پسر خاله و دختر خاله هام زنگ زدن شام چی بگیریم
گفتم شام با خودم نمیخواد چیزی بخرین
اونا هم خوشحال پاشدن اومدن
منم همون غذایی رو پختم که تک تکشون متنفرن ازش😁
الان قیافه اویزونشون جانه برا میم های اویزون🤣
رفتم دکتر 😀
میگن باس بستری شم 🤪
روانی هم خودتونید😌
(خوراک دل و جیگر)