تا که بودیم نبودیم کسی،
کشت ما را غم بی همنفسی
تا که رفتیم همهگی یار شدند،
تا که خفتهایم همه بیدار شدند
قدر آن آئینه بدانیم چو هست
نه در آن وقت که افتاد و شکست
در حیرتم از مرامِ این مردم پست
این طایفه ی زندهکش مرده پرست
تا هست به ذلت بکشندش به جفا
تا رفت به عزت ببرندش سردست