BERSERK - My Brother Guitar Cover
1/هفته پیش که خبر مرگ کنتارو میورا بهم رسید, انگار که یه تریلی از روم رد شد, از تمام خاطراتم از همراهی با گاتس و کاسکا تو جوونی نوجوونیم.
نویسنده کتاب دارک فانتزی مورد علاقم مرده بود و من باید یه کاری برای ادای احترام و صد البته گذشتن از این...
دیروز تولد30 سالگی یکی از بهترین دوستام بود, ورود به دهه چهارم زندگی یه مقدار نا امیدش کرده بود.
در نتیجه من تصمیم گرفتم از فردی که می دونستم راجع ورود به 30 سالگی تجربیات زیادی داره کمک بگیرم.
بنابراین عمو جانی رو خفت کردم و ازش درخواست کردم که یک ویدئو تبریک براش بفرسته :))))
مربی باشگاه پیام داده که باشگاها رو دارن می بندن. ساعت 3 بیا دم در 3 بار بگو "یا زهرا" درو باز می کنیم برات :))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))
امروز برای تولد رفیقم با بچه ها یک و نیم متر زمین سلطنتی توی اسکاتلند خریدیم و از امروز به صورت رسمی Lord هست :)))
حتی بیرون ایران کردیت کارت بگیره هم به تایتل Lord براش کردیت کارت صادر می شه :)))
به تمام استارت آپ ها و شرکت ها بیانیه داده شده که حق تسلیت قتل #مهسا_امینی رو ندارن!!!
به عنوان مدیر عامل استودیو پالیدین از طرف تمام اعضای استودیو قتل #مهسا_امینی رو تسلیت می گم!
یادش بخیر یه بار تو یه مهمونی بودم که توش یه دختره منو می خواست, من یه دختر دیگه رو می خواستم, اون دختره که من می خواستم یه پسر گیه رو می خواست که پسر گیه هم منو می خواست!
خداروشکر دور شدم از اون فضا :)))
حاجی پشمام
برای یه شرکت جدید وقت مصاحبه داشتم خلاقیتشون عالی بود
یه بازی آنلاین دارن یارو گفت بازیو دانلود کن بیا توی کشتی فضایی اونجا منتظرتم همه جارو نشونت بدم و صحبت کنیم...
یعنی پشم نمونده برام...
سکسیسم واقعا تا ریشه این کشور نفوذ کرده.
رفتم مزوتراپی, دکتر گفت دخترا بی حسی می زنن تو با این هیکل تحمل نمی کنی؟ گفتم بدون بی حسی بزن.
رفتم لیزر فول بادی, اپراتور می گه بی حسی رو فقط به دخترا و ضعیفا می زنیم شما که ماشالا ورزشکاری, بازم گفتم سگ خور برو .
سووووووختم :)))))
برای دوستان افسرده و انکشس سراسر جهان
بدونید تا وقتی آدمای دورو برتون افسرده, جانکی, انکشس, بی اعتماد به نفس, پایبند به تفکرات احمقانه, بی هدف, بدبین و... هستن هیچ روان شناس و قرص و دراگ و عملا هر چیز دیگه ای بهتون کمک نمی کنه از وضعیتی که توش هستید بیاید بیرون.
این انیمیشن که دارم می سازم تا الان 5 برابر چیزی که اول حساب کردم خرج رو دستم گذاشته.
ولی واقعا کیفیتش داره بالا می ره.
اسنیک پیک از کاراکتر اصلی داخل آنریل
اینو من 5 سال پیش ساخته بودم گذاشته بودم فیس بوک و خواسته بودم ملت نقدش کنن و یکی از آرتیست های راک استار زیرش نوشته بود برام که "نمی شه نقدش کرد. هیچ مشکلی نداره"
متاسفانه غروری که اون کامنت به من داد تا مدت ها باعث شد آدم غیر قابل تحملی بشم :))))))
این پروژه اتمام تحصیل من بود. 4 سال پیش
یه مسابقه بود فن ارت پرنس او پرشیا که داورش رافائل لکوست بود(ارت دیرکتور پرنس)
کار من جزو Honorable Mention ها شد که خیلی برام ارزشمند بود
برنده مسابقه هم استادم بود
وقتی گفتم می خوام شرکت کنم تو مسابقه یه سوال ازم پرسید : "تخمشو داری؟"
1/ پس از معرفی #طرح_صیانت تعداد زیادی از رفقا دایرکت دادند با طرح سوال این که چه طور می تونند در Game industry کار کنن و با بالا بردن مهارت مهاجرت کنن.
در نتیجه من تصمیم گرفتم به صورت خلاصه یک #رشتو راجع ورود به صنعت بازیسازی با استاندارد های بین المللی بنویسم.
با اختلاف باحالترین مصاحبه کاریم بود تا الان
یعنی اولین بار بود که تو مصاحبه کاری زامبیا حمله کردن مجبور شدیم باهاشون بجنگیم
من غیر مسلح بودم رییس شرکت برام یه شاتگان انداخت!
حاجی پشمام
برای یه شرکت جدید وقت مصاحبه داشتم خلاقیتشون عالی بود
یه بازی آنلاین دارن یارو گفت بازیو دانلود کن بیا توی کشتی فضایی اونجا منتظرتم همه جارو نشونت بدم و صحبت کنیم...
یعنی پشم نمونده برام...
گاهی وقتا بین این که آیا ما یک فضای دوستانه و فان برای بچه ها درست کردیم که دور هم کار کنن یا بیمارستان روانی شک میکنم :)))
مراسم ورود
@MerlinustheMage
به عنوان نریتیو دیزاینر به تیم :))))
دیشب شام رفتیم بیرون که یهو دیدم یه پیرمرد اومد به بازوم یه بوسه زد و گفت "پهلوانی از نسل تختی, پس جوانمردی رو هرگز فراموش نکن"
بعدش هم با "شیشه دلستری" که دستش بود گیگاچدانه راه افتاد و رفت.
تا الان پشمام ریخته :))))))))
بچه ها یه نکته بگم چون می بینم داره وایرال می شه و بقیه هم میخوان بخرن.
قضیه رسمی که نوشتم رفرنس به ریشه مدیوال کلمه لرد هستش وگرنه این سند هیچ بار قانونی نداره و صرفا برای فان و مسخره بازیه 😁✌️
چون از بقیه گنده تر بودم, دبیر عربی هی منو بی دلیل می زد که اعمال قدرت کنه. منم شاکی شدم جلوی همه میزو پرت کردم کنار. با فریاد "واستا می خوام بکشمت" توی کل مدرسه دنبالش کردم. توی راهرو می دوییدیم و تهدید به مرگش می کردم.
رفت سوار موتورش شد از مدرسه فرار کرد:))) یه هفته اخراج شدم.
به جای خاطرات کتک خوردن از ناظم و مدیر و معلم بیاید خاطرات کتک زدنشون رو تعریف کنید.
خودم یه بار راهنمایی ناظم اومد چک بزنه تو گوشم و کشیدم عقب جاخالی و چکش نگرفت . منم با دو دست گذاشتم تو تخت سینهش عقبعقب رفت خورد به دستگیره در کمرشم به گا رفت.
مرتیکه جاکش آقای نیکنام
1/ وقتی 15 سالم بود با یکی از دوستام که انلاین اشنا شده بودیم و شیراز بود شروع کردیم دوتایی یه بازی تک تیرارندازی بسازیم. تقریبا یه سالی بعد مدرسه روش کار می کردیم.
وقتی تموم شد باورمون نمی شد بازی کوچیکمون چه قدر طرفدار پیدا کرده بود. ازون جالب تر این بود که بر خلاف انتظارمون
اینی که تو فیلم می بینید رفیقم علیه
کلی کنسرت باهم رفتیم
سر کنسرت بهموث پارسال این پاشد رفت هتل هیلتون منتظر موند نرگالو خفت کنه :))))) من احمق گشاد کردم بعد کنسرت رفتم هتل :))))
خر کیفی تو قیافش مشخصه دیگه :))))
می خوام یک استودیو تاسیس کنم که داخل ایران گیم تولید کنیم و خارج بفروشیم. بعدش با سودی که به دست می یارم اعضای تیم رو بعد قطعی اینترنت بفرستم خارج.
تا آخر فعالیتم بتونم 1000 تا ایرانی رو بفرستم خارج کشور و لحظه خروجم از ایران بزنم زیر گریه چون نتونستم ایرانی های بیشتری نجات بدم.
احسان خواجه امیری
خونش طبقه بالای شرکتمون بود. فکر می کردم از آرتیستای خودمونه اذیتش می کردم هر وقت می دیدمش
می گفت موزیک گوش نمی دی نه؟ می گفتم چرا Amon Amarth و Slayer و...
می گفت " اها "
بعد ها بهم گفتن کی بود :)))))))
18 ماه پیش با یه تیم 4 نفره که از خونه هامون کار می کردیم, بدون هیج پشتوانه مالی شروع کردیم.
امروز یک شرکت بین المللی ثبت شده در اتحادیه اروپا با 30 کارمند هستیم.
هنوز حتی شروع هم نکردیم ✌️
چند وقتیه توی شرکت ما بین مدیر بخش 3 بعدی و برنامه نویسمون اختلاف افتاده. هی دارن همدیگه رو اذیت می کنن.
امروز رینگو سیستمش رو باز کرده با این ارور ها رو به رو شده که به صفحه آخر هدایت می شن :)))))
هیچ وقت با یک برنامه نویس در نیافتید :)))
نصاب تلویزیون اومده خونه, مشخصا بسیجیه.
یه نگاه به شیشه ویسکی روی میز انداخته یه نگاه به من.
گفتم یه شات می زنی برات بریزم؟ چیزی نگفت.
برای خودم ریختم.
/امروز صبح یک روز مثل باقی روزا بود, اما وقتی تلگرام رو باز کردم یک لحظه چشمام سیاه شد و با بدترین خبر ممکن رو به رو شدم...
کنتارو میورا... نویسنده بهترین اثر دارک فانتزی تاریخ و سبک مورد علاقم توی سن 54 سالگی در گذشت و کتاب مورد علاقه من "Berserk" برای همیشه ناتموم می مونه!!!
بالاخره بعد از بیشتر از 2 هفته گشتن یه دفتر مناسب برای خودمون پیدا کردیم, بعد از مدت ها کرونا بالاخره واکسن زدیم و داریم از حالت ریموت خارج می شیم.
این اولین بار هستش که یه شرکت تاسیس کردم و براش دفتر گرفتم, صادقانه می تونم حسش رو در یک کلمه توصیف کنم "رضایت بخش"
یه بار شب تاریک ته یه کوچه اسنپ گرفتیم با 2 تا از رفیقام که اوناهم تیپ متال طوری داشتن و هر 3 تامون حسابی گنده بودیم. رفتیم از پشت رسیدیم به ماشین و همه باهم سوارش شدیم راننده درو باز کرد پیاده شد
گفتیم چی کار می کنی؟!!!
گفت " فکر کردم می خواید خفتم کنید" :)))))))))))))))
امروز برای اولین بار تریلر نصفه نیمه ای که تا ۶ صبح موندیم شرکت رو تو نمایشگاه WNHub نشون دادیم و یا اینکه هنوز دو سال مونده تا کار تموم بشه و این تریلر هم یهویی آماده شده تو فقط چند ساعت ۵۰ نفر می خواستن بازی رو ویش لیست کنن 😁✌️
امروز مادرم یه بچه 14 ساله رو بستری کرده. مادرش گیاه خوار بوده اینو تو سن رشد تو شرایط گیاه خواری قرار داده اینم بدنش به طور کامل کولپس کرده.
و دغدغه اصلی مادرم این بود که به این آدم بفهمونه گیاهخواری واسه بعد سن رشد و حتی ترجیحا بعد 40_50 سالگیه و طرف حالیش نمی شد.
بچه ها من و تیمم در حال کار روی یک بازی ترسناک در محور یک روستای لب دریا هستیم.
می خواستم ببینم سمت شمال ایران چه لوکیشنی می شناسید که بتونم برای بازدید به هدف تحقیق و عکس برداری و اسکن برم که حس و حال نزدیک به این کانسپت هایی که کار کردیم داشته باشه؟
#ریتوییت_لطفا
بعد از یک سال تو استودیو بالاخره داریم قوی می شیم, داریم استیبل می شیم, داریم پول خوب در می یاریم. نیاز به اینکه من تمام ساعات روز دفتر باشم داره کمتر می شه,
و یک حس یاس و افسردگی همراه باهاش اومده, انگار تا الان انقدر مسئولیت رو گردنم بود که نمی فهمیدم حال روحیم چه قدر بده.
دیشب رفتم سمت یخچال یه پای سیب داشتیم و من خیلی گشنم بود. ولی گفتم کالری امروزمو خوردم نمی خورم. کل شب با تفکر اون پای سیب گذشت که صبح بیدار شدم بخورمش. حتی شب خوابشو دیدم
صبح بیدار شدم دیدم یخچال خالیه مامانم دخلش آورده
Mamaaaaaaaaaaa..... OOOOhoooooOOOOOOOoo.
فاصله این 2 تا عکس 4 ساله :))
4 سال پیش ساعت 2 شب کنار کافه آندورا من و رینگو تصمیم گرفتیم از کارمون استعفا بدیم و 2 تایی یه فری لنس ایجنسی راه بندازیم. اون موقع کلا سر جمع 6 میلیون تومان پول داشتیم.
امروز یه استودیو هستیم با 20 نفر آرتیست!
واقعا زمان سریع می گذره
@PolydinStudio
1/ خیلی از دوستان اینجا فکر می کنن کار من خیلی رویایی و کریتیو هستش.
درآمد دلاری و زندگی بی دغدغه سبک زندگیمه.
دو روز دیگه هم باید یک سری ویدئو با مضمون " راز موفقیت و درآمد ارزی با مهندس مرگان" رو با قیمت بالا راهی بازار کنم.
ولی خوب حقیقتا بخوام زندگی روزمرم رو براتون شرح بدم
یادش بخیر یه بار نمایشگاه غرفه داشتیم هرچی از این ها می یومد می فرستادم غرفه رفیقم می گفتم ایشون مشتاق هستن بشنون.
هی می یومد پیش من می گفت نمی دونم اینا از کجا هی دارن می یان سراغ ما امسال زیاد شدن :)))))
شما با چه ویدیویی هر دفعه که میبینید جر میخورید از خنده؟
خودم: سلام هیتلری هوادارای ایرانی به آلمانیای تو ورزشگاه:))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))
به کاراموزم اومدم بابت یه کار که داریم با هم انجام می دیم و تو پروسه بهش یاد می دم قیمت دادم.
گفت استاد من از پس این هزینه بر نمی یام! گفتم نه! منظورم اینه که من انقدر بهت پول می دم بابت این پروژه که داریم با هم کار میکنیم!
باورش نمی شد می گفت همه جا پول می گیرن -_-
یادش بخیر ماه پیش ترکیه توی یه کلاب بودم که فهمیدم یه بابایی اونجا از جمهوری چکه, برگشتم گفتم یکی از نویسنده های کمیک مورد علاقم الس کوته از کشور شما.
منو بغل کرد وسط کلاب و داد کشید Finally, I'm not the only NERDDD!!!
عکس اول 18 ماه پیش 115 کیلوگرم.
عکس دوم امروز 91 کیلوگرم.
مسیر سخت و طولانیه ولی وقتی توش قدم بزارید می تونه زندگیتون رو به معنای واقعی کلمه نجات بده.
اگه من توی اون حالت شکسته روحی موفق شدم پس عملا هر آدم دیگه ای هم می تونه.
بالاخره بعد از کلی دردسر و بالا و پایین، استودیو رو با کمک یک سری از بچه ها تاسیس کردیم.
حالا که همه چی جدی تر شده، نیاز به آدمای خفن و پایه واسه ادامه کار داریم. اگه فکر میکنید میتونید توی کارها کمکمون کنید، حتما بهم دایرکت بدید.
#ریتوییت
#بازار_کار
یادش بخیر من کنکور برگه عمومیم جز زبان رو سفید دادم. دینی لحظه آخر فکر کردم یکیشو بلدم که درصد دینیم رو برد توی -4 درصد.
آخرشم وقت اضافه اورده بودم نمی ذاشتن برم مجبور شدم رو دستمال کاغذی نقاشی کنم.
با یارویی که ساندیس هم پخش می کرد درگیر شدم چون پرتقالی بهم نمی داد.
خوش گذشت.
این پروژه شخصی فارغ التحصیلی من بود.
حدود 4 سال پیش ساختمش و امشب می خوام از رزومه کاریم حذفش کنم چون در حال حاضر سطح کاریم خیلی از این بالاتره.
برای مسابقه Prince of Persia روش کار کردم. برنده نشدم, انتظارم نداشتم بشم ولی رافائل لکوست به عنوان Honorable Mention انتخابش کرد.
به صورت اتفاقی آرنجم خورد تو صورت یه دختره و با هم رفیق شدیم.
برگشت گفت you seem like the typical sweet big guy we see in movies
با وجود اینکه می دونم روش نشد پیشوند dumb رو بگه ولی قلبی شدم 💕💕 😂