار میداد.درد اون تنبیه بعد این همه سال هنوز تو ناخوداگاهم‌ مونده و زمانی که مضطرب میشم،درد میپیچه لای انگشتان دستم.یعنی الان من رحمانی رو ببینم باید مراقب باشم حریمش شکسته نشه یا چی؟
@amirhessam_y
Amirhessam.y
4 months
از اون سکانس های نابود کننده اخلاق در جامعه که خروجیش میشه بی اخلاق و جسور شدن جامعه! شکستن هر حریمی خوب نیست!
534
27
664
4
1
49
@Aminmjh
Amiin
5 months
وخیمتر بود.یه ترک موذی داشت که غفلت میکردی کونتو گاز میگرفت.باید خیلی احتیاط میکردم.تو مظلومانه ترین حالت ممکن رو صندلی غریب نواز کون گاز گیر نشسته بودم که اولین مراجعه کنندگان سر رسیدن.یه خانم و آقای کروات زده و بسیار بالاشهر نشین طور اومدن داخل.منم طبق آموزه های ارزشمند یوسفی
1
0
51
@Aminmjh
Amiin
5 months
یکیشون تلفنو قطع میکرد میگفتی اوف،اومد دیگه کارو در بیاره،تیر به سر خورده یک ساعت و چهل دقیقه طول میداد یه جوراب در بیاره،اونم تازه چی؟؟!!وسط کار باز تلفن زنگ میخورد میرفت پا تلفنو تا الهه صبح همین بساط بود.وسط مسط ها هم بابام پا میشد بره دستشویی منم سریع میزدم شبکه سه خیلی جدی
2
0
50
@Aminmjh
Amiin
7 months
نیوفتاده و بدنش گرمه بکننش زیر خاک.همه کسبه به محض اطلاع پیدا کردن از اینکه یکی از هم شهری ها مرده،مغازه ها رو میبندن و میرن تا مهیای ثبت رکورد جدیدی برای دفن کفن بشن.تو شهر بابام اینا بعضی از مشاغل اصولا وجود خارجی نداره،مثلا غسالخونه و قبر کن و اینا نداریم.میتو میکنیم تو حمومی،
2
0
49
@Aminmjh
Amiin
7 months
بالقوه محسوب میشه که سریع بالفعل میشه.فقط میمونه انتقال میت از مکانی که روح از بدنش خارج شده به بالا که قبرستون در آن واقع شده،خب این مرحله هم کار سختی نیست،وانت،بهترین وسیله برای انتقال جسد،علی الخصوص پیکان وانت که قسمت پشتش که وسطش میت قرار میگیره و طرفیتش هم نشیمنگاه تعبیه شده
1
0
47
@Aminmjh
Amiin
5 months
داشتم پرو بشه دیگه نشه جمعش کرد.مهندس تلفنو برداشتو به اون شخص پشت خط گفت بیاد منو ببره سر شیفتم.از حرفاش بر میومد داره برنامه میچینه از همون لحظه دست منو بند گنه به دمو دستگاهشون،از یه طرف آمادگیشو نداشتم از همون بدو آشنایی کارم شروع بشه چون اصلا جور در نمیومد، دیگه ۵ بعداز ظهر
1
0
48
@Aminmjh
Amiin
2 months
این هلو‌ها حکم اولادمو دارن،هسته‌‌ای که چند سال پیش گذاشتم تو دل خاک،الان همچین محصولی داده،اونم تو گلدون و با کمترین امکانات.
3
0
50
@Aminmjh
Amiin
5 months
سوداشون به صفراشون غلبه کرده لختی اندیشیدن و متفق القول گفتن آخه کی این گو رو میدزده و به روال عادی زندگی ادامه دادن.منم به همراه یوسفی روان شدم تا بتونم هرچه سریعتر دانش و تجربمو در اختیار علم جویان عزیز قرار بدم.از ساختمونی که با مهندس قرار ملاقات داشتیم خارج شدیم و رفتیم طرف
1
0
47
@Aminmjh
Amiin
5 months
@sepidnamamir1 همیشه بخندی الهی
3
0
42
@Aminmjh
Amiin
5 months
بلند میشی و با احترام و صدای رسا میگی:سلام آقای دکتر،سلام خانم دکتر خیلی خوش آمدید،امری داشتید من در خدمتم!!حتما دکترو قید کن چون خیلی خوششون میاد به همه هم از دم بگو دکتر ،یه موقع خر نشی بگی مهندس ها،چون اینجا هنوز نیمه کارس ما به این کارگر ها هم میگیم مهندس ممکنه سوتفاهم بشه
1
0
47
@Aminmjh
Amiin
3 months
یه کاربر پزشکی هست اینجا که خیلی پر مخاطبه،خواستم به اطلاعتون برسونم تمامی دیالوگ‌ها و گفتگوهاش که در مورد مریضاش میگه فیکه و همچین مریضایی اصلا وجود خارجی ندارن،بنده به پزشک بودن طرفم شک دارم.پایان پیام.
6
1
46
@Aminmjh
Amiin
7 months
مستراحی جایی یا اگه هوا سرد نباشه تو لب باغچه با شلنگ سریع گربه شور میکنیم بعد مثل کیک تزیینش میکنیم.پاپیون انگشت شصت پا و فرو بردن پنبه در اقصا نقاط متوقی و خامه کشی روی کار.مرحله بعدی هم کندن قبره،هرکی نزدیک قبرستان باشه اعلام آمادگی میکنه که قبرو کنده شده تلقی کنید و میت تا
2
0
45
@Aminmjh
Amiin
7 months
برای همین اهالی به قسمت سربالایی میگن بالا و به سرپایینی میگن پایین.فلذا اگه به یکی زنگ بزنی بگی کجایی؟دوتا جواب بیشتر نداره یا بالاست یا پایین.قبرستونم تو بالایی ترین قسمت بالا قرار داره،پس اگه کسی بصورت ناگهانی بمیره هر شهروند بالای ۱۸ سال که تو اون لحظه بالا باشه یک قبر کن
1
0
45
@Aminmjh
Amiin
5 months
شده بود همون پنجشنبه عصر ساعت ۵ برم دیدن برادر همکلاس خواهرم تا دستمو تو دم دستگاهش بند کنه.خواهرم میگفت مردی خیلی پولداره و یه دمو دستگاه عریض و طویل داره که اگه از من خوشش بیاد دیگه نونم تو روغنه و ظرف چند سال از یه موجود کریه المنظر بدرد نخور تبدیل به یه آدم دمو دستگاه دار
1
0
46
@Aminmjh
Amiin
5 months
کلنجار رفتن که بلد نبودم باید با این کوفتی قبل شماره کد شهرو بزنی بالاخره تماس برقرار شد و من فقط گفتم منو شب اینجا نگه میدارن و سریع قطع کردم.بماند که خانواده با اون تماس مشکوک چند ثاتیه ای اولش فکر کردن لابد منو دزدین و این تماس برای هماهنگی پرداخت وجه بوده ولی خیلی زود که
1
0
46
@Aminmjh
Amiin
5 months
تو بگو دکتر،فقط!!یادت باشه که غیر تو اینجا ۵ تا لابی من دیگه هم هست که هرکی هر چی تو هر فازی به یکی بده بقه هم شریکن.اینو گفتو منو با آرزوهام تنها گذاشت.مثل کره خر یتیم رفتم سمت صندلی که بختش از منم سیاه تر بود.یه نگاهی به قسمت نشیمنگاهش انداختم،حتی اوضاعش از پایه های خمیدشم
1
0
46
@Aminmjh
Amiin
5 months
پیداش کردمو با احترام رفتم جلو و خودمو معرفی کردم،یارو خیلی هم از دیدن من خوشحال نشد و با یه لبخند زورکی گفت،پس بالاخره اومدی؟!!حرفش خیلی به دلم نشست،گفتم درسته حالا منو تخمشم حساب نکرده ولی معلومه منتظرم بوده،به هر حال کارفرماست منم خودم قائل نبودم با کارفرما گرم بگیرم بیم اینو
1
0
46
@Aminmjh
Amiin
7 months
برسه قبر آماده است.کلا اینکه میگ�� شهر بابام اینا نه اینکه فکر کنید شهره ها!!طبق قانون به جایی بیش تر پنج هزار نفر جمیعت داشته باشه میشه بهش گفت شهر و ازونجایی که زادو ولد تو ولایت ما نرخ بالایی داشت خیلی زود شهر شد.ولی کل شهر از یه خیابون تشکیل شده که از سربالایی میاد سرپایینی.
1
0
45
@Aminmjh
Amiin
7 months
تا یه عده بشینن و با حالتی که مرتفع تره با اشراف کامل بالا سر میت میشینن و تا خود قبرستون میتو تکون میدن و عملیات تلقین و اینارو تو مسیر انجام میدن چون تا برسن قبرستون دیگه جایی برای فوت وقت نیست چون نصف مردم شهر بیل به دست سر قبر واستادن به محض رسیدن وانت لا الا هی الله گویان
1
0
45
@Aminmjh
Amiin
7 months
درس آخوندی بخونه،چون آبش شور بود نتونست بیشتر از یکی دو سال دووم بیاره و برگشت،ازین روی فقط تا قسمت عبا گرجویت شد و عمامه نمیتونه بذاره.چون درس آخوندی درست درمونم نخونده بود خیلی از اهالی قبولش نداشتن و میگفتن اون «ض»ولضالینو لعابدار نمیکشه.فلذا بهش میگفتن پارا آخوند. پارا به
1
0
46
@Aminmjh
Amiin
5 months
امیدوارم این موشک ها که قرار بود پولش جوانی و آرزوهای مارو بسازه،باعث نشن حتی یک خون از دماغ کسی بیاد،از اون طرفم هیچ جنگ افزاری مردم و کشور منو تهدید نکنه.
2
0
46
@Aminmjh
Amiin
5 months
صبح بدون زدن حتی یک پلک چشمم تو لنگو پاچه های بانوان تلفن دوست بود،یک خواب سنگینی گرفتدم.تو گویی که به قاعده چندتا قرص والیوم بهم خوروندن.گردنم طوری سنگین میشد و میل به افتادن رو شونم داشتن که اصن نگم براتون.منی که هر شب تا بالشت و پتوی مخصوص نداشتم عمرا میتونسم بخوابم الان رو
1
0
45
@Aminmjh
Amiin
5 months
میشم که دیگران باید میومدن تا دستشونو تو دمو دستگاه من بند کنن.قرارمون با طرف،سمت نوبنیاد تو یکی از مجتمع های مسکونی بود.منم روز موعود موهامو آبو جارو کردمو خودم را با جامعه زیبایی آراستم و به سمت سرنوشت رهسپار شدم.پرسون پرسون سراغ آقای مهندسو گرفتو بالاخره تو یکی از طبقات برج
1
0
45
@Aminmjh
Amiin
5 months
ساختمون مجاورش،یوسفی در مسیر خیلی از جزییات کاری که قرار بود انجام بدیم حرفی نمیزد فقط تو هر جمله چندبار تاکید میکرد که باید حواسم باشه هرچی بهم دادن فقط مال من تنها نیست و اونجا چند فاز دیگه هم داره و بقیه بچه ها که تو فاز های دیگه هستن هم شریکن پس نباید با نگاه طمع دار به
1
0
45
@Aminmjh
Amiin
5 months
ساعت اداری هم تموم میشه.از طرف دیگه هم قند تو دلم آب میشد که ببیین چقدر من نیروی غیر قابل جایگزینی هستک براشون که از راه نرسیده میخوان از دریای دانش و توانمندی من لبی تر کنن.خلاصه بعد چند دقیقه یه آقایی اومد و با لهجه قشنک گیلکی خودشو معرفی کرد گفت یوسفیه.مهندس ازم پرسید:به خونه
1
0
45
@Aminmjh
Amiin
5 months
منو ببرن اونجا تا سرم گرم بشه.تا اینکه خواهرم یه روز خرم و خندان قدحی باده بدست اومد و خونه و گفت:بعد کلی رو زدن به اینو اون سرانجام تونسته از طریق برادر همکلاسیش برام یه کار خیلی خوب پیدا کنه.شادی بود که از درو دیوار خونه ما بالا میرفت.همه داشتن از خوشحالی بال در میاوردن.قرار
1
0
45
@Aminmjh
Amiin
5 months
یه لابی منی بوده که تو یه شب یوسفی به کرات مچشو گرفته و آخر ماه مردی نه تنها بهش حقوق تعلق نگرفته بلکه مجبور شده یه چیم از جیبش بده چون تعداد چرتاش از مقدار حقوقش بیشتر بوده.یوسفی هر دفعه میمود یه تهدید تازه ای میکرد و میرفت.هنوز ساعت ۸ شبم نشده بود که من برخلاف هر شب که تا اذان
1
0
45
@Aminmjh
Amiin
5 months
گفتن:عه پس تو قراره ازین به بعد جای مش سلیمون واستی؟؟!!صادقانش خیلی تو پرم خورد.آخه سلیمون؟؟درسته که من ریاضیم ضعیف بود و هنوز نتوسته بودم ریاضی یکو پاس کنم ولی دیگه روا نبود جایگزین مش سلیمون بشم.سگ برینه تو این زندگی واقعا.خانم و آقای دکتر با لبخند رضایت که هر فرد خیر بعد از
1
0
44
@Aminmjh
Amiin
5 months
اهدایی های احتمالی بنگرم.پس از توجیه شدن از اینکه نباید انسان طماعی باشم رسیدیم به ساختمون فاز سوم.ساختمونی که هنوز نیمه کاره بود و درو پیکر درست حسابی هم نداشت ولی از قرار خیلی ها ساکن شده بودن توش.یوسفی به یه میز ازونا که سر کلاس معلما پشتش میشستن و حاضر غایب میکردن اشاره کردو
1
0
44
@Aminmjh
Amiin
5 months
با لهجه غلیظ گیلکی تعریف میکرد.شستم خبردار شد که قراره لبشونو تو چه دریایی تر کنن.کثافتا نگهبان میخواستن.یوسفی به صندلی پلاستیکی که گویا تو حرارت آفتاب تابستون پایه هاش دفرم شده بودو با یه قیافه خسته پشت میز قرار گرفته بود اشاره کردو گفت:اینجا مبشینی و هر خانم و آقایی اومد تو
1
0
44
@Aminmjh
Amiin
5 months
خبر دادی شب نمیری؟؟تو دلم گفتم مگه شب باید بمونم؟ مگه میشه؟مگه پرستار میخوان که شیفت شب داره!!موبایلشو گرفت سمتم و گفت بیا زنک بزن خونه خبر بده.منم که تا اون موقع موبایل ندیده بودم تصورم بر این بود که زنک زدن با موبایل خیلی گرون در میاد و باید سریع و تلگرافی خبر بدم.بعد کلی
1
0
44
@Aminmjh
Amiin
5 months
گفت:تو باید فعلا اینجا بشینی تا لابی آماده بشه.اینجا موقته،لابی که راه بیوفته قشنک دمو دستگاه داری و کلی دکمه زیر دستته،یه لباس آبی هم بهت میدیم ازونا که یه سیم تلفن پیچ دارم از سردوشی شونه آویزون میشه و میره و میره تا جیب روی سینت،اوف،خیلی قراره همه خوشتیپ بشیم اینجا.همه اینارم
1
0
44
@Aminmjh
Amiin
5 months
دستو دل بازن،خیلی هواشونو داشته باش.نگاهی به ابعاد جعبه شیرینیه انداختم و تو دلم سلامی به خواهر حاتم طایی کردم که پیش کرم اینا حاتم نر گدایی بیش نبود،کردم.یوسفی شیرینی رو برداشتو رفت،نامرد نکرد ازون غنیمت تکه استخوانی هم جلوی من بندازه.قرارمون تقسیم به مساوات مگه نبود.منم که
1
0
43
@Aminmjh
Amiin
5 months
مچ منو‌ در حالت چرت زدن بگیره،هزار تومن به عنوان جریمه از حقوقم کسر میشه.حتی جهت گذاشتن مته بیشتر به خشخاش(کاش یه ادیبی پیدا بشه توضیح بده چرا اصلا مته باید رو خشخاش گذاشته بشه،کدوم سگ مصبی برای اولین بار میخواسته مته ره فرو کنه تو خشخاش که یکی دیده ازش ضرب المثل ساخته)تاکید کرد
1
0
43
@Aminmjh
Amiin
5 months
صدقه دادن گوشه لبش نقش میبنده سوار آسانسور شدن و رفتن.هنوز در آسانسور بسته نشده بود که گویی یوسفی بو کشیده و مثل اجل معلق سروکلش پیدا شد.همچون کلاغی که قالب پنیری دیده،برجهید سمت جعبه شیرینی و گفت:واحد چهلو چاریا اینو دادن نه؟نذاشت من اصلا جوابی بدم سریع ادامه داد.اینا خیلی
1
0
42
@Aminmjh
Amiin
6 months
حتما سنت عیددیدنی رو بجا بیارن فلذا همه میرن خونه همدیگه.فکر کن ۶:۴۵ دقیقه صبح در حالی که جلو تلوزیون خوابیدی از صدای شکسته شدن تخمه ژاپنی چشم باز میکنی میبینی سیبیل به سیبیل آدم نشسته تو هم مثل میت وسط حال درازکش افتادیو سیصد چارصدتا چشم زل زده بهت،همشونم باید ماچ سه تایی بکنی
1
0
41
@Aminmjh
Amiin
7 months
حمله میکنن سمت وانتو میتو که از قبل تزیین شده رو مثل گونی سیب زمینی میندازن تو قبر و تو کسری از ثانیه خاکو میریزن روش.از جمیعت بیل به دست چند نفری زودتر از بقیه از خیل تشیع کنندگان جدا میشن تا به مناسبات بعد از تشیع بپردازن چون بعد از خاک کردن میت پنج هزار نفر آوار میشن تو مسجد
1
0
41
@Aminmjh
Amiin
6 months
هیچ حجمی نداشتن ده جفتشم تو هم میچپوندی بازم ازش توپ در نمیومد.اواخر دهه هفتاد کل ایران پی بردن این جوراب چینی ها از فحش ناموس هم بدتره و به کل خریدو فروشش متوقف شد ولی تو شهر بابام اینا همچنان پیدا میشه و عیدا اگه صبح زود بری خونه کسی بزور یه جفت میکنن تو جیبت.
3
0
39
@Aminmjh
Amiin
6 months
ها کنی تو صورت طرفو بگی عید شما (بوس اول)مبارک،صد سال(بوس دوم)به این سال ها(بوس سوم)همه جملات بالا چون پرتابی هستن و ه زیاد دارن قشنک بوی دهنا تو حلق همدیگه است.بیشتر بازدید کننده های صبح زودی هم غریبه ترین افراد ممکنند،ازونجایی که سه چار هزار نفر از اهالی از دیر باز مصر هستند که
1
0
40